ترا که طره‌ي مشکين و خط زنگاريست

ترا که طره‌ي مشکين و خط زنگاريست شاعر : خواجوي کرماني چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناريست ترا که طره‌ي مشکين و خط زنگاريست چه مردميست که در عين مردم آزاريست فغان ز مردم چشمت که خون جانم ريخت که خون خسته دلانش غذاي بيماريست از آن دو چشم تواناي ناتوان عجبست ز شوق لعل روان برقدت گهرباريست بيا که در غم هجر تو کار ديده‌ي من نسيم زلف تو يا بوي مشک تاتاريست ندانم اين نفس روح بخش جان پرور مرا چو زر نبود چاره ناله و زاريست شنيده‌ام که ز زر کارها...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترا که طره‌ي مشکين و خط زنگاريست
ترا که طره‌ي مشکين و خط زنگاريست
ترا که طره‌ي مشکين و خط زنگاريست

شاعر : خواجوي کرماني

چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناريستترا که طره‌ي مشکين و خط زنگاريست
چه مردميست که در عين مردم آزاريستفغان ز مردم چشمت که خون جانم ريخت
که خون خسته دلانش غذاي بيماريستاز آن دو چشم تواناي ناتوان عجبست
ز شوق لعل روان برقدت گهرباريستبيا که در غم هجر تو کار ديده‌ي من
نسيم زلف تو يا بوي مشک تاتاريستندانم اين نفس روح بخش جان پرور
مرا چو زر نبود چاره ناله و زاريستشنيده‌ام که ز زر کارها چو زر گردد
چه جاي زاري سرگشتگان بازاريستبه حضرتي که شهانرا مجال گفتن نيست
که کار سنبل هندوي او سيه کاريستمده بدست سر زلف دوست خواجو دل
بزير هر سرمويش هزار طراريستچنين که طره‌ي او را شکسته مي‌بيني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما