ترا که طرهي مشکين و خط زنگاريست شاعر : خواجوي کرماني چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناريست ترا که طرهي مشکين و خط زنگاريست چه مردميست که در عين مردم آزاريست فغان ز مردم چشمت که خون جانم ريخت که خون خسته دلانش غذاي بيماريست از آن دو چشم تواناي ناتوان عجبست ز شوق لعل روان برقدت گهرباريست بيا که در غم هجر تو کار ديدهي من نسيم زلف تو يا بوي مشک تاتاريست ندانم اين نفس روح بخش جان پرور مرا چو زر نبود چاره ناله و زاريست شنيدهام که ز زر کارها...