زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست

زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست شاعر : خواجوي کرماني چشم جادوي تو در خوابست و ما را خواب نيست زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست پيش ما روشن شد اين ساعت که او را آب نيست با لبت گر باده لاف جانفزائي مي‌زند زانکه جاي خواب مستان گوشه‌ي محراب نيست نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بي خبر کز در مسجد مرا اميد فتح الباب نيست ساکن کوي خرابات مغان خواهم شدن بر درميخانه خفتن خوشتر از سنجاب نيست خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب زانکه شمعي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست
زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست
زلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست

شاعر : خواجوي کرماني

چشم جادوي تو در خوابست و ما را خواب نيستزلف هندوي تو در تابست و ما را تاب نيست
پيش ما روشن شد اين ساعت که او را آب نيستبا لبت گر باده لاف جانفزائي مي‌زند
زانکه جاي خواب مستان گوشه‌ي محراب نيستنرگست در طاق ابرو از چه خفتد بي خبر
کز در مسجد مرا اميد فتح الباب نيستساکن کوي خرابات مغان خواهم شدن
بر درميخانه خفتن خوشتر از سنجاب نيستخاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب
زانکه شمعي چون رخش در مجلس اصحاب نيستپيش رويش ز آتش دل سوختم پروانه وار
گفت باري اين بضاعت در جهان ناياب نيستگفتمش کاخر دل گمگشته‌ام را باز ده
چون بمعني بنگري جز منزل احباب نيستروضه‌ي رضوان بدان صورت که وصفش خوانده‌ئي
اين همه آتش چه افروزي که او را تاب نيستايکه خواجو را ز تاب آتش غم سوختي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما