حذر کن ز ياري که ياريش نيست

حذر کن ز ياري که ياريش نيست شاعر : خواجوي کرماني بشودست از آنکو نگاريش نيست حذر کن ز ياري که ياريش نيست گلي دارد و گلعذاريش نيست چه ذوقش بود بلبل ار در چمن وليکن بجز صبر باريش نيست خرد راستي را نهالي خوشست بود کار آنکس که کاريش نيست مبر نام مستي که شرب مدام گلي کس نبيند که خاريش نيست مده دل بدنيا که در باغ عمر شرابي که رنج خماريش نيست نيابي بجز باده‌ي نيستي غمي دارد و غمگساريش نيست مرا رحمت آيد بر آنکو چو من عجب گر زعنبرغباريش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حذر کن ز ياري که ياريش نيست
حذر کن ز ياري که ياريش نيست
حذر کن ز ياري که ياريش نيست

شاعر : خواجوي کرماني

بشودست از آنکو نگاريش نيستحذر کن ز ياري که ياريش نيست
گلي دارد و گلعذاريش نيستچه ذوقش بود بلبل ار در چمن
وليکن بجز صبر باريش نيستخرد راستي را نهالي خوشست
بود کار آنکس که کاريش نيستمبر نام مستي که شرب مدام
گلي کس نبيند که خاريش نيستمده دل بدنيا که در باغ عمر
شرابي که رنج خماريش نيستنيابي بجز باده‌ي نيستي
غمي دارد و غمگساريش نيستمرا رحمت آيد بر آنکو چو من
عجب گر زعنبرغباريش نيستبدينسان که کافور او در خطت
روانست ليکن عياريش نيستبه بازار او نقد قلبم درست
که بحر مودت کناريش نيستکجا اوفتم زين ميان بر کنار
چه شد حسرت خويش باريش نيستاگر زانکه خواجو بري شد ز خويش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما