شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست
شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست
شاعر : خواجوي کرماني
گنج ما گنجيست کو در کنج هر ويرانه نيست شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست ورنه مجنون را چو نيکو بنگري ديوانه نيست هر کرا سوداي ليلي نيست مجنون آنکسست زانکه در هر کان درو در هر صدف دردانه نيست چشم صورت بين نبيند روي معني را بخواب ور بيني در حقيقت کعبه جز بتخانه نيست حاجيانرا کعبه بتخانهست و ايشان بت پرست تا چه مرغم زانکه دامي در رهم جز دانه نيست مرغ وحشي گر ببوي دانه در دام اوفتد جاي ما جائيست کانجا مسکن و کاشانه نيست هر کرا بيني در اينجا مسکن و کاشانه است کانگه پيش شه دم از فرزين زند فرزانه نيست گر سر شه مات داري پيش اسبش رخ بنه گفت ازين بگذر که اينها هيچ درويشانه نيست گفتمش پرواي درويشان نميباشد ترا جان خواجو جز حريم حضرت جانانه نيست گر چه باشد در ره جانانه جسم و جان حجاب