دل من باز هواي سر کوئي دارد دل من باز هواي سر کوئي داردشاعر : خواجوي کرماني ميل خاطر دگر امروز بسوئي دارددل من باز هواي سر کوئي داردمدتي شد که وطن بر سر کوئي داردهيچ داريد خبر کان دل سرگشتهي منکه دل خلق جهان در خم موئي داردبگسست از من و در سلسله موئي پيوستخنک آن باد که از زلف تو بوئي داردايکه از سنبل مشکين توعنبر بوئيستحال آن مست چه باشد که سبوئي داردما بيک کاسه چنين مست و خراب افتاديمگوئيا او هم ازين باده کدوئي داردشاخ را بين که چه سرمست برون آمده استهر کرا فرض کني عادت و خوئي داردايکه گوئي که مکن خوي بشاهد بازيروي گل بين که نشان گل روئي داردخيز چون پرده ز رخسار گل افکند صباهمچو سروي که وطن برلب جوئي داردخوش بيا برطرف ديدهي خواجو بنشين