مشتاق کعبه گر نکشد رنج باديه مشتاق کعبه گر نکشد رنج باديهشاعر : خواجوي کرماني چندين جفاي خار مغيلان که ميبردمشتاق کعبه گر نکشد رنج باديهاز ما خبر بملک خراسان که ميبردگه گاه اگر نه بنده نوازي کند نسيمجز باد صبحدم بگلستان که ميبرداز بلبلان بيدل شوريده آگهييرغونگر بحضرت قا آن که ميبردگفتم مکن که باز نمايم بطعنه گفتجان ضعيف هست بجانان که ميبرددر خورد خدمتش چو ندارم بضاعتيپاي ملخ بنزد سليمان که ميبردخواجو اگر چه بيش نخيزد ز دست توو احوال درد من سوي درمان که ميبردپيغام بلبلان بگلستان که ميبرديا زو خبر به يوسف کنعان که ميبرديعقوب را ز مصر که ميآورد پيامورني شب فراق بپايان که ميبردما را خيال دوست بفرياد ميرسد