درد غم عشق را طبيب نباشد

درد غم عشق را طبيب نباشد شاعر : خواجوي کرماني مکتب عشاق را اديب نباشد درد غم عشق را طبيب نباشد خطبه‌ي توحيد را خطيب نباشد کشور تحقيق را امير نخيزد در دم صبح احتياج طيب نباشد با نفحات نسيم باد بهاران عمر گرامي بجز حبيب نباشد در گذر از عمر آنکه پيش محبان ترک چمن کار عندليب نباشد ايکه مرا باز داري از سر کويش معتکف کعبه را صليب نباشد ساکن بتخانه‌ئي ز خرقه برون آي کشته غم را غم از رقيب نباشد از تو به جور رقيب روي نتابم گر تو بتيغش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درد غم عشق را طبيب نباشد
درد غم عشق را طبيب نباشد
درد غم عشق را طبيب نباشد

شاعر : خواجوي کرماني

مکتب عشاق را اديب نباشددرد غم عشق را طبيب نباشد
خطبه‌ي توحيد را خطيب نباشدکشور تحقيق را امير نخيزد
در دم صبح احتياج طيب نباشدبا نفحات نسيم باد بهاران
عمر گرامي بجز حبيب نباشددر گذر از عمر آنکه پيش محبان
ترک چمن کار عندليب نباشدايکه مرا باز داري از سر کويش
معتکف کعبه را صليب نباشدساکن بتخانه‌ئي ز خرقه برون آي
کشته غم را غم از رقيب نباشداز تو به جور رقيب روي نتابم
گر تو بتيغش زني غريب نباشدهر که غريبست و پاي بند کمندت
دعوي دانش کند لبيب نباشدمنکر خاجو مشو که هر که بمستي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط