سريست مرا با تو که اغيار نداند

سريست مرا با تو که اغيار نداند شاعر : خواجوي کرماني کاسرار مي عشق تو هشيار نداند سريست مرا با تو که اغيار نداند از شوق خطت نقطه ز پرگار نداند در دايره‌ي عشق هر آنکس که نهد پاي باز از سرمستي ره گلزار نداند گر بلبل دلسوخته بيرون رود از باغ در قيد غمت حال گرفتار نداند هر کس که گرفتار نگردد به کمندي قدر لب شيرين شکر بار نداند تا تلخي هجران نکشد خسرو پرويز حال من دلخسته‌ي بيمار نداند هر دل که نشد فتنه از آن نرگس بيمار کان هندوي دل دزد سيه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سريست مرا با تو که اغيار نداند
سريست مرا با تو که اغيار نداند
سريست مرا با تو که اغيار نداند

شاعر : خواجوي کرماني

کاسرار مي عشق تو هشيار نداندسريست مرا با تو که اغيار نداند
از شوق خطت نقطه ز پرگار ندانددر دايره‌ي عشق هر آنکس که نهد پاي
باز از سرمستي ره گلزار نداندگر بلبل دلسوخته بيرون رود از باغ
در قيد غمت حال گرفتار نداندهر کس که گرفتار نگردد به کمندي
قدر لب شيرين شکر بار نداندتا تلخي هجران نکشد خسرو پرويز
حال من دلخسته‌ي بيمار نداندهر دل که نشد فتنه از آن نرگس بيمار
کان هندوي دل دزد سيه کار نداندچون حال دل از زلف تو پوشيده توان داشت
با يار چنان گوي که اغيار ندانداي باد صبا حال من ارزانک تواني
عيبش مکن ار چاره‌ي اينکار نداندخواجو که درين واقعه بيچاره فرو ماند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط