مرا که نيست بخاک درت اميد وصول شاعر : خواجوي کرماني کجا بمنزل قربت بود مجال نزول مرا که نيست بخاک درت اميد وصول ولي عجب که رسد کام بيدلان بحصول اگر وصال تو حاصل شود بجان بخرم که ضرب سوختگان خارج اوفتد ز اصول چنين شنيدهام از پرده ساز نغمهي شوق خلاف عقل بود درس گفتن از معقول خموش باشد که با کشتگان خنجر عشق که عقل و فضل درين ره عقيله است و فضول براهل عشق فضليت بعقل نتوان جست کسيکه گشت به تيغ مفارقت مقتول بروز حشر سر از موج خون برون آرد...