اي از حياي لعل لبت آب گشته مي

اي از حياي لعل لبت آب گشته مي شاعر : خواجوي کرماني خورشيد پيش آتش روي تو کرده خوي اي از حياي لعل لبت آب گشته مي در آتشست شکر مصري بسان ني در مصر تا حکايت لعل تو گفته‌اند داغ تو بر دل من دلخسته تا بکي شور تو در سر من شوريده تا بچند جانم چو جام مي به لب آيد هزار پي در آرزوي لعل تو بينم که هر نفس قم واسقنا المدامة بالصبح يا صبي صبحست و ما چو نرگس مست تو در خمار سوي کمان ابرويت آورده‌ايم پي دلرا که همچو تير برون شد ز شست ما زانرو که آفتاب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي از حياي لعل لبت آب گشته مي
اي از حياي لعل لبت آب گشته مي
اي از حياي لعل لبت آب گشته مي

شاعر : خواجوي کرماني

خورشيد پيش آتش روي تو کرده خوياي از حياي لعل لبت آب گشته مي
در آتشست شکر مصري بسان نيدر مصر تا حکايت لعل تو گفته‌اند
داغ تو بر دل من دلخسته تا بکيشور تو در سر من شوريده تا بچند
جانم چو جام مي به لب آيد هزار پيدر آرزوي لعل تو بينم که هر نفس
قم واسقنا المدامة بالصبح يا صبيصبحست و ما چو نرگس مست تو در خمار
سوي کمان ابرويت آورده‌ايم پيدلرا که همچو تير برون شد ز شست ما
زانرو که آفتاب نگردد جدا ز فياز ما گمان مبر که تواني شدن جدا
تا باشدش حيات نيايد برون ز حيمجنون گرش بخيمه ليلي دهند راه
او را هزار عاشق زارست همچو ويگل را چه غم ز زاري بلبل که در چمن
مانند ذره رقص کند از نشاط ميخواجو بوقت صبح قدح کش که آفتاب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط