به رنگ خود نيم زان رو وز آن مو
به رنگ خود نيم زان رو وز آن مو
شاعر : سيف فرغاني
که گل را رنگ بخشد مشک را بو به رنگ خود نيم زان رو وز آن مو نگارستان فردوس است يا رو دو چشمم خيره شد دروي ندانم ندارد پر طاوسان پرستو ندارد هيچ خوبي فر آن ماه لبان چون شکر و شکر سخنگو دهان چون پسته و پسته پر از قند نگار ترک رو با خال هندو عجب گر ملک روم و چين نگيرد بلي از سگ گريزان باشد آهو ز من چون شير از آتش ميگريزد فگنده تاب در زنجير گيسو نهاده دام اندر حلقهي زلف ايا چون سامري چشم تو جادو ايا چون ساحري کار تو مشکل زند در پيش بالاي تو زانو اگر در گلشن آيي، سرو آزاد که جان بر کف بود زر در ترازو کسي را وصل تو گردد ميسر نيارد با تو زد خورشيد پهلو اگرچه آسمانش پشت باشد نهد کار دو عالم را به يک سو کسي کو پيش گيرد کار عشقت ز نيکو هرچه آيد هست نيکو جفاي تو وفا باشد ازيرا من از دست کمانداران ابرو، از آن ساعت که تير غمزه خوردم که جرم عاشقان جرمي است معفو هماندم سيف فرغاني بدانست