خجلت ز عشق پاک گهر مي‌بريم ما

خجلت ز عشق پاک گهر مي‌بريم ما شاعر : صائب تبريزي از آفتاب دامن تر مي‌بريم ما خجلت ز عشق پاک گهر مي‌بريم ما ديوانگي به جاي دگر مي‌بريم ما يک طفل شوخ نيست درين کشور خراب دلهاي شب ز ديده‌ي تر مي‌بريم ما فيضي که خضر يافت ز سرچشمه‌ي حيات در وصل، انتظار خبر مي‌بريم ما حيرت مباد پرده‌ي بينايي کسي! در چشم تنگ مور بسر مي‌بريم ما با مشربي ز ملک سليمان وسيع‌تر ديوان خود به آه سحر مي‌بريم ما هر کس به ما کند ستمي، همچو عاجزان در خانه‌ايم و رنج...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خجلت ز عشق پاک گهر مي‌بريم ما
خجلت ز عشق پاک گهر مي‌بريم ما
خجلت ز عشق پاک گهر مي‌بريم ما

شاعر : صائب تبريزي

از آفتاب دامن تر مي‌بريم ماخجلت ز عشق پاک گهر مي‌بريم ما
ديوانگي به جاي دگر مي‌بريم مايک طفل شوخ نيست درين کشور خراب
دلهاي شب ز ديده‌ي تر مي‌بريم مافيضي که خضر يافت ز سرچشمه‌ي حيات
در وصل، انتظار خبر مي‌بريم ماحيرت مباد پرده‌ي بينايي کسي!
در چشم تنگ مور بسر مي‌بريم مابا مشربي ز ملک سليمان وسيع‌تر
ديوان خود به آه سحر مي‌بريم ماهر کس به ما کند ستمي، همچو عاجزان
در خانه‌ايم و رنج سفر مي‌بريم ماصائب ز بس تردد خاطر، که نيست باد!


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.