يک بار بي خبر به شبستان من درآ شاعر : صائب تبريزي چون بوي گل، نهفته به اين انجمن درآ يک بار بي خبر به شبستان من درآ از در گشادهروي چو صبح وطن درآ از دوريت چو شام غريبان گرفتهايم بيرون در گذار و به اين انجمن درآ مانند شمع، جامهي فانوس شرم را بند قبا گشوده به آغوش من درآ دست و دلم ز ديدنت از کار رفته است اي سنگدل به صائب شيرينسخن درآ آيينه را ز صحبت طوطي گزير نيست