چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما

چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما شاعر : صائب تبريزي باده از جوش نشاط افتاد و در جوشيم ما چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما کز سحرخيزان آن صبح بناگوشيم ما ناله‌ي ما حلقه در گوش اجابت مي‌کشد گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشيم ما فتنه‌ي صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ايم کز سخن فهمان آن لبهاي خاموشيم ما نامه‌ي پيچيده را چون آب خواندن حق ماست چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشيم ما بي تامل چون عرق بر روي خوبان مي‌دويم گر چه عمري شد درين ميخانه در جوشيم ما...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما
چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما
چشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما

شاعر : صائب تبريزي

باده از جوش نشاط افتاد و در جوشيم ماچشم مست يار شد مخمور و مدهوشيم ما
کز سحرخيزان آن صبح بناگوشيم ماناله‌ي ما حلقه در گوش اجابت مي‌کشد
گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشيم مافتنه‌ي صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ايم
کز سخن فهمان آن لبهاي خاموشيم مانامه‌ي پيچيده را چون آب خواندن حق ماست
چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشيم مابي تامل چون عرق بر روي خوبان مي‌دويم
گر چه عمري شد درين ميخانه در جوشيم مااز شراب مارگ خامي است صائب موج زن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.