تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت

تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت شاعر : صائب تبريزي تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت از کمين تا سر برآوردم، شکار از دست رفت تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود خرده‌ي عمرم که چون نقد شرار از دست رفت داغ‌هاي نااميدي يادگار از خود گذاشت دست تا ابر دست سودم، نوبهار از دست رفت تا نفس را راست کردم، ريخت اوراق حواس خويش را نشناختم، آيينه‌دار از دست رفت پي به عيب خود نبردم تا بصيرت داشتم تا عنان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت

شاعر : صائب تبريزي

تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفتتابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
از کمين تا سر برآوردم، شکار از دست رفتتا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود
خرده‌ي عمرم که چون نقد شرار از دست رفتداغ‌هاي نااميدي يادگار از خود گذاشت
دست تا ابر دست سودم، نوبهار از دست رفتتا نفس را راست کردم، ريخت اوراق حواس
خويش را نشناختم، آيينه‌دار از دست رفتپي به عيب خود نبردم تا بصيرت داشتم
تا عنان آمد به دستم، اختيار از دست رفتعشق را گفتم به دست آرم عنان اختيار
تا به کي گويي که روز و روزگار از دست رفت؟عمر باقي مانده را صائب به غفلت مگذران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط