از روي نرم، سرزنش خار مي‌کشم

از روي نرم، سرزنش خار مي‌کشم شاعر : صائب تبريزي چون گل ز حسن خلق خود آزار مي‌کشم از روي نرم، سرزنش خار مي‌کشم از مغز خود گراني دستار مي‌کشم آزاده‌ام، مرا سر و برگ لباس نيست از احتياط دست به ديوار مي‌کشم هر چند شمع راهروانم چو آفتاب از طوطيان گراني زنگار مي‌کشم آيينه پاک کرده‌ام از زنگ قيل و قال در غربت اين زمان ز خريدار مي‌کشم نازي که داشتم به پدر چون عزيز مصر از پاي هر که در ره او خار مي‌کشم مژگان صفت به ديده‌ي خود جاي مي‌دهم دست...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از روي نرم، سرزنش خار مي‌کشم
از روي نرم، سرزنش خار مي‌کشم
از روي نرم، سرزنش خار مي‌کشم

شاعر : صائب تبريزي

چون گل ز حسن خلق خود آزار مي‌کشماز روي نرم، سرزنش خار مي‌کشم
از مغز خود گراني دستار مي‌کشمآزاده‌ام، مرا سر و برگ لباس نيست
از احتياط دست به ديوار مي‌کشمهر چند شمع راهروانم چو آفتاب
از طوطيان گراني زنگار مي‌کشمآيينه پاک کرده‌ام از زنگ قيل و قال
در غربت اين زمان ز خريدار مي‌کشمنازي که داشتم به پدر چون عزيز مصر
از پاي هر که در ره او خار مي‌کشممژگان صفت به ديده‌ي خود جاي مي‌دهم
دست نوازشي به سر خار مي‌کشماز بس به احتياط قدم مي‌نهم به خاک
بار کسي نمي‌شوم و بار مي‌کشمصائب به هيچ دل نبود ديدنم گران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.