گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم

گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم شاعر : صائب تبريزي دامن و دست تهي زين باغ و بستان مي‌بريم گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم ما به جاي گل ز گلشن چشم حيران مي‌بريم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم
گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم
گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم

شاعر : صائب تبريزي

دامن و دست تهي زين باغ و بستان مي‌بريمگر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم
ما به جاي گل ز گلشن چشم حيران مي‌بريمنيست برق خرمن گل، پنجه‌ي گستاخ ما
ما به اميد فنا از زندگي جان مي‌بريممي‌کند منزل تلافي راه ناهموار را
ما ز قرب گل چو شبنم چشم گريان مي‌بريمنيست صائب بي‌غمي از وصل گل آيين ما
يوسف بي‌قيمت خود را ز کنعان مي‌بريمما گراني از دل صحراي امکان مي‌بريم
مدتي هم غنچه سان سر در گريبان مي‌بريمهمچو گل يک چند خنديديم در گلشن، بس است
رخت هستي از بساط خاک آسان مي‌بريمريشه‌ي ما نيست در مغز زمين چون گردباد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط