ما چو صبح از راست گفتاري علم در عالميم ما چو صبح از راست گفتاري علم در عالميمشاعر : صائب تبريزي محرم آيينهي خورشيد از پاس دميمما چو صبح از راست گفتاري علم در عالميمما درين بستانسرا گويا که نخل ماتميمدست افسوس است برگ ما و بار دل ثمراي بهشت عاشقان، آخر نه ما هم آدميم؟مدتي آدم گل از نظارهي فردوس چيدهم ز يکديگر جدا افتاده و هم با هميمدر ته يک پيرهن، چون بوي گل با برگ گلورنه ما آمادهي فاني شدن چون شبنميمبرنميآيد ز ابر آن آفتاب بيزوالما چو گندم سينه چاک از انفعال آدميمروزي فرزند گردد هر چه ميکارد پدرگر چه از آزادگي سرو رياض عالميمعقدهها داريم صائب در دل از بيحاصلي