بده مي که بر قلب گردون زنيم! بده مي که بر قلب گردون زنيم!شاعر : صائب تبريزي ازين شيشه چون رنگ بيرون زنيمبده مي که بر قلب گردون زنيم!به خم تکيه همچون فلاطون زنيمسرانجام چون خشت بالين بوددم در بيابان چو مجنون زنيمبرآييم از کوچه بند رسومازين تنگنا خيمه بيرون زنيمبرآريم از بحر سر چون حبابسرپاي بر گوي گردون زنيمبه اين قد خم گشته، چوگان صفتبه قلب قدحهاي گلگون زنيمعرق رنگ نگذاشت بر روي ماگل صبح بر قلب گردون زنيمبه دشمن شبيخون زدن عاجزي استبه لبهاي ميگون شبيخون زنيمنيفتيم چون سايه دنبال خضرکه چون سيل، گلگشت هامون زنيمدل ما شود صائب آن روز باز