ساقي، ار جام مي، دمادم نيست شاعر : فخرالدين عراقي جان فداي تو، درديي کم نيست ساقي، ار جام مي، دمادم نيست جرعهاي هم مرا مسلم نيست من که در ميکده کم از خاکم که دلم بيشراب خرم نيست جرعهاي ده، مرا ز غم برهان کز خودم زخم هست مرهم نيست از خودي خودم خلاصي ده گر نباشد، مباش، گو: غم نيست چون حجاب من است هستي من که شوم يک نفس درين دم نيست ز آرزوي دمي دلم خون شد چه کنم؟ کار دل فراهم نيست بهر دل درهم و پريشانم خود خوشي در نهاد عالم نيست...