چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟

چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟ شاعر : فخرالدين عراقي به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟ چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟ به چه حيله واستانم دل خود ز چنگ او من؟ به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟ پس ازين دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟ چو خدنگ غمزه‌ي او دل و جان و سينه خورده نچشيده طعم شکر ز دهان تنگ او من ز غمش دو ديده خون گشت و نديد رنگ او چشم خبري ز بوي زلفش، اثري ز رنگ او من دل و دين به باد دادم به اميد آنکه يابم به چه حيله...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟

شاعر : فخرالدين عراقي

به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
به چه حيله واستانم دل خود ز چنگ او من؟به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟
پس ازين دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟چو خدنگ غمزه‌ي او دل و جان و سينه خورده
نچشيده طعم شکر ز دهان تنگ او منز غمش دو ديده خون گشت و نديد رنگ او چشم
خبري ز بوي زلفش، اثري ز رنگ او مندل و دين به باد دادم به اميد آنکه يابم
به چه حيله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد
بخورم به بوي لعلش، چو شکر شرنگ او منلب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگي
همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او منبه عتاب گفت: عراقي، سر صلح تو ندارم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط