عشق تو قلاوز جهان است

عشق تو قلاوز جهان است شاعر : عطار سوداي تو رهنماي جان است عشق تو قلاوز جهان است درد تو دريچه‌ي عيان است وصل تو خلاصه‌ي وجود است ياقوت تو مايه‌بخش جان است هاروت تو چاره ساز سحر است زان روي که نقطه گمان است کس را ز دهان تو سخن نيست اين تنگ‌دلي من از آن است تا بر دهنت نهاده‌ام دل يعني دل من بر آن دهان است لعلت شکري است تنگ بر تنگ گرچه کمر تو را ميان است کس بر کمرت ميان نديدست صد گونه ز هم از آن کمان است تا ابروي چون کمانت ديدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عشق تو قلاوز جهان است
عشق تو قلاوز جهان است
عشق تو قلاوز جهان است

شاعر : عطار

سوداي تو رهنماي جان استعشق تو قلاوز جهان است
درد تو دريچه‌ي عيان استوصل تو خلاصه‌ي وجود است
ياقوت تو مايه‌بخش جان استهاروت تو چاره ساز سحر است
زان روي که نقطه گمان استکس را ز دهان تو سخن نيست
اين تنگ‌دلي من از آن استتا بر دهنت نهاده‌ام دل
يعني دل من بر آن دهان استلعلت شکري است تنگ بر تنگ
گرچه کمر تو را ميان استکس بر کمرت ميان نديدست
صد گونه ز هم از آن کمان استتا ابروي چون کمانت ديدم
چندين ز هم از چه در زبان استچون ابروي توست چون کماني
مغزي ديدي که استخوان استدندان تو مغز پسته‌ي توست
يعني که سپند عاشقان استگفتي که دلت بسوز در عشق
چون پاي غم تو در ميان استاز دست تو دل چگونه سوزم
از هر شادي که در جهان استيک ذره غم تو خوشتر آيد
هر وصف که گويمش نه آن استآن درد که در دل من از توست
گر موجب خنده زعفران استدر روي من شکسته دل خند
چون ممتحني در امتحان استدر کار عقوبت تو عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط