بودي که ز خود نبود گردد

بودي که ز خود نبود گردد شاعر : عطار شايسته‌ي وصل زود گردد بودي که ز خود نبود گردد ممکن نبود که عود گردد چوبي که فنا نگردد از خود بر بود تو و نبود گردد اين کار شگرف در طريقت حالي عدمت وجود گردد هرگه که وجود تو عدم گشت کابليس تو در سجود گردد اي عاشق خويش وقت نامد تا نفس تو جفت سود گردد دل در ره نفس باختي پاک گر يک علوي جهود گردد دل نفس شد و شگفتت آيد در ديده‌ي دل چو دود گردد هر دم که به نفس مي برآري کوري شود و کبود گردد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بودي که ز خود نبود گردد
بودي که ز خود نبود گردد
بودي که ز خود نبود گردد

شاعر : عطار

شايسته‌ي وصل زود گرددبودي که ز خود نبود گردد
ممکن نبود که عود گرددچوبي که فنا نگردد از خود
بر بود تو و نبود گردداين کار شگرف در طريقت
حالي عدمت وجود گرددهرگه که وجود تو عدم گشت
کابليس تو در سجود گردداي عاشق خويش وقت نامد
تا نفس تو جفت سود گردددل در ره نفس باختي پاک
گر يک علوي جهود گردددل نفس شد و شگفتت آيد
در ديده‌ي دل چو دود گرددهر دم که به نفس مي برآري
کوري شود و کبود گرددبي شک دل تو از آن چنان دود
باقي همه بر شنود گرددعطار بگفت آنچه دانست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط