تا خطت آمد به شبرنگي پديد شاعر : عطار فتنه شد از چند فرسنگي پديد تا خطت آمد به شبرنگي پديد جان کجا آيد ز دلتنگي پديد چون ز تنگت نيست رايج يک شکر عقل نايد از سبک سنگي پديد پيش خورشيد رخت چون ذرهاي تا کند بلبل خوش آهنگي پديد در زمستان روي چون گل جلوه کن چشم تو تا کي کند شنگي پديد خون من خوردست چشم شنگ تو اسب صبرم ميکند لنگي پديد بي تو عمري صبر کردم وين زمان آخر آيد بو که يک رنگي پديد ميکشم خواري رنگارنگ تو هجر را بر صورت زنگي...