آخر اي صوفي مرقع پوش شاعر : عطار لاف تقوي مزن ورع مفروش آخر اي صوفي مرقع پوش دلق ازرق مرائيانه مپوش خرقهي مخرقه ز تن برکن صبحدم بادهي صبوح بنوش از کف ساقيان روحاني يک زمان در صفاي معني کوش صورت خويش را مکن صافي که نيايد به کارت اين تن و توش سعي کن در عمارت دل و جان برگذر تا به منزلات سروش درگذر از مزابل حيوان سبق عشق يک زمان کن گوش سخن عقل بر عقيله مگوي اهل حالي چو واصلان خاموش اهل قالي چو سالکان ميگوي مرد عقلي فضول...