اي دل ز جفاي يار منديش شاعر : عطار در نه قدم و ز کار منديش اي دل ز جفاي يار منديش گل ميطلبي ز خار منديش جويندهي در ز جان نترسد از کام و دهان مار منديش با پنجهي شير پنجه ميزن از خنجر هر عيار منديش مردانه به کوي يار درشو از گفتن ننگ و عار منديش گر نيل وصال يار بايد گر خصم بود هزار منديش چون با تو بود عنايت يار از گشتن سنگسار منديش چون يافتهاي جمال او را تسليم شو و ز دار منديش منصور تويي بزن اناالحق در تاب زهر غبار منديش...