هرگاه که مست آن لقا باشم

هرگاه که مست آن لقا باشم شاعر : عطار هشيار جهان کبريا باشم هرگاه که مست آن لقا باشم کافسوس بود که من مرا باشم مستغرق خويش کن مرا دايم آن دم بتر از بت خطا باشم کان دم که صواب کار خود جويم چون نيست بجز تو من که را باشم گه گه گويي که ديگري را باش تا کي ز جمال تو جدا باشم تا چند کني ز پيش خود دورم مگذار که يک نفس مرا باشم از هر سويم همي فکن هر دم چون آن تو کني بدان سزا باشم گر تو بکشي چو شمع صد بارم در بند هزار خون بها باشم صد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هرگاه که مست آن لقا باشم
هرگاه که مست آن لقا باشم
هرگاه که مست آن لقا باشم

شاعر : عطار

هشيار جهان کبريا باشمهرگاه که مست آن لقا باشم
کافسوس بود که من مرا باشممستغرق خويش کن مرا دايم
آن دم بتر از بت خطا باشمکان دم که صواب کار خود جويم
چون نيست بجز تو من که را باشمگه گه گويي که ديگري را باش
تا کي ز جمال تو جدا باشمتا چند کني ز پيش خود دورم
مگذار که يک نفس مرا باشماز هر سويم همي فکن هر دم
چون آن تو کني بدان سزا باشمگر تو بکشي چو شمع صد بارم
در بند هزار خون بها باشمصد خون دارم اگر به خون خويش
در پيش تو ذره‌ي هوا باشمگفتم به بر من آي تا يکدم
بر کشتن خويشتن گوا باشمگر قصد کني به خون جان من
من با تو در آن دم آشنا باشمگفتي که چو باد و دم رسد کارت
آنگاه من آن نفس کجا باشمگر آن نفس آشنا شوي با من
کان اوليتر که من فنا باشمني ني که تو باش در بقا جمله
گر باشم و گر نه پادشا باشمعطار اگر فنا شوم در تو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط