کجايي ساقيا مي ده مدامم

کجايي ساقيا مي ده مدامم شاعر : عطار که من از جان غلامت را غلامم کجايي ساقيا مي ده مدامم که از خون جگر پر گشت جامم ميم در ده تهي دستم چه داري که من بي روي تو خسته روانم چه مي‌خواهي ز جانم اي سمن بر تمامم کن که رندي ناتمامم چو بر جانم زدي شمشير عشقت من مسکين ندانم تا کدامم گهم زاهد همي خوانند و گه رند چو من مردم چه مرد ننگ و نامم ز ننگ من نگويد نام من کس نخواهد بود جز آتش مقامم ز من چو شمع تا يک ذره باقي است بيا تا خوش بسوزم زانکه...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کجايي ساقيا مي ده مدامم
کجايي ساقيا مي ده مدامم
کجايي ساقيا مي ده مدامم

شاعر : عطار

که من از جان غلامت را غلاممکجايي ساقيا مي ده مدامم
که از خون جگر پر گشت جاممميم در ده تهي دستم چه داري
که من بي روي تو خسته روانمچه مي‌خواهي ز جانم اي سمن بر
تمامم کن که رندي ناتماممچو بر جانم زدي شمشير عشقت
من مسکين ندانم تا کداممگهم زاهد همي خوانند و گه رند
چو من مردم چه مرد ننگ و ناممز ننگ من نگويد نام من کس
نخواهد بود جز آتش مقاممز من چو شمع تا يک ذره باقي است
بيا تا خوش بسوزم زانکه خامممرا جز سوختن کاري دگر نيست
دريغ افتد چنين مرغي به داممدل عطار مرغي دانه چين است


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما