اي مرا زندگي جان از تو شاعر : عطار زنده بينم همه جهان از تو اي مرا زندگي جان از تو هر شب از شرم، پر فغان از تو به زمين مي فرو شود خورشيد شکر گويم به صد زبان از تو گر زباني دهي به يک شکرم که کمر ماند بي ميان از تو دست چون در کمر کنم با تو اين چه شيوه است صد فغان از تو بار ندهي و پيش خود خواني ليک جان کردهام نهان از تو دل ز من بردي و نگفتم هيچ که مرا هست بيم جان از تو نتوانم که باز خواهم دل کين بدادم ز بيم آن از تو جان رها...