صوفی ، صوفیه و تصوف (4)

كلمه عارف و عرفان در روايات شيعه بسيار زياد است و چون مخالفت با صوفيه اوج گرفت از اوایل قرن چهارم لفظ عارف را به جاي صوفي براي خود قرار دادند . وشهيد مطهري در بحثي راجع به اينكه عارف از چه زماني باب شده ميگويند كه قدر مسلم اين اصطلاح در قرن به بعد سوم شيوع پيدا كرده است .
سه‌شنبه، 16 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صوفی ، صوفیه و تصوف (4)

صوفی ، صوفیه و تصوف (4)
صوفی ، صوفیه و تصوف (4)


 

تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : اختصاصی راسخون




 

تفاوت عرفان و تصوف
 

كلمه عارف و عرفان در روايات شيعه بسيار زياد است و چون مخالفت با صوفيه اوج گرفت از اوایل قرن چهارم لفظ عارف را به جاي صوفي براي خود قرار دادند .
وشهيد مطهري در بحثي راجع به اينكه عارف از چه زماني باب شده ميگويند كه قدر مسلم اين اصطلاح در قرن به بعد سوم شيوع پيدا كرده است .
حضرت علي (ع) مي فرمايند :
العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها عيون الحكم و المواعظ ص 53
يعني عارف كسي است كه نفسش را شناخت و آنرا آزاد كرد و از هر چه او را از غير خدا دور مي كند پاكش كرد اين تعريف ديني است كه براي عرفان چهار چوب مي دهد در حاليكه راه و روش تصوف فرق مي كند .
به قول شاعر :
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
پيامبر (ص) فرمودند : من عرف نفسه فقد عرفه ربه عيون الحكم ص 452
نگاه به روايات و آيات نشان مي دهد كه مهمترين راه در مسير عرفان معرفت نفس است . در تصوف اول عمل است و معمولا بدون علم يعني فورا به يك صوفي ذكر و يا دستور عملي ميدهند و او را تا ]ر عمر به همين نحو مي گردانند .
اما در عرفان شيعي اول معرفت نفس است يعني اول علم و بعد عمل است بو علي سينا در اشارات در باب مقامات العارفين :
عارف حق را (خدا را ) مي خواهد نه براي چيزي غير حق و هيچ چيزي را بر معرفت حق ترجيح نمي دهد و عبادتش حق را تنها خاطر اين است كه اوشايسته عبادت است .
حضرت آيت الله حائري شيرازي در تفاوت عرفان و تصوف مي فرمايند : تصوف يعني حالات بدون رعايت حدود الهي و خالي از جان اما عرفان حال را كنترل مي كند و فرد نبايد بنده حال باشد بلكه بايد بنده تكليف و چهارچوب باشد اگر كار و حالات در دستورو چهارچوب هاي شرعي باشد ميشود عرفان و اگرخود راي و هرچه حال اقتضا كرد باشد مي شود درويشي و عجيب ترين نكته اينكه : صوفيان سعي دارند كساني را عارف معرفي كنند كه حتي ولايت اهل بيت را نيز قبول ندارند و انها را اولياي خدا معرفي نمايند . درحاليكه شرط كمال انساني و معرفت نفس قبول واقرار به ولايت اهل بيت عليهم السلام است عبادت بي علي و آل علي عليهم السلام عبادت بي روح است .
اصالت احكام دين و وسيله دستيابي به حكمت عبادات به اهل بيت عليهم السلام بستگي دارد كه با كلام نوراني امام رضا (ع) آنرا توضيح مي دهم :
ايشان مي فرمايند : دوستي و محبت محمد و آل محمد (ص) و تسليم انقياد فرامين آن را با اتكا بر عبادات وامگذاريد و رها مكنيد زيرا هيچ يك از اين دو (عبادت ومحبت اهل بيت ) بدون ديگري مقبول و پذيرفته نمي شود (بحار الانوار جلد 75 ص 348)
و امام باقر عليه السلام در تفسير آيه و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله (مائده 5) مي فرمايند (دليل نابودي عمل ) كفر ورزيدن به ولايت علي (ع) است (تفسير ثقلين ج 1 ص 595)
حتي شريك قائل شدن به ولايت علي را نيز باعث حبط اعمال مي دانند . كه در تفسير آيه لئن اشركت ليحبطن عملك (يعني اگر به خدا شرك بياوري عملت را محو و نابودي مي گرداند (زمر آيه 65) مي فرمانيد اگر همراه با ولايت علي به كسي ولايت دهي (او را جايگزين حضرتش قرار دهي )عمل باطل خواهد بود )
از امام صادق در باه عمل صالح درآيه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا پرسيدند فرمود : مراد از عمل صالح معرفت به ائمه است و مقصود از كسي را شريك پروردگار نكنيد تسليم به ولايت اميرمونان علي مي باشد يعني نيايد كسي را كه خلافت براي او نيست و اهل آن نيز نمي باشد با ان حضرت شريك كند
اين ولايت و اقرار به آن وخلوص در اعتقاد به آن قدري اهميت دارد كه امام صادق مي فرمايند : ولايت و دوستي من نسبت به علي بن ابيطالب برايم محبوب تر از ولادت من از اوست چون ولادت از او فضيلت است ليكن ولايت او فريضه و واجب است .(بحار الانوار ج 39 ص 299)
در پايان نظر حضرت امام خميني رحمت الله عليه و برخي ديگر از عرفاي بزرگ شيعه رادر مورد تصوف بيان نموده و ابياتي نيز از حافظ صوفي ستيز خواهم آورد .
در چهل حديث باب كبر حديث چهارم بعد از بحثي در مورد حكيم و عارف مي فرمايند : آن كه خود را مرشد و هادي خلايق مي داند و در مسند دستگيري و تصوف قرارگرفته ......... اصطلاحات اين دو دسته (عارف و حكيم ) را به سرقت برده و سر و صورتي به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصورف و مجذوب به خود نموده و « بيچاره ي صاف بي آلايش را به علما و ساير مردم بد بين نموده براي رواج بازار خود فهميده يا نفهمديد پاره اي از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده و گمان كرده به لفظ مجذب علي شاه يا محبوب علي شاه حل جذبه وحب دست مي دهد .
امام ره در ادامه مي فرمايد : اي طالب دنيا و اي دزد مفاهيم اين كار تو هم اينقدر كبر و افتخار ندارد بيچاره از تنگي حوصله و كوچكي كله گاهي خودش هم بازي خورده خود را داراي مقامي دانسته حب نفس و دنيا به مفاهيم مسروقه و اضافات و اعتبارات پيوند شده وليده ناهنجاري پيدا شده و از انضمام اينها يك معجون عجيبي و اخلوطه غريبه اي فراهم شده و خود را با اين همهعيب مرشد خلايق و هادي نجات امت و داراي سر شريعت دانسته بلكه وقاحت را گاهي از حد گذرانده داراي مقام ولايت كليه دانسته اين نيز از كيم استعداد و قابليت و تنگي سينه و ضيق قلب است .
ايشان در ديوان اشعار ص 94 مي فرمايند :
خار راه مني اي شيخ زگلزار برو
از سر راه من اي رند تبهكار برو
تو و ارشاد من اي مرشد بي رشد و تباه
از بر روي من اي صوي غدار برو
اي قلندر منش اي باده به كف خرقه به دوش
خرقه ي شرك تهي كرده و بگذار برو
علامه طباطبايي رحمت الله عليه مي فرمايند :
صوفيه براي سير و سلوك آداب و رسوم خاصي را كه در شريعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههاي جديدي را پيوسته به آن افزوده و شرع را كنار گذاشتند تا اينكه به جايي رسيده كه شريعت را در يك طرف ديگر قرار دادند و كارشان به جايي رسيد كه در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترك كردند و در آن منتهي به تكدي و استعمال بنگ و افيون شدند كه اين حالت آخرين حالت تصوف است كه مقام فنا ناميده مي شود . (تفسير الميزان ج 5 ص 282 قم انتشارات موسسسه نشر اسلام بي تا .)
درهمين زمينه حافظ شيرازي كه از مخالفين صوفيه است و صوفيها سعي دارند او را از خودشان بخوانند مي گويد:
خيز تا خرقه صوفي به خرابت بريم
شطح و طاامات به بازار خرافات بريم
بوي يكرنگي از اين قوم مي آيد خيز ي
دلق آلوده صوفي به مي ناب شوي
ساقي بيار آبي از چشمه خرابات
تا خرقه بشوييم ازعجب خانقاهي
صوفيان چند جلمه حريفند ونظر باز ولي
زين ميان حافظ دلسوخته بد نام افتاد
خدا را كم نشين با خرقه پوشان
رخ از رندان بي سامان مپوشان
صوفي شهر بين كه چون لقمه شبه
مي خورد پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف
صوفي نهاد دام و سر حقه باز كرد
بنياد مكر با فلك حقه باز كرد
كجاست صوفي دجال فعهل ملحد شكل
بگو بسوز كه مهدي دين پناه رسيد

چرا بزرگان شیعه صوفی شمرده نمی شوند؟
 

این که چرا بزرگان شیعه صوفی شمرده نمی شوند بدین دلیل است که پدیده ی تصوف از ادیان دیگر (مانند بودایی، مسیحیت و حکمای یونان، به خصوص افکار و اندیشه های نوافلاطونیان) وارد جامعه ی اسلامی شده و هیچ رابطه ای با دین مقدس اسلام ندارد. اولین کسی که در اسلام خود را صوفی معرفی نمود، ابوهاشم کوفی بود که ائمه(علیهم السلام) به شدت او را مردود دانسته اند. از امام صادق(علیه السلام) از حال ابوهاشم کوفی سؤال شد، امام فرمود:
ابوهاشم کوفی، جداً فاسد العقیده است. او همان کسی است که از روی بدعت، مذهبی را اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را قرارگاه عقیده ی خبیث خویش ساخت.
البته احادیث نقل شده از امام صادق (ع) و امام رضا (ع) که قبلا ذکر کردیم، در این راه راهگشاست.
پیروان مکتب تشیع با تمسک به قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) در احکام و عقاید، از بسیاری انحرافات که دامن گیر مذاهب و نحله های دیگر شده در امان مانده اند; از این رو بزرگان شیعه در طول تاریخ نه تنها به این اسم نامیده نشده و زیر بار آن نرفته اند، بلکه با شدت و حدّت تمام در مقابل نفوذ و گسترش اندیشه ی صوفیگری در میان جوامع اسلامی و به خصوص پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) ایستادگی نموده، با تألیف ده ها کتاب و رساله در نقد تصوف، به انحرافات و ضررهایی که از ناحیه ی آنها متوجه جهان اسلام و مسلمین می شود اشاره کرده اند; و اگر از برخی بزرگان شیعه با عنوان عارف یاد می شود، قطعاً به معنای تأثیرپذیری آنان از پندارهای تصوف نیست; زیرا بین عرفان شیعی و پشمینه پوشان بی خرد و بی عار هیچ ارتباطی وجود ندارد.
عرفان شیعی ریشه در قرآن و کلام معصومین(علیهم السلام)دارد و از راه عمل به احکام و دستورهای نورانی اسلام و پیروی از ائمه(علیهم السلام) به دست می آید و لذا نیازی به آداب و رسوم و اصطلاحات صوفیان، که متأثر از ادیان هندی، مسیحی و مانی است، ندارد.
بنابراین، تنها راه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی، عمل به قرآن و پیروی از خاندان وحی است و هر راهی غیر از آن به ضلالت و انحراف منتهی می شود; چنان که خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید:
(وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ);
این راه مستقیم است، از آن پیروی کنید و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می سازد. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند. شاید پرهیزکاری پیشه کنید.

تصوف در آینة دانشمندان اسلامی
 

نخستین منتقدان صوفیه، امامان معصوم بودند که در کتاب‌های روایی می‌توان آن‌ها را یافت. سعی می کنیم تا با معرفی محتوایی پاره‌ای از آثار انتقادى، به خوانندگان حقیقت طلب مدد برسانیم و آن‌ها که در مقام کشف حقیقت هستند. با مطالعه این آثار، سره از ناسره را تشخیص دهند و عرفان حقیقی را از عرفان‌های کاذب بازشناسند.
بویژه جوانان عزیزی که با انگیزه درک معنویات به محفل شیاطین زهر‌آلود و خوش خط و خال رفته و در دامن ضلالت و گمراهی آن‌ها قرار می‌گیرند؛ بنابراین مخاطبان این مقاله کسانی نیستند که با قلبی بیمار طالب هوای نفس و منافع دنیوی‌اند و هیچ استدلالی به گوش آنان فرونمی‌رود.
بزرگان و عالمان صدر اسلام و معاصر، آثار فراوانی در ردّ صوفیه نوشته‌اند که از جملة آن‌ها می‌توان به رسالة الردّ علی الصوفیه و الغالیه (جناب حسین بن سعید اهوازی یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام)، ردّ بر حسن بصری (فضل بن شاذان)، الردّ علی الغلاة (ابواسحاق کاتب از اصحاب امام عسکری علیه‌السلام)، الرد علی اصحاب الحلاج (شیخ مفید)، مجامیع فی رد الصوفی و غیره (شهید اول)، حدیقة الشیعة (منسوب به مقدس اردبیلی)، رسالة فی ردّ الصوفیة (علی بن محمد بن الشهید الثانی)، کسر اصنام الجاهلیه (ملاصدرا)، الردّ علی الصوفیة ( ابوالفتح محمد بن علی کراجکی)، المطاعن المجرمیة فی ردّ صوفیة (شیخ نورالدین ابی الحسن علی بن عبدالعالی الکرکی)، عین الحیاة (محمد باقر مجلسی)، الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة (شیخ حر عاملی)، نفحات الملکوتیة فی الرد علی الصوفیة (شیخ یوسف بحرانی)، خیراتیة فی ابطال الصوفیة (آقا محمد علی بن وحید بهبهانی)، تحفة الاخیار (مولی محمد طاهر قمی)، جلوه حق (آیت الله مکارم شیرازی)، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی)، سلسله‌های صوفیه ایران (نورالدین مدرسی چهاردهی) و… اشاره کرد.
حال به سبب محدودیت نوشتار تنها به شناخت برخی از منابع نقد صوفی و تصوف بسنده می‌شود. معیار انتخاب، جلالت و شأن علمی نویسنده یا ارتباط نزدیک نویسنده با فرقه‌های صوفیه یا به روز بودن قلم نگارش نویسنده بوده است.
1. حدیقة الشیعة، منسوب به مقدس اردبیلى، تصحیح صادق حسن‌زاده با همکاری علی اکبر زمانی‌نژاد، انتشارات انصاریان، 1377ش، 165 ص.
احمد بن محمد، مشهور به مقدس اردبیلی در زمرة فقهای بزرگ و نامی مکتب امامیه و معاصر شیخ بهایی به شمار می‌رود که علاوه بر نبوغ علمى، دارای کرامات و مقامات عرفانی شگفت انگیز بوده است. علامه مجلسی در تجلیل او می‌گوید:
«محقق اردبیلی در تقوا و زهد و فضل به عالی‌ترین درجات رسیده بود و من در بین علمای گذشته و حال نظیر و همتایی برایش سراغ ندارم.»
کتاب حدیقة الشیعة در توصیف و اثبات امامت در فصول دوازده‌گانه نگاشته شده است و مباحثی مانند لطف بودن نصب امام، لزوم افضلیت امام، طریق تعیین امام، دلایل تعیین امام اعم از ادله عقلی و نقلی(قرآنی و روایی)، فضایل حضرت علی علیه السلام ، مطاعن ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه، معجزات و قضاوت‌های حضرت امام علی علیه السلام، تعداد اوصیای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و زندگانی آن‌ها در آن بیان شده است. مؤلف بزرگوار در ضمن زندگانی امام صادقعلیه السلامکه از صفحه750 تا 817 را در بر می‌گیرد، به ذکر مذاهب صوفیه پرداخته و سخنان شیخ صدوق، شیخ مفید و علامه مجلسی را درباره صوفیه و نیز بحث صوفیه با امام صادق و مطالبی همچون طوایف صوفیه را بیان کرده است. مقدس اردبیلی در فصل نخست این باب، به معرفی مذهب حلولیه و اتحادیه و در فصل دوم به مذهب حبیبیه، ولاییه، مشارکیه، شمراخیه، مباحیه، ملامتیه، حالیه، حوریه، واقفیه، تسلیمیه، تلقینیه، کاملیه، الهامیه، نوریه، باطنیه، جوریه، عشاقیه، جمهوریه، زراقیه و انحراف‌های آن‌ها پرداخته است.
2. کسر اصنام الجاهلیة، صدرالدین محمد شیرازى، تصحیح: محسن جهانگیرى، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، زمستان 1381.
این کتاب را محسن بیدارفر به فارسی برگردانده و انتشارات الزهرا در سال 1366ش به زیور طبع آراسته است. پیش از معرفی کتاب به آگاهی خوانندگان می‌رسانم که ملاصدرا با این که بیشتر سرگرم مباحث فلسفی و تا حدودی تفسیری و حدیثی بود؛ ولی بسیار از اندیشه‌های فلسفی او از صفای باطن و ضمیر وارسته‌اش زایید. گرایش عرفانی وی به حدی گسترده است که با کمال جسارت، عقل آدمی را برای رسیدن به درک حقایق کافی ندانسته و قیاس پاره‌ای از فلاسفه را عقیم می‌داند و بر ترجیح معرفت شهودی بر معرفت استدلالی تصریح می‌کند و کسانی که علم غیبی لدنّی و مورد اعتماد عرفا و سالکان را انکار می‌کنند، منتسبان به علم معرفی کرده و عرفان را از سایر علوم، محکم‌تر و قوی‌تر می‌شمارد؛ حتی ملاصدرا در بسیاری از نگاشته‌های خود، نام برخی از اهل ذوق و عرفان مانند بایزید بسطامى، حلاج، ابن فارض، عطار، مولوى، غزالى، ابن عربی را می‌برد.
پس ملاصدرا با عارفان راستین و عرفان حقیقی موافقت کرده و با بهره‌گیری از اساتیدش مانند شیخ بهایى، میرداماد و میرفندرسکی به سیرو سلوک می‌پرداخت. با وجود این رویکرد، ملاصدرا به شدّت با تصوّف دروغین و ریاکارن جاه‌طلب مخالفت کرد و کتاب کسر اصنام الجاهلیة، یعنی شکسن بت‌های جاهلیت را نگاشت و به انتقاد از صوفیان دروغین اقدام کرد. البته رویکرد نقادانة ملاصدرا به جریان تصوّف، به وى اختصاص ندارد و میان صوفیان گذشته مانند ابوالقاسم قشیری(متوفای465ق) در رساله‌ قشیریه و ابو حامد غزالى (متوفای505ق) در احیاء علوم الدین و ابن عربی (متوفای 638ق) در فتوحات و مولوى(متوافای 672ق) در مثنوى و سعدی شیرازی (متوفای691) و حافظ شیرازی (790ق) در غزلیات، چنین رویکردی به صوفیان دروغین وجود داشته است؛ برای نمونه حافظ، در دیوانش می‌سراید:
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
رساله‌ کسر اصنام الجاهلیة به تعبیر دکتر جهانگیری، کتاب درسی بوده و شایسته است این رساله به صورت کتاب درسی عرفان اسلامی در مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها تدریس شود؛ زیرا ناهنجاری‌ها، نابسامانی‌ها، نقطه ضعف‌ها و موارد منفی‌ آن، عرفان و تصوّف صحیح را آن‌چنان که عارفان و صوفیان بزرگ عالم اسلام تصور کرده و با مبانی دین سازگار یافته و پذیرفته‌اند، تعلیم می‌دهد و گاه نیز تعلیمات خود را با نقل احادیثی از اهل بیت عصمت و طهارت که در کتب روایی شیعه‌ امامیه آمده، تأیید می‌کند و این رهیافت به قدر و شرف و وزانت و منزلت رساله می‌افزاید.
نگارنده فراموش نمی‌کند که وقتی نگرانی خود را از وضعیت فرقه‌های صوفیه معاصر و فعالیت گسترده‌ آن‌ها به آیت اللهجوادی آملی مطرح می‌کرد، معظم له همین پیشنهاد را به حقیر دادند و فرمودند: در مناطقی که این فرقه‌ها فعالیت می‌کنند، کتاب کسر اصنام الجاهلیة را برای طالبان علم و حقیقت تدریس کنید.
این رساله به تصریح صدرالمتألهین، در اوایل ماه شعبان 1027 ق به پیان رسیده است.
بنابراین نویسنده، این کتاب را در سن چهل و هشت سالگی در کهک (از مناطق اطراف قم)، نگاشته است. این کتاب با یک پیش مقدمه در آغاز رساله، یک مقدمه، چهار مقاله و یک خاتمه تنظیم شده است. ملاصدرا در آغاز رساله، پس از حمد و ثنای الهی و درود به سید اولین و آخرین و خاندان برگزیده‌اش، از دوران معاصر خود و پراکندگی تاریکی‌ها، نادانی‌ها و نابینایی‌ها در شهرها شکایت می‌کند؛ همچنین مدعیانی را که خود را ابدال و اوتاد معرفی می‌کنند و بدون بهره‌گیری از قرآن و سنت، مطالب بی‌معنا می‌بافند، نکوهش می‌کند. وی می‌گوید:
«نفوذ این فریبکاران تا آن‌جا است که بعضی صنعتگران و پیشه‌وران، پیشه‌ خود را رها کرده و روزگاری به ملازمت این مدعیان دروغین می‌پردازند و سخنان ساخته و پرداخته ایشان را فرا می‌گیرند، تا دیگر عوام را چه رسد.»
وى، بیشترین سبب پیدا شدن اشتباهات و وسوسه‌های شیطانی در قلب‌های این گروه را دو چیز می‌داند: نخست، گروهی به مجاهدت‌ها و چله‌نشینی‌ها اقدام کرده و به لباس صوفیان در‌آمدند و از مریدان بیعت می‌گرفتند و مقام ارشاد و هدایت را به خود نسبت می‌دادند؛ بدون این که دانش خداشناسى، صفات و افعال الهی و نبوت و معاد را در خود مستحکم سازند و دوم، شعبده و نیرنگ‌هایی که به عنوان کرامت و خوارق عادت برای مردم آشکار می‌کنند.
ملاصدرا در پایان پیش مقدمه می‌نویسد:
«چون مشاهده کردم که نابودی این شرّ، کار مهمی در دین است و رفع و ازاله این شبهه از قلوب متعلمان و مبتدیان، امر عظیمی است، از خداوند طلب خیر نمودم و در نابودی وسوسه‌ها و شبهات… برای تقرب به خدا و توسل به اولیای شریعت حقه و رؤسای عصمت و هدایت شروع کردم و نام آن را کسر اصنام الجاهلیة گذاشتم».
صدر المتألهین در مقدمه‌ این کتاب، به مطالبی اشاره می‌کند که برای خوانندگان ضرورت دارد؛ از جمله این که انسان از دو جوهر نورانی و ظلمانی یعنی نفس و بدن تشکیل شده و حصول کمال انسانی به علم و عمل وابسته است و دانشی که برتری انسان از حیوانات را تضمین می‌کند، شناخت خدا، صفات و افعال الهى، کتاب‌های آسمانى، علم به قیامت و نفس انسانی و کیفیت کمال او است و چنین کمال علمی تنها از طریق ریاضت‌های شرعی و علمی با شرایط خاصی به دست می‌آید. این مطلب مهم با بیان مثال آینه و حجاب‌های نفس و موانع معرفت تبیین شده است. مقاله‌ی اول رساله کسر اصنام الجاهلیة، در بیان این مطلب است که هیچ مرتبه‌ای نزد خداوند بالاتر از معرفت به ذات، صفات و افعال الهى نیست و این که عارف همان عالم ربانی است و هر کس که عالم‌تر است. عارف‌تر و نزدیک‌تر در نزد خداوند است و اگر کسی در عبادات شرعیه کوتاهی کند، به عبادات حکیمانه هم نایل نمی‌شود و در آن صورت اگر به ریاضت‌های سلوکی و مجاهدت‌های صوفیانه بپردازد. هم خود را به هلاکت رسانده و هم دیگران را به هلاکت می‌رساند و گمراه و سرگردان می‌کند و کسانی که در این زمان برای خود مقام ارشاد و خلافت قائل هستند، جملگی احمق و نادانند و گمان می‌کنند که صورت‌های ادراکی را باید منتفی ساخت. پس نادانى، بزرگ‌نمایى، تکبّر و سایر اعتقادات پست، آتش‌هایی هستند که در نفوس آن‌ها شعله می‌افکند.
ملاصدرا در فصل دوم از مقاله اول به بطلان شطحیات متصوّفه و بیان آسیب‌های آن‌ها برای مسلمانان می‌پردازد و به مخاطبان توصیه می‌کند که از مجالست با این طایفه‌ نادان بپرهیزند. کیستی صوفی و حکیم، فصل سوم این مقاله است که به پاکیزگی عقول آن‌ها به واسطه آداب شرعى، فلسفی و اخلاق پاکیزه اشاره می‌کند و می‌فرماید: عارف و حکیم حقیقی کسی است که حقایق الهى و معالم ربویی را به صورت برهانی و یقینی بپذیرد؛ به گونه‌ای که ذره‌ای گرفتار شک و شبهه نشود و به زهد حقیقی و تهذیب اخلاق و تطهیر ملکات اتصاف یابد.
مقاله‌ دوم در هشت فصل، به غایت نهایی در عبادات بدنی و ریاضت‌های نفسانی برای انسان که عبارت از تحصیل معارف و اکتساب علوم است می‌پردازد؛ همچنین معارف و علوم ربانی که اهمال و جهل در آن‌ها مستلزم بدعاقبتی و هلاکت سرمدی است و اما غایت حقیقی انسان، عبارت از علم الهى و فن ربوى است که در حقیقت مخدوم سایر علوم است. علوم و احوال و اعمالی که منبع تحقق مقامات و ملکات است و فایده‌ اصلاح اعمالی همچون نماز، روزه و…اصلاح حال قلب از راه زایل کردن مرض‌های باطنی و زدودن صفات ناپسند است؛ زیرا ملکات نفسانی از رفتار انسان‌ها پدید می‌آید.
اما غرض از آفرینش، عالم ربانی شدن است و بدعاقبتى، زایید‌ه‌ اعتقادات و اعمال است.
علامت دوستداران خداوند و صفات آن‌ها، فصل پایانی این مقاله است که مرگ و وصول لقای الهی را یکی از نشانه‌های آن می‌شمارد.
مقاله سوم در نه فصل به صفات ابرار و اهل عمل که مرتبه‌ی پایین‌تری از مقرّبان دارند، اختصاص یافته است و راه‌های تصفیه را در انجام دادن عبادت، استمرار بر عدالت، نابود ساختن وسوسه‌ها و عشق و شوق الهی به عنوان مبدأ اعمال صالح معرفی می‌کند. و عارف را فقط کسی می‌داند که خداوند سبحان را عبادت می‌کند. ملاصدرا در این مقاله به چگونگی تناسب ظاهر و باطن و مواد غذایی و آشامیدنی جسم و بدن و در نهایت به بیان غرض افعال و اعمال انسانی و غایت در عبادات و طاعات شرعیه می‌پردازد و علّت شقاوت اخروى که از راه اعمال زشت و ناپسند حاصل می‌شود و سبب متمایز بودن اشرار و اخیار را بیان می‌کند.
مقاله چهارم در پنج فصل به موعظه‌های حکیمانه، نصیحت‌های عقلی و خطابه‌های روحانی دربارة مذمّت دنیا و اهل آن می‌پردازد که برای قلب سلیم و عقل مستقیم منفعت دارد و برای آنان که فاقد حیات عقلی هستند، مانند حیوانات و حشرات فایده‌ای ندارد.
وسرانجام در خاتمه کتاب به سالکان راه نجات و مخاطبان کتاب خود، غرض از نکوهش‌های دنیا و دنیادوستی را معرفی و چهار حجب مال، مقام، تقلید و معصیت را بیان می‌کند.
3. فضایح الصوفیة، آقا محمد جعفر بن آقا محمد علی بن وحید بهبهانى، تحقیق مؤسسه علامه مجدد وحید بهبهانى، انتشارات انصاریان. قم، اول ذیقعده 1413ق، 355 صفحه.
آقا محمد جعفر در کربلا و در شب چهارشنبه 26 جمادی الاخر سال 1178ق متولد شد و با والد مرحوم به ایران رفت. مدتی در دارالمؤمنین قم در خدمت صاحب قوانین الاصول و صاحب ریاض و پدر بزرگوارش شاگردی کرد. وى توفیق یافت تا 31 کتاب و رساله منتشر کند. پس از سال‌ها خدمت به مکتب اهل بیت¬علیهم‌السلام در سن 81 سالگی در سال 1259ق در کرمانشاه وفات یافت و در آرامگاه خانوادگی آل آقا مدفون شد. کتاب فضایح الصوفیة، مشتمل بر یک مقدمه، دو فصل و یک خاتمه است. مقدمه به مذمت بدعت در دین، لزوم متابعت ائمهعلیهم‌السلامدر امر دین، پیدایش تصوف در میان اهل تسنن، مخترع تصوف، نام‌های گوناگون صوفیه، چهره‌ تصوف در حدیث، اصول فرقه‌های تصوف پرداخته و فصل اول به بیان اصل مذهب صوفیه و فصل دوم در بیان برخی فروع مذهب صوفیه، معرفی بیست و یک فرقه صوفیه و ذم عقاید آن‌ها، لزوم امر به معروف و نهی از منکر، اخبار وارده در مذمت صوفیه، عقاید باطل آن‌ها، گفتار بزرگان و مطالب دیگر اختصاص یافته است. نویسنده در مقدمه می‌نویسد:
«عقول خلایق عاجز است از احاطه کردن به حسن و قبح خصوصیات شریعت؛ پس در هر شرعی آن‌چه صاحب آن شرع قرار داد، به‌جا می‌باید آورد و به عقل ناقص خود اختراع عبادت‌ها و بدعت‌ها نمی‌باید کرد که آن موجب ضلالت و گمراهی است و گول شیطان نمی‌باید خورد».
وى درباره پیدایش تصوف و استناد این جریان به اهل سنت و مخترع تصوف یعنی ابو‌هاشم کوفی و نام‌های گوناگون صوفیه (متصوّفه، متصلّفه، مبتدعه، زراقیه، غلات، غالیه و حلاجیه) مطالب فراوانی بیان می‌کند. روایات و احادیث رسول خدا و ائمه اطهار دربارة تصوف نیز در این مقدمه بیان شده است؛ از جمله روایتی از امام رضاعلیه‌السلام که به سند صحیح از بزنطی فرمود:
«کسی که نزد او صوفیان مذکور شود و ایشان را به زبان یا دل انکار نکند، از ما نیست و کسی که ایشان را انکار کند، گویا با کفار در پیش روى حضرت رسولصلی‌الله‌علیه‌و‌آلهجهاد کرده است».
وى در باره اصول فرقه‌های تصوف می‌نویسد:
«مذاهب صوفیه بسیار است. بعضی گفته‌اند از آن جمله چهار مذهب یکى: مذهب حلولیّه است، دویم: مذهب اتحادیّه، سیم: مذهب واصلیه، چهارم: مذهب عشّاقیّه و بعضی اصول را شش گرفته‌اند به اضافه‌ تلقینیّه و رزّاقیه و بعضی هفت گفته‌اند: به اضافه‌ وحدتیّه و بعضی گفته‌اند که اصل دو بود؛ پس جمعی از متأخرین صوفیه، مذهب دیگر اختراع نموده‌اند و آن قایل بودن به وحدت وجود است.»
نویسنده، پس از بیان اصل مذهب صوفیه و ذکر بعضی از فروع مذهب آن‌ها، به بیان عقاید بیست و یک فرقه و نقد آن‌ها می‌پردازد. این فرقه‌ها عبارتند از: وحدتیه، واصلیه، حبیبیه، ولائیه، مشارکیه، شمراخیه، مباحیه، ملامتیه، حالیه، حوریه، واقفیه، تسلیمیه، تلقینیه، کاملیه، الهامیه، نوریه، باطنیه، جوریه، عشاقیه، جمهوریه و زراقیه. مذمت گرایش به عقاید صوفیه، استشهادبه برخی از سخنان صوفیه، اخبار وارده در مذمت حسن بصرى، حلاج از دیدگاه حدیث، عشق از دیدگاه صوفیه و فلاسفه، ساختگی بون حدیث «مَن عَشِقَ... »، گفتار دانشمندان درباره‌ صوفیه، حرمت شرب خمر، زنا، لواط، غنا وموسیقى، عقاید باطل صوفیه، نشانه‌های شیعیان حضرت علی علیه‌السلام، مبارزه‌ علما با صوفیه، فضیلت دانش و دانشمند، لزوم متابعت علما، ذم مصاحبت اهل بدعت، وظایف علما و فرمانروایان سوء، سپاس از فرمانروایان دادگر، کیستی اولواالامر، نشانه‌های پایداری نعمت، دل‌های فرمانروایان، مسؤولیت فرمانروایان از دیگر مباحثی است که نویسنده به‌ آن‌ها پرداخته است.
4. تنبیه الغافلین و ایقاظ الراقدین در رد صوفیه، آقا محمود بن آقا محمدعلی بن وحید بهبهانى، تحقیق مؤسسه علامه مجدد وحید بهبهانى، انتشارات انصاریان قم، اول ذیقعده 1413ق، 137 ص
این کتاب با کتاب فضایح الصوفیة در یک جلد به چاپ رسیده است و مؤلف آن، چهارمین پسر از آقا محمدعلی بن وحید بهبهانی است که در سال 1200ق در کرمانشاه متولد شد. وى عالمی فاضل، متقی و صاحب اخلاق پسندیده بود و حدود سی اثر منتشر کرده است. او پس از اتمام مدارج علمى، خطه‌ نهاوند را برای انجام وظیفه هدایت و ارشاد برگزید و در آن شهر، رحل اقامت افکند. اولاد و احفادی نیز از او در آن سامان به یادگار مانده است که در میان آن‌ها چهره‌ علمی یافت می‌شود. معصوم علی شاه در جلد سوم کتاب طرایق الحقایق او را به مسلک تصوف منتسب می‌کند؛ در حالی که از منتقدان صوفیه بوده است.
این کتاب در یک مقدمه و هفت تنبیه و یک خاتمه تنظیم شده است که به اختصار گزارش می‌شود. تنبیه اول به احادیث منقول در مذمت صوفیّه به نقل از کتاب حدیقة الشیعة منسوب به آخوند ملا احمد اردبیلى و تنبیه دوم به برخی سخنان کفر‌بنیان طایفه صوفیه و تنبیه سوم به تطبیق عقاید صوفیه با عقاید کفار هنود (هندوها) اشاره می‌کند. نویسنده در تنبیه چهارم به یکی از عقاید فاسد صوفیه یعنی اسقاط تکلیف بعد از وصول سالک می‌پردازد و آن را با استمداد از آیات و روایات نقد می‌کند. تنبیه پنجم و ششم به ذکر کلمات واهیه و ادعاهای باطله‌ صوفیه و اعمال قبیحه‌ آن‌ها اشاره دارند و در تنبیه هفتم، به بعضی از کلمات کاملان از عامه و خاصه، مانند زمخشرى، شیخ مفید، طبرسى، محمد بن شهر آشوب، محمد بن بابویه قمی، مجلسی و.... بر مخالف حق بودن این جماعت صوفیه استشهاد شده است.
نویسنده در خاتمه می‌نویسد:
«پس ای عزیز! اولی و أنسب و أصلح و أرغب، همان اکتفا نمودن در عقاید به اجمالیات و مسلمات بدیهیات و امتناع ورزیدن از غور کردن در بحر اجاج کثیر الامواج معرفت ذات و کنه صفات و افعال واجب متعال است؛ چه امثال این اعمال یا موجب کفر و اعانت بر کفر و یا منجر به فسق و اعانت به فسق است.... بلکه آنچه فی الحقیقه موجب ترقیات نفسانی و تحصیل قرب به درگاه ربانی است، اعمال حسنه و افعال مستحسنه و تعلیم و تعلّم علوم شرعیه فرعیه است».
5. رازگشا، شیخ عباسعلی کیوان قزوینی، به اهتمام: محمود عباسى، بی‌تا، بی‌جا، 560 صفحه
محمود عباسی که کتاب راز گشا به اهتمام او منتشر شده است، در پیشگفتار کتاب از کنجکاوى خود درباره‌ ملاعباسعلی خبر می‌دهد و می‌نویسد:
«از جناب صوفی املشی که به عزّت علی شهرت داشت سؤال کردم که ملاعباسعلی کیست؟ کوتاه شنیدم [که] از مشایخ دوره‌ نورعلیشاهی و صالح علیشاهی است که از ایام سلطان علیشاه در سلسله بوده، چون از صراط سنت سلسله دور افتاد، از انجام خدمت معاف شد. چون به ادامه‌ مطالب راضی نبود، من هم به همان بسنده کردم؛ ولی در سال‌های بعد که نزدیکی توام با صداقتم آشکار شده بود، داستان‌هایی از زندگی ملاعباسعلی را از ایشان می‌شنیدم و گاهی چنان با دلسوزی توام بود که استنباط می‌کردم از بی‌مروتی اتباع فرقه نسبت به او دلی تنگ داشت. از همان روزها موضوعی برایم جالب بود که جناب عزّت علی به من می‌فهماند رویداد زندگی ملاعباسعلی برای همه‌ مأذونین و مجازین درسی شد که هر کس چون او عمل کند «همان آش است و همان کاسه».
از همان ایام تا به امروز آثارش را جست‌و‌جو می‌کردم. اگر هم داشتند ـ چون می‌خواسنتد ماجرای ملاعباسعلی در پس پرده بماندـ در اختیارم نمی‌گذاشتند. امروز که تقریباً دانستم از زمان حاج میرزا زین‌العابدین شیروانی مست علیشاه و دوره‌های سلطان علیشاهی و نورعلیشاهی و صالح علیشاهی و رضا علیشاهی و محبوب علیشاهی پس پرده دور از چشم اتباع فرقه چه گذشته است و می‌گذرد، به رازگشا و بهین سخن و استوار و ثمرة‌الحیوة که به تازی نوشته شده، دست یافتم.... احساس مسؤلیت نموده، مصمم شدم مطاع کفر و دین که بی‌مشتری نیست را به طالبان تصوفی که امروز برای بعضی از خاندان‌ها سریر پادشاهی شده است، پیشکش کرده تا هر خواننده‌ای خواست پند گیرد و خواست توجهی به آن ننموده پشت به کعبه‌ حقایق روى ترکستان ریاست‌های صوفیانه داشته باشد».
این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و سه رساله از کیوان قزوینی، یعنی رازگشا و بهین سخن و استوار است. در مقدمه به پیشینه تصوف نعمت اللهى، خود مختاری در تصوف نعمت اللهى، انقراض تصوف نعمت اللهى، مدعیان ریاست نعمت اللهى، تصوف نعمت اللهى گنابادى، ورود کیوان قزوینی به تصوف نعمت اللهى، علت گرایش کیوان به تصوف، احتجاج با ملاسلطان، اهمیت بی اعتقادی کیوان و حکم عزل کیوان از منصب، شایعه سازی و سیاست صالح علی‌شاه و سکوت و فریاد کیوان اشاره شده است. عباسعلی کیوان قزوینی در روز چهارشنبه 24 ذیحجه سال 1277ق در محله شیخ آباد قزوین به دنیا آمد. پس از کسب مقدمات علوم در زادگاهش در سال 1300ق برای فراگرفتن فلسفه و علوم ریاضی به تهران عزیمت کرد و برای تکمیل علوم اسلامی به‌ویژه فقه و اصول به عراق مشرف شد و در سامرا از محضر حاج میرزا حسن شیرازی و در نجف از درس میزا حبیب‌الله رشتی بهره گرفت. کیوان قزوینی وقتی نزاع فقها و صوفیه را مشاهده کرد، با خود گفت:
«که من تا حال مذاق فقها را کاملاً فهمیده‌ام و انکار آن‌ها را نسبت به صوفیه دانستم، حال باید میان صوفیه با دلی صاف و قدمی راسخ و خدمات صمیمی به آن‌ها بروم و عمل صمیمی و کامل به گفته‌های آن‌ها داشته باشم، تا ببینم چه نتیجه می‌دهد. اولاً پایه و مایه ادعای آن‌ها را ببینم چیست؟ فقها که دعوى غیر عادی هیچ ندارند. اگر آن‌ها نیز چنین‌اند، برمی‌گردم؛ زیرا من بی‌نیاز از کسی که دعوى غیرعادی نداشته باشد که او هم مانند من است و کسی به مثل خودش محتاج نیست. احتیاج من منحصر است به کسی که در آن امر مطلوب، فوق من باشد؛ همان گونه که احتیاج مریض به طبیب عالم و سالم نه جاهل یا عالم بیمار بدیهی است».
به همین دلیل بدون ترس از دیگران به سوى سلاسل صوفیه شیعه رفت و به ایران بازگشت و دست ارادت به صفی علیشاه داد؛ اما به علت مشارکتی که در مراحل علمی با ملاسلطان علی داشت، از همه برید و در سال 1314ش در بیدخت به خدمت ملاسلطان مؤسس فرقه گنابادی رسید و از او پرسید: «مرید، چه احتیاجی به شما دارد؟ آیا احتیاج علمی دارد یا وحیانى؟» او گفت: «از همه اینها بالاتر است.» ملاسلطان علی گفت: «قطب، جان جان مرید است هر که قطبی را مرید نیست، او مردار است و جان ندارد و از همه کمالات انسانی محروم است و اگر علم را از ما دریافت نکند، هیچ نفهمیده و نجات آخرتی برای او محال است. اجتهاد و تقلید وفقه و اصول همه سراب است و خانه ساختن بر آب دین، اصلاً و فرعاً منحصر به اطاعت ما است».
کیوان می‌گوید: من دیدم که مطلب غلیظ شد و کار بالا گرفت، نباید صرف نظر کرد. من اکنون خود را محقّق در اصول دین و مجتهد در فروع دین می‌دانم. حالا می‌شنوم که هیچ نفهمیده‌ام؛ اختلاف خیلی و تفاوت زیاد است. کیوان پرسش‌های دیگری از او پرسید و ملاسلطان به برخی از آن‌ها پاسخ داد؛ ولی پاره‌ای دیگر را حواله می‌کرد که باید بعد از این بفهمى. اگر مرید شدی و سال‌ها خدمت کردى، خواهی فهمید. کیوان به تحقیق پرداخت و خدمات هماره با ریاضت‌های شاقه را انجام داد تا از مرشدش اجازه‌ دستگیری گرفت و شیخ سیّار گشت و مجاز به دستگیری طالبین گردید و لقب درویشی منصور علیشاهدریافت کرد وى در تصوف به چنان شهرتی رسید که اغلب مردم او را قطب سلسله گنابادی می‌پنداشتند کیوان به توصیه ملاسلطان مبنی بر خدمت مجانی دوازده ساله برای رسیدن به مقامات عرفانی، عمل کرد؛ اما پس از چهارده سال خدمت با وجود اجازه از ملا سلطان علی و نور علی و صالح علیشاه چیزی دستگیرش نشد و از این فرقه جدا شد و کیوان‌نامه، استوار رازدار، عرفان‌ نامه، بهین سخن، راز گشا، میوه زندگى، حج‌نامه، معراجیه، ثمرة الحیوةالاختلافیة را در دو جلد بعد از ترک نگاشت و به طور واضح، علت‌های بی‌اعتقادی او را درباره تصوف نعمت اللهی سلطان علیشاهی گنابادی آشکار کرد.خوشبختانه کتاب رازگشا، استوار، بهین سخن و اختلافیة در دسترس قرار گرفته است و می‌تواند در این مسیر کارگشا باشد. البته تاریخ و زمان دقیق مخالفت کیوان قزو ینی با فرقه گنابادی مشخص نیست؛ ولی در تاریخ ششم جمادی الاول سنه 1345ق او را از منصب شیخی عزل کردند و به او دشمنی همراه با شایعه رواداشتند. ملاعباسعلی کیوان پس از هشتاد سال در نوزدهم شعبان 1357ق چشم از جهان فروبست و در گورستان داراب، نزدیک شهر رشت به خاک سپرده شد.
کتاب رازگشا در بردارنده‌ پرسش‌هایی دربارة تصوف به‌ویژه فرقه‌ گنابادیه و اسرار آن‌ها و اعمال و اصطلاحات صوفیان و پاره‌ای پرسش‌های شخصی درباره‌ علت فاصله گرفتن از تصوف است. رساله بهین سخن نیز به چرایی گسترش تصوف کیوان قزوینی در بلاد، علت جدایی وى از تصوف و معرفی ملاسلطان، چیستی دیگ جوش، مجلس نیاز، مراد صوفیه از فکر، منازل سلوک، انحصار تصوف به اسلام و مطالب دیگر پرداخته است . کیوان قزوینی کتاب استوار را در بیان عقاید و اعمال صوفیه پس از جدایی دوازده ساله از تصوف، در چهار مقدمه و هجده فصل و یک فصل خاتمه نگاشته است. این مقدمات و فصول به باورها و روحیه روانشناختی مؤلف، تبیین اساس تصوف، چیستی تصوف حقیقی و معنای آن، تأسیس اصل تصوف، تشخیص روح و موضوع آن، فرق تصوف با اسلام، بیان صفات قطب، صدور دعاوى قطب، صفات مرید، مسأله تشرف، آداب و رفتار قطب با مرید، آداب پذیرفتن مرید، آداب مجلس نیاز، تفصیل اعمال مجلس نیاز، آداب دیگ جوش، اصطلاحات تصوف و مطالب دیگر پرداخته است.
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پايگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
خُلُق، مرداد و شهریور 1387 - شماره 6
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
دركوي صوفيان (محمد تقي واحدي)
سلسله هاي صوفيه ايران (نور الدين مدرسي چهاردهي )
تاريخ تصوف (آيت الله عميد زنجاني )
رازگشا (كيوان قزويني )
عرفان سماع مولوي (مدرسي )
تشيع و تصوف (علامه معروف الحسني )
عرفان و عارف‌نمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد؟ ص43 – 44.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 5 – 36.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفان‌های صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
مباني عرفان در حديث و قرآن، دكتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
ابعاد عرفاني اسلام، آن ماري شيمل، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
پژوهشي در پيدايش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلي عميد زنجاني، چ اميركبير.
فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، دكتر سيد جعفر سجادي، نشر كتابخانه طهوري، 1377.
اخلاق عارفان، دكتر مهين پناهي، انتشارات روزبه، 1378.
كتاب انسان كامل، عزيزالدين نسفي
تصوف از ديدگاه ائمه طهارـ عليه السّلام ـ داود الهامي، مؤسسة دفاع از حريم اسلام ، ص8-7.
لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفيه ، حيدر شجاعي ، ص88، انتشارات مجيد،1379
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغير، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج4، دكتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
شرح بر مقامات اربعين، دكتر سيد محمد دامادي، ص52، دانشگاه تهران 1375.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم رباني و عارف همداني مولي عبدالصمد همداني، تحقيق و ترجمة حسين استاد ولي، ص 1-300، انتشارات حكمت، 1381.
نقدي جامع به تصوف حر عاملي، ترجمة عباس جلالي، ص7-156، انتشارات انصاريان1383.
تصوف و تشيع ، هاشم معروف الحسني . ترجمة سيد محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
مقدمه اي به مباني عرفاني و تصوف دكتر سجادي، سازمان مطالعات و تدوين كتب علوم انساني ، دانشگاه تهران1372، ص7.
نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، آيه الله مهدوي كني ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
عرفان اسلامي، شيخ حسين انصاريان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
بحر المعارف، موسي عبد الصمد همداني، ج اول، ترجمه و تحقيق حسين استاد ولي، نشر حكمت 1381، ص299.
تحفة الملوك، سيد بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمري، مقدمه و شرح علامه تهراني، ص31.
ترجمة شرح دعاي سحر ، حضرت امام خميني ره، سيد احمد قهري، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
نور علي نور، علمة حسن زادة آملي، ص126، انتشارات تشيع، 1376.
محجه البيضاء ، ملا محسن فيض كاشاني، دفتر انتشارات اسلامي، 1417، قمري، ج3، ص204.
عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفيه، حيدر شجاعي، ص 88، انتشارات مجيد، 1379

ادامه دارد ...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.