طراح كودتاي آمريكايي
مدتهاست كرميت روزولت، مأمور آژانس مركزي اطلاعات آمريكا وارد ايران شده است. او با افسران بازنشسته، بازاريهاي متنفذ انگلوفيل ناراضي، فئودالهاي رئيس ايل و طبقات محافظهكار جلساتي تشكيل ميدهد. در تابستان بحراني سال 1332 او محرمانه چندين بار با شاه ملاقات ميكند و سرانجام ترتيب كودتا را ميدهد.(10)
نتيجه مشورت با «سيا»
اوت (23 مرداد 1332) طبق مشورتي با مأمورين «آژانس مركزي اطلاعات» آمريكا (سيا)، كه در مورد بركناري دكتر مصدق به تجزيه و تحليل در «قانون اساسي مشروطه ايران» مشغول بودند، شاه دو فرمان صادر كرد: يكي براي عزل دكتر مصدق از مقام نخستوزيري و ديگري گماشتن تيمسار فضلالله زاهدي به اين مقام.(11)
نقش آمريكا در سقوط مصدق
روز چهارشنبه 19 اوت ـ 28 مرداد چهار روز بعد از موفقيت مصدق، روز سرنگوني او بود.
صبح زود در تهران عده زيادي از مردم عادي، ورزشكاران، كشتيگيران به حركت درآمدند و فرياد زنده باد شاه مرگ بر مصدق سر دادند. مردم راه گذر و بازاريها با جيب پر دلار همراه راهپيمايان بودند. به زودي شهر تهران صحنه زد و خورد آنان با طرفداران مصدق شد كه چندين ساعت طول كشيد. مردم به خانه مصدق هجوم بردند. طرفداران مصدق كه مقاومت كردند عده زيادي كشته و زخمي شدند. عصر بود كه گارد مصدق تسليم شدند. خانه مصدق در معرض خرابي و غارت و خود مصدق با حال گريه و بيچارگي با پيژاماي ابريشمين راهراهش به خانه همسايه فرار كرد، از طرف زاهدي به شاه كه در رم بود تلگراف شد كه فوري به تهران حركت كنيد.
اين كودتا براي موقعيت آمريكا لازم بود و اگر گفته شد ايرانيها اقدام كردند صحيح نيست. بايد گفت از ابتدا تا انتها دست سيا و آمريكا در اين كار دخالت داشت. بعد از آرامش يك كنسرسيوم بينالمللي نفت ايران را به دست گرفت.(12)
شعبان بيمخ
روزولت پس از يافتن سرلشكر زاهدي به عنوان شخص موردنظر خود، و ترتيب دادن توطئهاي كه طي آن شاه پس از امضاي حكم نخستوزيري زاهدي از كشور خارج ميشد، شروع به تقسيم پول بين افرادي نظير «شعبان بيمخ» كرد تا گروهي از مردم عادي را براي همراهي با ارتش در انجام كودتا آماده سازد.
عمليات كودتا بيش از يك روز به طول نينجاميد و متعاقب آن شاه با حالتي فاتحانه به ايران بازگشت، همان مردمي به استقبالش در فرودگاه شتافتند و براي روسيدن چكمهاش صف كشيدند كه تا دم آخر از دكتر مصدق طرفداري ميكردند(!)
پس از آن، شاه بدون اعتنا به حقايق ـ و عليرغم افشاي آمريكايي بودن كودتا توسط خود آمريكاييها ـ چنين وانمود كرد كه يك «قيام ملي» صورت گرفته و منبعد ديگر نه يك شاه موروثي، بلكه منتخب ملت است.(13)
آمريكا؛ هزينه كودتا را پرداخت
كوچكترين جزئيات ماجرا را به خاطر دارم. پرزيدنت آيزنهاور ـ كه بيش از پيش نگران نفوذ شورويها در ايران است ـ تصميم به اقدام ميگيرد و كرميت (كيم) روزولت رياست اداره خاورميانه CIA را به تهران ميفرستد. از سوي ديگر چرچيل پيامي براي شاه ميفرستد و او را به برانگيختن عليه مصدق تشويق ميكند. پرنسس اشرف هم در سوئيس با مقامات آمريكايي تماس ميگيرد؛ سپس به تهران ميآيد تا برادرش را ببيند و به اراده او مبني بر خلاصي از شر «پيرمرد»، نيرو بخشد. مرتب به او ميگويد:
ـ محمدرضا! تمام جهان از تو پشتيباني ميكند.
بعدها مطبوعات نوشتند كه عمليات CIA از خارج آغاز گرديد، درست نيست، توطئه از تهران آغاز شد و ايالات متحده آمريكا هزينه آن را پرداخت.(14)
حمايت آمريكايي در انتخابات
هندرسن در بخش ديگري از گزارش خود پيرامون شايعه مداخلات آمريكاييها و انگليسيها در انتخابات ايران ميگويد:
«... برخي از سياستمداران ناراضي نيز، ما را متهم ميكنند و ميگويند «آمريكاييها و انگليسيها نامزدهاي نمايندگي مجلس را تعيين كردهاند و در امر انتخابات دستور ميدهند ما پيوسته سعي داريم ايرانياني را كه از ما درخواست كمك ميكنند قانع كنيم كه در انتخابات مداخله نداريم. انگليسيها كمتر از ما متهم به مداخلهگري در انتخابات به وسيله «عوامل» خود در ايران هستند...»(15)
بزرگمهر؛ عامل فعال سيا
قرني با عنوان رئيس ركن دوم ستاد ارتش، به طور معمول با رئيس پايگاه CIA همچنين وابسته نظامي آمريكا و اعضاي گروه مستشاري ايالات متحده در ايران (MAAG) ملاقات ميكرد و محتملاً نظريات سياسي خود را براي آنها توضيح ميداد. وي به رغم اينگونه تماسها، ترجيح ميداد از كانال بزرگمهر با مقامات آمريكايي ارتباط داشته باشد. در آن موقع بزرگمهر يكي از عوامل مهم و فعال CIA در ايران به شمار ميرفت.(16)
عضويت نظاميان آمريكايي در ارتش ايران
كمكهاي نظامي آمريكا به ايران از اواخر دهة 1940 عامل مهمي در احياء ارتش ايران بود و ميسيون نظامي آمريكا در ايران هم وضع منحصر به فردي داشت. تفاوت ميسيون نظامي آمريكا در ايران با هيأتهاي نظامي در ساير كشورهاي جهان اين بود كه پرسنل نظامي آمريكا در ايران عملاً جزو نيروهاي مسلح ايران به شمار ميآمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثناي شش نفر از افسران ارشد آمريكايي بقيه مستشاران و كاركنان آمريكايي نيروهاي مسلح ايران حقوقبگير دولت ايران بودند. حقوق و مزايا و هزينة اياب و ذهاب و مخارج تحصيل فرزندان آنها از طرف دولت ايران تأمين ميشد و علائمي كه روي اونيفورم آنها دوخته ميشد آنها را عضو خانوادة مسلح ايران به شمار ميآورد.(17)
بهانه براي غارت
شيوه غارت دلارهاي نفتي رژيم شاه، منحصر به فروش سلاحهاي آمريكايي به رژيم شاه بود. آمريكاييها به بهانه اينكه سلاحهاي ارسالي از پيچيدگي خاص برخوردارند و ارتش ايران براي نگهداري آن و نيز طرز استفاده از آنها، احتياج به نظاميان آمريكايي دارد، دهها هزار نظامي بازنشسته دوران جنگ ويتنام را كه ديگر نيازي به وجود آنها در ارتش آمريكا نبوده است، به ايران گسيل كرده بود كه هر كدام آنها، سالانه رقمهاي درشتي از بودجه كشور را به جيب ميزدند. به اعترافات ويليام سوليوان در كتاب خاطراتي كه در خصوص دوران مأموريت خود در ايران نوشته است، توجه كنيد:
«... ميسيونهاي نظامي آمريكا در ايران هم وضع منحصر به فردي داشتند. تفاوت ميسيون نظامي آمريكا در ايران با هيأتهاي نظامي در ساير كشورهاي جهان اين بود كه پرسنل نظامي آمريكا در ايران، عملاً جزو نيروهاي مسلح ايران به شمار ميرفتند و در اواخر سلطنت شاه به استثناي شش نفر از افسران ارشد آمريكايي، بقيه مستشاران و كاركنان آمريكايي نيروهاي مسلح ايران حقوقبگير دولت ايران بودند. حقوق و مزايا و هزينه اياب و ذهاب و مخارج تحصيل فرزندان آنها از طرف دولت ايران تأمين ميشد...»(18)
فروش تسليحات نظامي براي بازگرداندن دلارهاي نفتي و گسيل مستشاران نظامي
در چنين شرايطي ايالات متحده، براي استمرار غارت منطقه و تضمين منافع نامشروع و در عين حال حياتي حراميان، راهي مناسبتر از اين نمييابد كه رژيم شاه را به عنوان ژاندارم منطقه برگزيند و بدين ترتيب، از يك سو بخش اعظم دلارهاي نفتي را از طريق فروش سلاحهايي كه صرفاً در جهت تأمين اهداف جهان غرب، انبار خواهد شد، چپاول كند و از سوي ديگر به بهانه آنكه نيروهاي نظامي ايران، فاقد اطلاعات لازم براي نگهداري و استفاده از سلاحهاي مزبور است، دهها هزار تن از نظاميان آمريكايي را وارد ايران كرده و ارتش ايران را كاملاً قبضه نمايد و كشور را بدون سر و صدا به پايگاه نظامي خود در منطقه تبديل كند.
از آغاز دهة 1970 سيل اسلحه و مهمات آمريكايي به ايران سرازير شد. در مدت بيست سال، از 1950 تا 1970 ايران در حدود يك ميليارد و هشتصد ميليون دلار اسلحه و كمكهاي نظامي از آمريكا دريافت كرده بود.(19)
تأسيس ضداطلاعات ارتش توسط آمريكا
پس از 28 مرداد 32، كه آمريكاييها با قدرت تمام وارد صحنه شدند و تصميم گرفتند ايران را به عنوان پايگاه اصلي خود در منطقه حفظ كنند، در درجه اول به ايجاد دستگاه ضداطلاعات ارتش و تقويت آن و در درجه دوم به تأسيس سازمان امنيت كشور (ساواك) پرداختند.(20)
همكاري اطلاعاتي ساواك، CIA و موساد
«ساواك» پس از كودتاي دكتر مصدق، فرار شاه و ضد كودتاي (28 مرداد) آمريكا در ايران، تأسيس يافت و با كمك سازمان «سي. آي اي» ايالات متحده و سازمان جاسوسي و ضدجاسوسي «موساد» اسرائيل، اكنون از قويترين و كارآترين سازمانهاي دنياست كه در آن محال است دستوري صادر شود و به نحوي در سراسر دنيا اجرا نگردد.(21)
طراحي ساختار ساواك توسط مستشاران آمريكايي
مشخص شد كه از سال 1335، ساواك توسط 10 مستشار آمريكايي طبق قواره سازمان خودشان سازماندهي شده است. با اين تفاوت كه چون فعاليت خارجي ايران ناچيز است. مانند «سيا» بدان سازمان مستقلي نداده و اين وظايف را به همراه وظايف امنيتي درون يك سازمان گنجانيده و نام آن را «سازمان اطلاعات و امنيت كشور» گذاردهاند.(22)
CIA در ايران
يك خاطره مربوط به سالهاي 1350ـ1351 است،يعني زماني كه تازه به جاي سپهبد يزدانپناه به بازرسي رفته بودم. روزي فردي از سفارت آمريكا تلفن كرد و تقاضاي ملاقات با مرا كرد. گفتم: شماره تلفن خود را بدهيد تا اطلاع دهم. منظورم سئوال از محمدرضا بود. با محمدرضا تماس گرفتم. او با اكراه جواب داد: «نپرسيدي چه ميخواهد؟» گفتم: ملاقات را براي همين خواسته و معلوم خواهد شد. گفت: «اگر راجع به بازرسي سئوال كرد هر چه ميخواهيد به او بگوييد، حتي اگر سازمان و وظايف بازرسي را خواست، ولي اگر مطلب ديگري مطرح كرد اظهار بياطلاعي كنيد!» با اين راهنمايي به كارمند سفارت تلفن كردم و آمد. اول راجع به بازرسي سؤالاتي كرد، يعني تمام سئوالاتش راجع به بازرسي بود. ولي در حين صحبت ناگهان سئوالي را مطرح كرد كه بلافاصله فهميدم ملاقات براي اين است و بس. سئوال اين بود: «حالا كه مقدم رئيس اداره دوم ارتش شده آيا مستقل كار خواهد كرد و يا كماكان خود را تابع نصيري احساس خواهد كرد؟» طبق دستور محمدرضا بايد اظهار بياطلاعي ميكردم ولي صحيح ندانستم كه خود را اين قدر بياطلاع نشان بدهم و لذا جواب صريح دادم كه «مقدم فرد مستقلي است و به هيچوجه تابع نصيري نبوده و حالا كه شغل مستقل پيدا كرده به طريق اولي هيچگونه تبعيتي از او نخواهد داشت.» از اين پاسخ بسيار خوشحال شد به طوري كه در قيافهاش تشخيص دادم. آن موقع به علت اين خوشحالي پي نبردم، ولي بعدها كه مقدم را همراه ازهاري به آمريكا دعوت كردند و 3 ماه نگه داشتند، علت را فهميدم و متوجه شدم كه ميخواستهاند با مقدم رابطه مستقيم برقرار كنند و مردد بودهاند كه آيا مقدم اين رابطه را به نصيري اطلاع خواهد داد يا نه؟ بعداً جريان ملاقات با فرد آمريكايي را به محمدرضا گزارش دادم و ايرادي نگرفت كه چرا طبق دستور او عمل نكردهام.(23)
پي نوشت ها :
10ـ معتضد، خسرو، ناكامان كاخ سعدآباد، چاپ دوم، تهران، انتشارات زرين، 1375، جلد دوم، صفحه 837.
11ـ لاينگ، مارگارت، مصاحبه با شاه، ترجمه: اردشير روشنگر، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1371، ص 186.
12ـ گلشائيان، همان، صص 957 و 958.
13ـ هويدا، فريدون، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا. مهران، چاپ سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 131.
14ـ اسفندياري بختياري، ثريا، كاخ تنهايي، ترجمه: اميرهوشنگ كاوسي، چاپ سوم، تهران، نشر البرز، 1371، ص 215.
15ـ نجاتي، غلامرضا، ماجراي كودتاي سرلشكر قرني، چاپ اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373، ص 17.
16ـ نجاتي، همان، ص 49.
17ـ سوليوان، همان، ص 74.
18ـ روحاني، فخر، اهرمهاي سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي، چاپ اول، نشر بليغ، 1370، جلد اولف ص 266.
19ـ روحاني، همان، ص 262.
20ـ فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 382.
21ـ لاينگ، همان، ص 209.
22ـ فردوست، همان، ص 409.
23ـ فردوست، همان، ص 338.
به نقل از: با بيستسالهها؛ شامل:
ـ مستشاران و كارشناسان بيگانه
ـ دخالت خارجيها در امور كشور
ـ طرحهاي ضدملي و ضدايراني تعقيب شده از سوي سازمانهاي اطلاعاتي بيگانه،، مركز بررسي اسناد تاريخي
منبع: www.dowran.ir