امام جمعه به تمام معنا(2)
گفتگو با دکتر علي اکبر رحماني، استان دار کرمانشاه در زمان حیات پر ثمر شهید آیت الله اشرفی اصفهانی
ما درراه پيمايي ها اين مشکل را داشتيم که بعضي ها مي گفتند آيا خانم ها شرعاً مجازند درراه پيمايي ها شرکت کنند؟ بعضي ها که اصلاً بي حجاب مي آمدند واين سؤال مطرح بود که اگر اين ها کشته شوند، چه کسي پاسخ گوي خون شان است. حضرت امام دونکته را در اين خصوص فرمودند؛ يکي اين که اگر خانم ها کشته بشوند شهيد هستند ونکته دومي که امام تأکيد داشتند اين بود که حداقل تاثير حضور بانوان به اندازه آقايان است، يعني امام نقش خانم ها را در راه پيمايي ها برجسته تر مي دانستند، حتي وقتي خيلي تلاش مي شد تا از حضور خانم ها درراه پيمايي ممانعت به عمل آورند.
يادم هست که حکومت نظامي بود وحکومت نظامي ساعت نه شروع مي شد، من ويکي از دوستان ساعت نه ونيم به منزل آقاي کروبي رفتيم وگفتيم پس فردا ما راه پيمايي داريم واگر با پاريس نمي توانند تماس بگيرند ، با آقاي طالقاني تماس بگيرند ونظر ايشان را بپرسند. آقاي کروبي هم با آقاي طالقاني تماس گرفتند. آيت الله طالقاني، نظرشان اين بودکه خانم ها در راه پيمايي شرکت کنند ونظر حضرت امام هم اين که حداقل اثر خانم ها به اندازه آقايان است.آقاي طالقاني هم به نقل از امام مطرح مي کردند که خانم ها حضورشان ضروري است .نکته اي که من درصحنه شاهد بودم ،اين بود که چون بدنه ارتش وگارد،همه ازقشر متوسط جامه ودرجه دارها وسربازها فرزندان مردم بودند،وقتي خانم ها را مي ديدند ، ميزان خشونت آن ها با زماني که ما را مي ديدند، اصلاً قابل مقايسه نبود و واقعاً حضور خانم ها برسربازها که بچه هاي همين مردم بودند،ونيزدرجه دارها وافسران،تاثير رواني داشت.وقتي اين ارتشي ها خانم ها را مي ديدند،فکرمي کردند که خواهر ومادر خودشان را ديده اند ودستور آتش نمي دادند.ممکن بود جوان ترها و پسرها بيش تر باعث تحريک آن ها بشوند، ولي خانم ها آن تحريکات را نداشتند. درزمان تيراندازي هم اگر با خانم ها وحتي هدف گيري مي کردند، ولي تيرهاي شان هوايي بود. خوشبختانه ودر مجموع، وجود چنين شرايطي به روحانيت- به ويژه شهيد محراب- اجازه مي داد تا همواره رابطه خوبي با جوانان برقرارکنند.
نکته بعدي که به ذهن من مي رسد وخدا را هم برآن شاهد مي گيرم، اين است که شهيد، برنامه هاي زندگي شان علي گونه بود وزندگي خود را براساس حداقل معاش تعريف کرده بودند.دراين خصوص، هميشه مي گفتند که محرومان ومستضعفان را دستگيري کنيد، واجب را که وظيفه است عمل کنيد، ولي هيچ مستحبي را بالاتر از رسيدگي به ضعفا نمي دانستند. زندگي خود را نيز به کيفيتي تعريف کرده بودند که مي توانيم بگوييم مثل ضعفاي جامعه زندگي مي کردند. حتي وسيله نقليه وضد گلوله حفاظتي از تهران آمده را به استان داري براي استان دار تحويل داده بودند ومن هم تعمد داشتم استفاده نکردم. هر کاري کرديم ايشان را متقاعد کنيم تا از اين خودرو استفاده کنند، مي گفتند:" يک جان من دارم، يک جان هم آحاد مردم وهيچ تفاوتي بين اين ها نيست". هر چه بنده و فرزند ايشان که مسؤول دفترشان بود، اصرارکرديم که اين ماشين براي شماست وحتي گفتيم استان داري جاي پارک ماشين شما را ندارد، شهيد اشرفي مي گفتند:" منزل ما دريک کوچه سه متري قراردارد، اين ماشين را کجا ببرم؟" وحاضر نشدند از آن استفاده کنند.اهتمام حاج آقا به ضعفا دراستان واين که زندگي خودشان را حداقلي تعريف کرده بودند، طوري بود که مردم استان وقتي زندگي ايشان را مي ديدند، براي شان موجب آرامش بود وبا کاستي هاي آن موقع مدارا مي کردند، چون فکر مي کردند که زندگي امام جمعه ونماينده امام- با اين همه سوابق وبا اين شخصيت- داراي سطح معيشتي پاييني است.
يادم هست،هربمباران جدي اي که ايلام داشت،سه چهار نوبت تماس مي گرفتند وتأکيد مي کردند تا به اتفاق به مردم به ايلام سر بزنيم. مي گفتند:" مردم ايلام مظلومند، گناه دارند." حتي، يک بار به اتفاق ايشان وشهيد صدوقي به آن جا رفتيم وآقاي اشرفي، درمسجد جامع ايلام نماز جماعت مغرب وعشاء خواندند وبعد هم شهيد صدوقي سخن راني کردند.درآن زمان، آقاي مهندس ترکان استان دار ايلام وآقاي محمدي امام جمعه همين شهر بودند. شهيد اشرفي اعلام کردند ايلام، بمباران سختي شده است ومجروحان زياد هستند.آن زمان، آقاي صدوقي سالي دو نوبت، هر بار تا ده روز يا بيش تر، مي آمدند.يکي از اين دفعات که آيت الله صدوقي به استان کرمانشاه آمدند، مصادف شد با بمباران ايلام وتأکيدي شده بود ازدفتر رياست جمهوري وقت حضرت آيت الله خامنه اي تا بنده وآيت الله اشرفي حضور داشته باشيم. آقاي اشرفي که خودشان به اين کار علاقه مند بودند، بنده پيشنهاد دادم به آيت الله صدوقي که ما عازم ايلام هستيم، شما علاقه داريد به اين آسيب ديدگان سري بزنيد؟ که ايشان گفتند با کمال ميل وآيت الله صدوقي از طريق زميني به ايلام آمدند وبنده به اتفاق شهيد اشرفي اصفهاني درصبح گاهي دراسلام آباد شرکت کرديم؛ارتش، سپاه، نيروي انتظامي وبسيج صبح گاه مشترک داشتند. آن زمان شهرباني، ژاندارمري وکميته هنوز داير بودند. بعد به اتفاق شهيد اشرفي رفتيم تا نماز مغرب وعشاء را در مسجد جامع بخوانيم. ايشان،با صفايي خاص، اقامه نماز مغرب وعشاء کردندوهر کاري که کردند آقاي صدوقي نپذيرفتند امام جماعت باشند. بين دونماز، شهيد صدوقي سخن راني جامعي داشتند.درآن جا، شهيد اشرفي اصفهاني حاضربه صحبت نشدند، گفتند نماز را من خواندم وصحبت را شما بفرماييد. آن شب را همه درايلام بوديم تا روز بعد که هر کدام از آقايان- به صورت جداگانه- به ديدار مجروحان رفتند وبه بعضي از چادرهاي عشاير سرزديم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...
رابطه شهيد محراب با جوانان چگونه بود؟
ما درراه پيمايي ها اين مشکل را داشتيم که بعضي ها مي گفتند آيا خانم ها شرعاً مجازند درراه پيمايي ها شرکت کنند؟ بعضي ها که اصلاً بي حجاب مي آمدند واين سؤال مطرح بود که اگر اين ها کشته شوند، چه کسي پاسخ گوي خون شان است. حضرت امام دونکته را در اين خصوص فرمودند؛ يکي اين که اگر خانم ها کشته بشوند شهيد هستند ونکته دومي که امام تأکيد داشتند اين بود که حداقل تاثير حضور بانوان به اندازه آقايان است، يعني امام نقش خانم ها را در راه پيمايي ها برجسته تر مي دانستند، حتي وقتي خيلي تلاش مي شد تا از حضور خانم ها درراه پيمايي ممانعت به عمل آورند.
يادم هست که حکومت نظامي بود وحکومت نظامي ساعت نه شروع مي شد، من ويکي از دوستان ساعت نه ونيم به منزل آقاي کروبي رفتيم وگفتيم پس فردا ما راه پيمايي داريم واگر با پاريس نمي توانند تماس بگيرند ، با آقاي طالقاني تماس بگيرند ونظر ايشان را بپرسند. آقاي کروبي هم با آقاي طالقاني تماس گرفتند. آيت الله طالقاني، نظرشان اين بودکه خانم ها در راه پيمايي شرکت کنند ونظر حضرت امام هم اين که حداقل اثر خانم ها به اندازه آقايان است.آقاي طالقاني هم به نقل از امام مطرح مي کردند که خانم ها حضورشان ضروري است .نکته اي که من درصحنه شاهد بودم ،اين بود که چون بدنه ارتش وگارد،همه ازقشر متوسط جامه ودرجه دارها وسربازها فرزندان مردم بودند،وقتي خانم ها را مي ديدند ، ميزان خشونت آن ها با زماني که ما را مي ديدند، اصلاً قابل مقايسه نبود و واقعاً حضور خانم ها برسربازها که بچه هاي همين مردم بودند،ونيزدرجه دارها وافسران،تاثير رواني داشت.وقتي اين ارتشي ها خانم ها را مي ديدند،فکرمي کردند که خواهر ومادر خودشان را ديده اند ودستور آتش نمي دادند.ممکن بود جوان ترها و پسرها بيش تر باعث تحريک آن ها بشوند، ولي خانم ها آن تحريکات را نداشتند. درزمان تيراندازي هم اگر با خانم ها وحتي هدف گيري مي کردند، ولي تيرهاي شان هوايي بود. خوشبختانه ودر مجموع، وجود چنين شرايطي به روحانيت- به ويژه شهيد محراب- اجازه مي داد تا همواره رابطه خوبي با جوانان برقرارکنند.
حالا که درخصوص جوان ها صحبت کرديد،خوب است ازنقش پيرمردها- به خصوص شهيد اشرفي اصفهاني- هم صحبت کنيم.
گويا شهيد محراب مبناي کارشان همواره ريش سفيدي بوده است.
از فعاليت هاي شهيد محراب درخصوص عشاير بگوييد که شما دراستان داري کرمانشاه شاهد آن ها بوديد.
نکته بعدي که به ذهن من مي رسد وخدا را هم برآن شاهد مي گيرم، اين است که شهيد، برنامه هاي زندگي شان علي گونه بود وزندگي خود را براساس حداقل معاش تعريف کرده بودند.دراين خصوص، هميشه مي گفتند که محرومان ومستضعفان را دستگيري کنيد، واجب را که وظيفه است عمل کنيد، ولي هيچ مستحبي را بالاتر از رسيدگي به ضعفا نمي دانستند. زندگي خود را نيز به کيفيتي تعريف کرده بودند که مي توانيم بگوييم مثل ضعفاي جامعه زندگي مي کردند. حتي وسيله نقليه وضد گلوله حفاظتي از تهران آمده را به استان داري براي استان دار تحويل داده بودند ومن هم تعمد داشتم استفاده نکردم. هر کاري کرديم ايشان را متقاعد کنيم تا از اين خودرو استفاده کنند، مي گفتند:" يک جان من دارم، يک جان هم آحاد مردم وهيچ تفاوتي بين اين ها نيست". هر چه بنده و فرزند ايشان که مسؤول دفترشان بود، اصرارکرديم که اين ماشين براي شماست وحتي گفتيم استان داري جاي پارک ماشين شما را ندارد، شهيد اشرفي مي گفتند:" منزل ما دريک کوچه سه متري قراردارد، اين ماشين را کجا ببرم؟" وحاضر نشدند از آن استفاده کنند.اهتمام حاج آقا به ضعفا دراستان واين که زندگي خودشان را حداقلي تعريف کرده بودند، طوري بود که مردم استان وقتي زندگي ايشان را مي ديدند، براي شان موجب آرامش بود وبا کاستي هاي آن موقع مدارا مي کردند، چون فکر مي کردند که زندگي امام جمعه ونماينده امام- با اين همه سوابق وبا اين شخصيت- داراي سطح معيشتي پاييني است.
يادم هست،هربمباران جدي اي که ايلام داشت،سه چهار نوبت تماس مي گرفتند وتأکيد مي کردند تا به اتفاق به مردم به ايلام سر بزنيم. مي گفتند:" مردم ايلام مظلومند، گناه دارند." حتي، يک بار به اتفاق ايشان وشهيد صدوقي به آن جا رفتيم وآقاي اشرفي، درمسجد جامع ايلام نماز جماعت مغرب وعشاء خواندند وبعد هم شهيد صدوقي سخن راني کردند.درآن زمان، آقاي مهندس ترکان استان دار ايلام وآقاي محمدي امام جمعه همين شهر بودند. شهيد اشرفي اعلام کردند ايلام، بمباران سختي شده است ومجروحان زياد هستند.آن زمان، آقاي صدوقي سالي دو نوبت، هر بار تا ده روز يا بيش تر، مي آمدند.يکي از اين دفعات که آيت الله صدوقي به استان کرمانشاه آمدند، مصادف شد با بمباران ايلام وتأکيدي شده بود ازدفتر رياست جمهوري وقت حضرت آيت الله خامنه اي تا بنده وآيت الله اشرفي حضور داشته باشيم. آقاي اشرفي که خودشان به اين کار علاقه مند بودند، بنده پيشنهاد دادم به آيت الله صدوقي که ما عازم ايلام هستيم، شما علاقه داريد به اين آسيب ديدگان سري بزنيد؟ که ايشان گفتند با کمال ميل وآيت الله صدوقي از طريق زميني به ايلام آمدند وبنده به اتفاق شهيد اشرفي اصفهاني درصبح گاهي دراسلام آباد شرکت کرديم؛ارتش، سپاه، نيروي انتظامي وبسيج صبح گاه مشترک داشتند. آن زمان شهرباني، ژاندارمري وکميته هنوز داير بودند. بعد به اتفاق شهيد اشرفي رفتيم تا نماز مغرب وعشاء را در مسجد جامع بخوانيم. ايشان،با صفايي خاص، اقامه نماز مغرب وعشاء کردندوهر کاري که کردند آقاي صدوقي نپذيرفتند امام جماعت باشند. بين دونماز، شهيد صدوقي سخن راني جامعي داشتند.درآن جا، شهيد اشرفي اصفهاني حاضربه صحبت نشدند، گفتند نماز را من خواندم وصحبت را شما بفرماييد. آن شب را همه درايلام بوديم تا روز بعد که هر کدام از آقايان- به صورت جداگانه- به ديدار مجروحان رفتند وبه بعضي از چادرهاي عشاير سرزديم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...
/ج