آخرين ساعات زندگي چهارمین شهيد محراب(1)
گفتگو با حجت الاسلام محمود رستگاري نجف آبادي
ايشان، به ضرورت سرزدن مداومش به مناطق جنگي درآخرين جمعه حيات دنيوي شهيد محراب اشرفي اصفهاني، ميهمان آن بزرگواربوده است.جالب اين که تقدير چنين رقم زده است که رستگاري هم در 24 ساعت آخر زندگي شهيد با ايشان باشد وهم درمراسم باشکوه تشييع وبه خاک سپاري آن بزرگوار حضوربيابد.
عکسي که آقاي رستگاري درکنار شهيد گرفته است، درواقع يکي از دو عکسي است که آخرين يادگارهاي تصويري شهيد محراب به شمار مي رود وآن ها را به ضميمه اين گفت وگو ملاحظه مي کنيد:
به نظر شما امروز قبل از خطبه ها چه صحبتي بکنم؟ گفتند" يک مقداري راجع به حج صحبت کنيد، مردم را آگاه کنيد از اعمال حج، از فوايد وعظمت حج بگوييد." که زمان نماز گفتند:" من تجديد وضو مي کنم و مي آيم." وقتي ايشان بلند شدتابرود، عکاسي که آن جا بود و عکسي از ما گرفت که شايد آخرين عکس ايشان باشد، يعني بعد از آن عکسي از ايشان گرفته نشده است.
...پس شما سخنراني تان را کرده بوديد وهنوزآقاي اشرفي اصفهاني به جايگاه نرفته بودند تا خطبه هارا شروع کنند، در آن لحظه درجايگاه چه کسي بود وچه برنامه اي اجرا مي شد؟
درآن لحظه،مجري درحال شعار دادن بود.مرگ برآمريکا ومرگ برصدام مي گفت ومردم هم تکرار مي کردند تا حاج آقا، آماده رفتن به جايگاه شوند.
وقتي من داشتم به ايشان توضيح مي دادم که در نبودشان درمراسم چه کرده ام، آن جوان بلند شد وآقا را بلند کرد وفقط ايشان با همان لهجه اصفهاني گفتند چه مي خواهي از من؟ وانفجارانجام شد ومن با عبا و عمامه ده متر به آن طرف پرت شدم.
محمد آقاي اشرفي را هم همين طور، فقط شب هنگام بود که محسن رضايي آمد وخيلي عصباني بود. آقا محسن، از قبل من را مي شناخت وگفته بود به نزدش بروم. من هم رفتم و ديدم رفتيم البته آقاي رحماني آسيبي نديده است چون آن شب به آن جلسه آمد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...
درآمد
ايشان، به ضرورت سرزدن مداومش به مناطق جنگي درآخرين جمعه حيات دنيوي شهيد محراب اشرفي اصفهاني، ميهمان آن بزرگواربوده است.جالب اين که تقدير چنين رقم زده است که رستگاري هم در 24 ساعت آخر زندگي شهيد با ايشان باشد وهم درمراسم باشکوه تشييع وبه خاک سپاري آن بزرگوار حضوربيابد.
عکسي که آقاي رستگاري درکنار شهيد گرفته است، درواقع يکي از دو عکسي است که آخرين يادگارهاي تصويري شهيد محراب به شمار مي رود وآن ها را به ضميمه اين گفت وگو ملاحظه مي کنيد:
اولين باري که نام آيت الله اشرفي اصفهاني به گوش شما رسيد چه زماني بود ونحوه آشنايي تان با ايشان به چه صورت بود؟
تا زمان وقوع انقلاب،بازهم با شهيد ديدار و برخوردي داشتيد؟
درآن ديدارها چه مي گذشت؟
دردوره شهيد رجايي؟
به نظر شما امروز قبل از خطبه ها چه صحبتي بکنم؟ گفتند" يک مقداري راجع به حج صحبت کنيد، مردم را آگاه کنيد از اعمال حج، از فوايد وعظمت حج بگوييد." که زمان نماز گفتند:" من تجديد وضو مي کنم و مي آيم." وقتي ايشان بلند شدتابرود، عکاسي که آن جا بود و عکسي از ما گرفت که شايد آخرين عکس ايشان باشد، يعني بعد از آن عکسي از ايشان گرفته نشده است.
آن عکس الان موجوداست؟
...پس شما سخنراني تان را کرده بوديد وهنوزآقاي اشرفي اصفهاني به جايگاه نرفته بودند تا خطبه هارا شروع کنند، در آن لحظه درجايگاه چه کسي بود وچه برنامه اي اجرا مي شد؟
درآن لحظه،مجري درحال شعار دادن بود.مرگ برآمريکا ومرگ برصدام مي گفت ومردم هم تکرار مي کردند تا حاج آقا، آماده رفتن به جايگاه شوند.
وقتي من داشتم به ايشان توضيح مي دادم که در نبودشان درمراسم چه کرده ام، آن جوان بلند شد وآقا را بلند کرد وفقط ايشان با همان لهجه اصفهاني گفتند چه مي خواهي از من؟ وانفجارانجام شد ومن با عبا و عمامه ده متر به آن طرف پرت شدم.
شما آسيبي نديديد؟
در دستش هم چيزي بود؟
پس چطوري ضامن ها را کشيد؟
برسر خودش چه آمد؟
آن منافق ملعون، آيا در جا به درک واصل شد؟
راننده اي که با شما از نخست وزيري آمده بود آسيبي نديد؟
قبل ازاستحمام بيمارستان نرفتيد؟
از عکس العمل مردم نيز بگوييد.
محمد آقاي اشرفي را هم همين طور، فقط شب هنگام بود که محسن رضايي آمد وخيلي عصباني بود. آقا محسن، از قبل من را مي شناخت وگفته بود به نزدش بروم. من هم رفتم و ديدم رفتيم البته آقاي رحماني آسيبي نديده است چون آن شب به آن جلسه آمد.
محمد آقا هم آسيبي نديد، عکسي موجود است که ايشان صحيح و سالم، بالاي سر جنازه مطهر شهيد،گريه مي کند.
آن ها چه منظوري داشتند، از اين که به اين صورت فجيع،اين پيرمرد را به شهادت برسانند؟
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
ادامه دارد...
/ج