مردي در قامت عاشورائيان(1)

شهيد شيخ عزالدين القسام يکي از چهره هاي ناشناخته جهاد و مقاومت در فلسطين است، که در نيمه اول قرن بيستم زيست، و همزمان در برابر استعمارگران فرانسوي و انگليسي و ايتاليائي که تصميم گرفته بودند تخم نفاق و جنايت را در سرزمين فلسطين بکارند، مردانه به جهاد برخاست و ديري نپائيد که به نماد مقاومت ملت شجاع فلسطين تبديل
دوشنبه، 30 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مردي در قامت عاشورائيان(1)

مردي در قامت عاشورائيان(1)
مردي در قامت عاشورائيان(1)


 






 

کنکاشي در ابعاد شخصيت شهید عزالدین القسام از نگاه انديشمندان عرب
درآمد
 

شهيد شيخ عزالدين القسام يکي از چهره هاي ناشناخته جهاد و مقاومت در فلسطين است، که در نيمه اول قرن بيستم زيست، و همزمان در برابر استعمارگران فرانسوي و انگليسي و ايتاليائي که تصميم گرفته بودند تخم نفاق و جنايت را در سرزمين فلسطين بکارند، مردانه به جهاد برخاست و ديري نپائيد که به نماد مقاومت ملت شجاع فلسطين تبديل شد. شاهد ياران به منظور معرفي هرچه بهتر اين شهيد جليل القدر به ديدار شخصيت هاي آگاه در جهان عرب و يا به اسناد و مدارک تاريخي رجوع کرده است . این مقاله در چند قسمت، شامل خاطرات و ديدگاه هاي شخصيت هاي معاصر شهيد، يا پژوهشگراني بوده که قضيه فلسطين را تاريخ نگاري کرده و هر کدام ديدگاه شان را درباره ابعاد گوناگون شخصيت القسام بيان کرده اند که با هم مي خوانيم:

القسام راه حسين (ع)را پيمود
 

سخنان ابراهيم الشنطي، سردبير روزنامه الدفاع چاپ يافا در مراسم چهلمين روز شهادت القسام
مردي به قيام برخاست و شهادت را انتخاب کرد..
با کسي که راه حق پيمود، عهد مي بنديم..
راه او را مي پيمائيم..
برخي گفتند: شايسته بود کمي صبر مي کرد..
با ديگران مشورت مي کرد..
ديگران گفتند: بهتر بود اطاعت مي کرد..
خداوند به اين منتقدان چنين پاسخ گفته است :«آنانکه گفتند اگر خويشان و برادران ما نيز سخنان ما را شنيده و به جنگ نرفته بودند کشته نمي شدند. اي پيامبر به آنان بگو پس شما که براي حفظ جان ديگران چاره توانيد کرد.
اگر راست مي گوئيد مرگ را از جان خود دور کنيد».
من به آنان مي گويم اگر نمي توانيد مانند القسام قيام کنيد.
دست کم سکوت کنيد.
در يعبد خونخواهي القسام را داريم..
حسين بن علي را داريم..
کربلا را داريم..
در يعبد دانشگاه انسان سازي داريم..
آموزگاران اصيل داريم..
شهيدان بزرگ داريم..
اي منتقدان توقف کنيد..
اي نشستگان برخيزيد..
برترين مرگ، يورش ستمديده به ستمگر است.
پست ترين زندگي، سازش با دشمن است.
اگر القسام شهيد نمي شد،توده مردم اينگونه به سوي خانه او راهيپيمايي نمي کردند. خداوند شهيد يعبد را رحمت کند. پس از شهادت اين شيخ شجاع چه کسي از ميان ما مي تواند از شجاعت سخني بگويد؟پس از اينکه خداوند جان القسام را خريداري کرد و او جانش را به خدا فروخت چه کسي از ميان ما مي تواند درباره ايثار و فداکاري سخني بگويد؟ با شهادت القسام زندگي بي ارزش و مردانگي خوار و ذليل شده است . در سرزمين فلسطين تنها يعبد است که از ميان نامردان، در برابر دشمنان قد برافراشته است.
اي مردم، بدانيد حساب و کتاب ما با انگليسي ها سنگين شده است. از اولين روزي که به سرزمين ما يورش آوردند، به طور يک جا و نقدي بهاي اشغالگري ميهن مان را مي پردازيم. فاجعه هاي پي در پي گريبان گيرمان شده است. درد و رنج هاي 19ساله، پيکرمان را فرسايش داده است. آيا وقت تسويه حساب با انگليسي ها نرسيده است ؟
به ميهن مان شبيخون زدند، وآن را پراکنده ساختند. با شيوه هاي پليد و استعمارگرانه اشغال ميهن مان را قانوني جلوه دادند. هنگامي که با حقايق انکار ناپذير مواجه شدند، به منطق فريب روي آوردند.
انگليسي ها گفتند که توانمندي مردم در گرو پذيرش وضع موجود است. به مردانگي ما يورش آوردند . با وضع مقررات آموزشي، جوانان را از استخدام در ارتش و آموزش نظامي محروم کردند. فرزندان مان مانند پيکرهاي بي جان پرورش يافتند. هنگامي که نسل حاضر ايستاده بميرد، ميهن خوار و ذليل مي شود. جوانان فلسطيني که مردانه در جنگ هاي يمن، شناق قلعه و کانال سوئزشرکت داشتند. اکنون خوا ر و ذليل شده اند.
حضار محترم..درصدر اسلام.. در جنگ يرموک..هنگامي که جنگجويان به جان هم افتادند، سرها از بدن جدا شدند، سوارکاران پيش از بزدلان از ميدان جنگ گريختند . نوجواني به سمت مادرش آمد و به او گفت :«مادرم اين شمشير کوتاه است. شمشير بلندتري مي خواهيم» مي دانيد پاسخ مادر چه بود؟ مادر به فرزندش گفت:«اگر چند قدم پيشروي کني شمشير بلندتر مي شود». به مادر ديگري گفتند که فرزندت شهيد شده است. مادر فرياد کشيد:«به برادر ش بگوئيد جانشين او شود و با دشمن بجنگد».
ملاحظه کنيد چه تفاوتي بين گذشته و حال وجود دارد . امروزه مسائل معمولي گذشته را معجزه مي خوانيم . انگليسي ها روح شجاعت، فداکاري، اخلاق و مردانگي مان را از بين بردند. آنگاه مي گويند «وارد کشوري شده اند که جمعيت آن را زنان تشکيل مي دهند». منظورشان اين است که در اين سرزمين مرد وجود ندارد.
حضار محترم..استعمارگران انگليسي زمام امور ميهن را به دست فئودال هاي منطق گرا سپرده اند. آن ها دايه دلسوزتر از مادر هستند. بيش از انگليسي ها انگليسي ترند.زمين خواران بزرگ شما را به راه ترس و بزدلي رهنمون ساخته اند. آنان با سازش کاران همدست شده اند. به مردم مي گويند:«اگر منطق گرايان نبودند رويدادهاي ناگواري در اين سرزمين اتفاق مي افتاد».ولي من به شما بگويم که نور خورشيد طلوع کرده و شب فريب و شعبده بازي سپري گشته است. تشکيل ارتش و بسيج همگاني آغاز شده است . علاقه مندان مي توانند به اين ارتش بپيوندند . و کساني که مي خواهند هم نشين و هم نواي انگليسي ها باشند در جبهه آنان بمانند.
حضار محترم..انگليسي ها قيموميت خود را بر ميهن مان پنج سال ديگر تمديد کرده اند. جز يهودي کردن ميهن و به بندگي کشيدن مردم چه انتظاري داريد. بيائيد انگليسي ها را باز خواست کنيم. اين ميهن به ما تعلق دارد، و ما صاحبان اين سرزمين هستيم. تعيين تکليف و سرنوشت اين سرزمين ربطي به انگليسي ها و يهوديان ندارد.
آنگاه نشستگان بي تفاوت و ناتوان مي گويند: در برابر انبوه امکانات و تجهيزات نظامي انگليسي ها چه کاري از دست شما ساخته است؟ به آنان مي گويم مسيري را مي پيمائيم که کشورهاي ايرلند، مصر، هند وآمريکا قبل از استقلال پيمودند. پيمودن اين راه شايسته تر از آن است که مانند گله هاي سرگردان طعمه درندگان شويم.
چندي پيش کتابي از يک نويسنده خارجي درباره حسين بن علي (ع)مطالعه مي کردم. نويسنده چنين نوشته بود :«حسين بن علي (ع)از قيام کربلا انتظار نداشت که بر دشمنان خود به پيروزي برسد. به همين دليل زنان و کودکان و ياران و سوارکاران بني هاشم را همراه خود به کربلا آورد. حسين بن علي (ع)قصد داشت با قرباني کردن خود سرزمين حجاز را تکان دهد، و سرزمين توحيد را به قيام همگاني فراخواند، تا مردم کاخ حکومت بيدادگر را ويران کنند». بعقيده من قيام شهيد يعبد نيز اين گونه بوده است. شيخ شهيد نمي خواست با 50تن از ياران خود در برابر 200تن از نظاميان انگليسي به پيروزي برسد . او در صدد بود انديشه شهادت را احيا کند. آرزو داشت مردم در يک قيام همگاني اين سرزمين را آزاد کنند. ما با شيخ عزالدين القسام عهد مي بنديم تا رهرو راه او و مبلغ مکتب شهادت و آزادي خواهي او باشيم.

همنشين محرومان بود
 

خاطرات حاج امين حسيني مفتي فلسطين
با آغاز سال 1933ميلادي اوضاع فلسطين به شدت بحراني شده بود و مردم از اقدامات اشغالگران انگليسي در حمايت از مهاجرت انبوه يهوديان به اين سرزمين، به ستوه آمده و راه هاي نجات را جستجو مي کردند. کميته عالي عربي که شيخ موسي کاظم الحسيني رياست آن را برعهده داشت ، در ماه فوريه نمايندگان اقشار گوناگون مردم سرتاسر فلسطين را به نشست اضطراري در مرکز کنگره اسلامي در قدس فراخواند. فضاي جلسات نيز به شدت متشنج شده بود و شرکت کنندگان سردرگم بودند. اما پس از بررسي سياست هاي استعمارگران تصميم گرفته شد که دولت دست نشانده انگليس را تحريم کنند. شرکت کنندگان اين نشست به مقام هاي انگليسي اوليتماتوم يکماهه دادند تا اگر روند مهاجرت يهوديان و فروش اراضي به آنان را متوقف نکنند، ترحيم هاي همه جانبه اي را به مورد اجرا مي گذارند.
مدت اولتيماتوم تمام شد و دراول ماه مارس اعتصاب و نافرماني عمومي اعلام شد . به منظور برنامه ريزي اعتصابات مردمي اعضاي کميته عالي عربي عازم شهر يافا شدند تا در برنامه ريزي تحريم ها شرکت نمايند . در همان حال خبر رسيد که حدود ده هزار مهاجر جديد يهودي به طور غير قانوني وارد فلسطين شده اند. ورود اين تعداد مهاجر که با موافقت انگليسي ها صورت گرفت اوضاع را به شدت متشنج کرد و فلسطيني ها را به واکنش فوري واداشت.
از همان ماه تظاهرات و اعتصابات گسترده شهرهاي فلسطين را فرا گرفت. در تظاهراتي که در ماه اکتبر همان سال در خيابان هاي قدس براه افتاد حدود 35فلسطيني به ضرب گلوله نظاميان انگليسي زخمي شدند. اين تظاهرات را شيخ موسي کاظم الحسيني برنامه ريزي کرده بود. يک هفته بعد تظاهرات با شکوهي در شهر يافا برگزار گرديد که ارتش انگليس در مقابل مسجد جامع يافا به مردم حمله کرد. در اين حمله وحشيانه 32فلسطيني شهيد و 167تن ديگر از جمله شيخ موسي کاظم الحسيني زخمي شدند. الحسيني 75ساله چهار ماه بعد براثر شدت جراحات وارده شهيد شد.
در چنين شرايطي مقام هاي انگليسي مخفيانه سازمان هاي تروريست يهودي را به انواع اسلحه و مهمات مسلح مي کردند، و اعضاي سازمان تروريستي هاگاناه را به استخدام پليس انگليس در آورده، و يک قبضه تفنگ در اختيار هر کدام از آنان قرار دادند . در همان سال بين فرماندهي نظامي انگليس در خاور ميانه و سازمان صهيونيستي و تروريستي هاگاناه موافقتنامه همکاري به امضا رسيد. انگليس به موجب اين موافقتنامه انواع اسلحه در اختيار سازمان هاگاناه قرار داد و نيروهاي آن را در زمينه جنگ پارتيزاني آموزش داده و براي تحقق اين هدف يک پايگاه آموزشي در جنوب شهر حيفا احداث شد. انگليسي ها درآن برهه به صهيونيست ها اجازه دادند اسلحه به دست گيرند و تظاهرات برگزار کنند. در حالي فلسطيني ها که صاحبان اصلي اين سرزمين هستند اجازه حمل اسلحه و برگزاري تظاهرات را نداشتند.
به هر حال ما نيز وظيفه داشتيم اسلحه به دست بگيريم تا از خود دفاع کنيم ولي اسلحه اي وجود نداشت. نمايندگاني را به کشورهاي عرب همسايه اعزام کردم تا اسلحه تهيه نمايند. زيرا اوضاع به مرور زمان و خيم تر مي شد . نمايندگان دولت انگليس فضاي ترس و وحشت ايجاد کرده بودند. ولي مجاهدان جنبش القسام گاه و بيگاه به عمليات مسلحانه دست مي زدند.
شهيد شيخ عز الدين القسام در آن مرحله دشوار و بحراني هر چند مدت يکبار به ديدارم در قدس مي آمد و من با احترام خاصي از او استقبال به عمل مي آوردم . او فقط يک عالم دين نبوده بلکه پيش از مهاجرت به فلسطين اسلحه بر دوش داشته و بر ضد استعمارگران فرانسوي در سوريه جنگيده است . در حيفا همنشين مردم محروم و مستضعف بود. او به تواضع و خوشرفتاري و آگاهي شهرت داشت و در مسجد جامع حيفا احکام دين را به مردم مي آموخت. زماني که مسئوليت انتصاب علماي مساجد از اختيارات مجلس اعلاي اسلامي بود، او را به عنوان قاضي شرع حيفا منصوب کردم. در مسجد جامع حيفا علاقمندان از محضر درس او بهره مي بردند و او نيز جوانان را به مقاومت با اشغالگران تشويق مي کرد.
زماني که بيشتر محافل فلسطيني درباره ضرورت قيام و انقلاب بحث مي کردند، شهيد القسام اين مرحله را پشت سر گذاشته بود و مردم را به جنگ مسلحانه و تحريم دولت دست نشانده انگليس فرا مي خواند. او هرگونه همکاري با اشغالگران را مخالف احکام و دستورات دين مبين اسلام مي دانست.
از آغاز سال 1935مناطق جنين، طولکرم و نابلس در شمال فلسطين شاهد عمليات مسلحانه و چريکي بر ضد افسران انگليسي و شهرک هاي صهيونيست نشين بوده است. در جريان اين عمليات همچنين خطوط راه آهن و خطوط لوله نفت منفجر مي شدند. مجاهدان به قرارگاه و مراکز نظامي و پليسي انگليس حمله مي کردند و فلسطيني هاي همکار با انگليسي ها را به قتل مي رساندند.
شيخ عز الدين القسام علاقمند بود به هر قيمتي که شده شخصا در عمليات مسلحانه شرکت کند. راضي نمي شد که جان شاگردانش به خطر بيفتد و او از صحنه دور باشد. سرانجام پس از اعلام رسمي قيام همگاني در روز25نوامبر سال 1935در جنگل هاي يعبد در نزديکي جنين به شهادت رسيد. شهادت او بازتاب گسترده اي در فلسطين و در جهان عرب بر جاي گذاشت . در حقيقت اين شيخ شهيد يکي از چهره هاي درخشان انقلاب فلسطين در دوران مبارزه منفي بوده است. شهادت او به کالبد نيمه جان اين ملت روح تازه دميد، و ملت بيدرنگ تصميم گرفت اسلحه بر دوش گيرد و راهکار مبارزه مسلحانه القسام را ادامه دهد.
شيخ عزالدين فرزند شيخ عبدالقادر القسام رئيس وقت طريقه متصوفه قادريه ، در سال 1882ميلادي در روستاي جبله ديده به جهان گشود. در دانشگاه الازهر و حوزه هاي علمي ترکيه به تحصيل علوم و معارف اسلامي پرداخت. در دانشگاه الازهر يکي از شاگردان ممتاز و برجسته دوران خود بود. به گونه اي که پس از بازگشت به جبله به روشنگري و نوآوري پرداخت و مردم زيادي شيفته ديدگاه هاي روشنگرانه او شدند. هنگام برپائي نماز جمعه آرامش مطلق بر روستاي بزرگ جبله حکمفرما مي شد و مردم به پاي خطبه هاي او مي نشستند.
زماني که سرزمين سوريه به اشغال فرانسويان در آمد شيخ شهيد خانه اش را فروخت و با پول آن تعداد 24قبضه تفنگ خريداري کرد. او با اعلام جهاد در سوريه بر ضد استعمارگران فرانسوي، مردانه در ميدان جنگ مقاومت کرد . جنگ او با فرانسوي ها تا سال 1921ادامه يافت و زماني که آذوقه و مهمات او و ياران مجاهدش تمام شد، گروه هاي مجاهد به ترکيه پناه بردند، ولي او همراه شش تن از ياران وفادارش به فلسطين آمد.
شيخ عزالدين القسام پس از هجرت به فلسطين با استقبال گرم من قرار گرفت. زيرا از مبارزات و پرهيزکاري او از قبل شناخت داشتم. شهر حيفا و مسجد جامع آن را براي اقامت و فعاليت برگزيد. و من او را رسما به امامت جماعت مسجد جامع حيفا منصوب کردم. القسام افزون بر مسجد جامع در يک مدرسه خصوصي نيز تدريس مي کرد . او و شش تن از يارانش که از سوريه همراه او آمده بودند در يک خانه کوچک و ساده زندگي مي کردند. همراهان او در بندر حيفا به کارگري اشتغال داشتند. او علاوه بر تدريس و فعاليت هاي ديني براي همراهان نيز غذا تهيه مي کرد. روزي برخي دوستان به او پيشنهاد کردند تا از مقام هاي فرانسوي در سوريه تقاضا کنند به خانواده او در جبله اجازه دهند به او ملحق شود. ولي القسام اين پيشنهاد را به شدت رد کرد، و گفت که دشمن را برسميت نمي شناسد و نيازي به تقاضا از دشمن ندارد.
ولي برخي دوستان سوري او خودسرانه با مقام هاي فرانسوي تماس گرفته و زمينه خروج خانواده او و يارانش را از سوريه فراهم نمودند . اين هفت خانواده در حيفا در يک خانه زندگي مي کردند. هر يک از اين خانواده ها در آمد شان را به فعاليت هاي جنبش اختصاص مي دادند. از سوي ديگر ياران القسام سواد خواندن و نوشتن را نيز نداشتند ولي در دومين سال اقامت در حيفا سواد آموخته و کار ابلاغ پيام و رسالت القسام به مردم حيفا را آغاز کردند . هرگز اجازه نمي دادند وقت شان بيهوده تلف شود.
رفتارهاي شخصي و شيوه هاي آموزشي القسام بيانگر مزاج اين شخص صوفي مسلک بود. ضعف و سستي را هرگز نمي پذيرفت. نقل کرده اند زماني که براي کارکنان دولت، دوره شبانه آموزش زبان عربي داير کرده بود، يکي از شاگردان کلاس در حال مستي در کلاس حاضر شده بود . اين حرکت زشت شيخ شهيد را به شدت خشمگين کرد و در برابر ساير شاگردان کلاس سيلي محکمي بر صورت او خواباند. همچنانکه استعمال دخانيات را در کلاس درس منع کرده بود.
خاطره ي ديگري که از شهيد القسام به ياد دارم از اين قرار است . در سال 1929برخي از شخصيت هاي مسلمان حيفا از مقام هاي انگليسي تقاضا کردند يک گروه نظامي براي دفاع از مسجد جامع حيفا مستقر نمايند تا از هجوم احتمالي يهوديان به مسجد جلوگيري کنند. القسام با شنيدن اين خبر آشفته شد و به خشم آمد و در خطبه اي که به همين مناسبت ايراد کرد به مردم چنين گفت:«جوانان مؤمن مان از مساجدمان حفاظت مي کنند. ما با خون خودمان از مساجدمان پاسداري مي کنيم و نه با خون بيگانگان!».
شهيد القسام اين تقاضا را نشانگر ترس و ذلت و روي گرداني به دين تعبيرکرد. هنگامي که خبر به مقام هاي انگليسي رسيد او را احضار کرده و از او بازجوئي به عمل آوردند. او هرگز منکر اظهارات خود نشد، و مردانه از اظهارات خود دفاع کرد. آنگاه که به همين علت دستور بازداشت او را صادر کردند، مردم شهر به اعتصاب عمومي دست زدند و خواستار آزادي القسام شدند. مردم با اين اعتصاب اشغالگران انگليسي را وادار کردند شيخ را آزاد کنند. اين نشان مي دهد که القسام پايگاه مردمي قوي داشت . همه مردم به او عشق مي ورزيدند. هنگامي که لحظه قيام فرا رسيد در مسجد جامع حيفا به سخنراني پرداخت و با مردم خداحافظي کرد. از همه مسئوليت هايش استعفا داد. از علاقمندان خواست به او در کوهستان هاي يعبد ملحق شوند.
هنگامي که شيخ به درجه رفيع شهادت نائل آمد سرتاسر فلسطين عزادار شد. همه مردم سوگوار شدند..سرزمين فلسطين در مدت کوتاهي در حالت آرامش قبل از طوفان بسر برد..اين آرامش از نظر انگليسي ها و يهوديان تعجب آور بود. زيرا تا آن روز چنين آرامشي معمول نبوده است..فلسطيني ها در سايه اين آرامش مخفيانه مسلح مي شدند. کميته عالي عربي در پي شهادت اين شيخ مجاهد تصميم گرفت به اسلحه متوسل شود.
در همين حال نماينده دولت انگليس در سايه اين آرامش نسبي و به منظور فرونشاندن خشم عمومي تصميم گرفت يک مجلس قانونگذاري فرمايشي 28نفره متشکل از 14نماينده فلسطيني و 14نماينده از انگليسي ها و يهوديان و ساير اقليت هاي مذهبي تشکيل دهد. نماينده دولت دست نشانده انگليس به موازات اين طرح با تصويب قانوني، از انتقال مالکيت اراضي دولتي به فلسطيني ها جلوگيري به عمل آورد و اعلام کرد هر شهروند فلسطيني به منظور امر ار معاش، مجاز است فقط يک قطعه زمين در اختيار داشته باشد. ولي سران جامعه يهود به شدت به اين تصميم حمله کرده تا جائي که انگليسي ها اين طرح را مسکوت گذاشتند. با اين وصف من با موافقت و همکاري ساير برادران عضو کميته عالي عربي تصميم گرفتيم انقلاب را آغاز کنيم.
در مرحله اول روز بيستم آوريل سال 1936در سرتاسر فلسطين اعتصاب عمومي اعلام شد. سران همه احزاب ملي را به تشکيل نشست اضطراري دعوت کردم. در پي اين نشست کميته پيگيري تشکيل شد و شرکت کنندگان، اينجانب حاج امين الحسيني مفتي فلسطين را به رياست اين کميته برگزيدند و خواسته هاي خود را تحويل مقام هاي انگليسي دادند. اين خواسته ها عبارتند:
1ـ توقف مهاجرت يهوديان به فلسطين.
2ـ توقف فروش اراضي به يهوديان.
3ـ تشکيل دولتي پارلماني و دمکراتيک.
به منظور پيگيري و تحقق اين خواسته ها، کميته هاي فرعي متشکل از نمايندگان و شخصيت هاي ساير شهرهاي فلسطين تشکيل گرديد و موظف شدند به دستورات کميته اصلي عمل نمايند.
اعتصاب عمومي به سرعت برق سرتاسرفلسطين را فرا گرفت. مدارس و ادارات دولتي تعطيل شدند. .وکلاي دادگستري از حضور در دادگاه ها خودداري کردند. شهرداران و پرسنل پليس فلسطين نيز در اين اعتصاب شرکت کردند. پزشکان اعلام کردند که در طول مدت اعتصاب بيماران را رايگان درمان مي کنند. در مدت اعتصاب عمومي تنها داروخانه ها و نانوايي ها فعال بودند. اين اعتصاب عمومي چهارماه ادامه داشت. ائمه جمعه و جماعات و روحانيون مسيحي مردم را به ادامه مقاومت تشويق کردند. جوانان را به حمل اسلحه و آغاز جنگ مسلحانه فراخواندند . حمله به مراکز نظامي و پليسي انگليسي ها و مراکز يهوديان بازتاب گسترده در مطبوعات جهان داشت.
اين انقلاب سراسري و همگاني انگليسي ها را آشفته و سردرگم کرد. دولت انگليس از پادشاهان عرب خواست به فلسطين سفر کرده و در ملاقات با شخصيت هاي فلسطيني آنان را به آرام کردن اوضاع متقاعد نمايند. به همين منظور نوري السعيد نخست وزير پادشاهي عراق و امير عبدالله پادشاه پيشين اردن(پدربزرگ شاه حسين)به فلسطين آمدند و از رهبران انقلاب تقاضا کردند به اعتصاب عمومي پايان دهند.
در اواخر سال 1936ملک عبدالعزيز آل سعود پادشاه عربستان، يحيي حميد الدين پادشاه يمن، ملک غازي پادشاه عراق و امير عبدالله پادشاه اردن با انتشار بيانيه مشترکي که همزمان از فرستنده هاي راديوئي کشورهاي ياد شده پخش شد، از ملت فلسطين تقاضا کردند انقلاب را متوقف نمايند تا به خواسته هاي او رسيدگي شود. ولي اين وعده ها سرابي بيش نبود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 55



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما