رويکرد ابزار گرايانه به دين و روحانيت در تاريخ معاصر ايران (1)

شايد هيچ دوره اي از تعاملات بشر با دين و حاملان آن را به مانند دوره معاصر، ابزار انگارانه ومصلحت انديشانه سراغ نداشته باشيم. کمترنخبگان وجريان هاي سياسي واجتماعي بودند و هستند که فارغ از نگاه ابزاري وارد گفتگو و برقراري تعامل با دين و روحانيت شده اند. در رويکرد ابزاري هيچ چيز ارزش ذاتي ندارد تا به دليل آن باب گفتگو با آن چيز باز شود.
سه‌شنبه، 7 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رويکرد ابزار گرايانه به دين و روحانيت در تاريخ معاصر ايران (1)

رويکرد ابزار گرايانه به دين و روحانيت در تاريخ معاصر ايران (1)
رويکرد ابزار گرايانه به دين و روحانيت در تاريخ معاصر ايران (1)


 

نويسنده: داوود مهدوي زادگان*




 

مقدمه
 

شايد هيچ دوره اي از تعاملات بشر با دين و حاملان آن را به مانند دوره معاصر، ابزار انگارانه ومصلحت انديشانه سراغ نداشته باشيم. کمترنخبگان وجريان هاي سياسي واجتماعي بودند و هستند که فارغ از نگاه ابزاري وارد گفتگو و برقراري تعامل با دين و روحانيت شده اند. در رويکرد ابزاري هيچ چيز ارزش ذاتي ندارد تا به دليل آن باب گفتگو با آن چيز باز شود. تنها ارزش ذاتي آن همان ابزار بودن است، يعني وسيله اي براي دستيابي يا تحقق هدف ومقصود نگرش همه روزه يک صنعت گر به ابزارهايش در کارگاه صنعتي چگونه است؟ اوممکن است براي هر کدام از آنها ارزش خاصي قائل باشد ؛ ليکن در همان حد ابزار بودن آنها، براي همين است که ابزار همواره معنا دارنيست. آنها به هنگام نياز بشر معنا دار مي شوند. اي بسا، اگر انسان هيچ گاه نيازمند نمي شد رويکرد ابزاري به چيزها پيدا نمي کرد. آنگاه ممکن بود خيلي از آن چيزها بي معنا باقي بمانند يا معناي ديگري پيدا کنند يا معناي حقيقي آنها معلوم گردد.
البته ممکن است ابزارانگاري را ناشي از خصلت صنعت گري بشر دانست. هرگاه انسان در صدد ساخت وساز برآيد به ابزار نياز دارد تا به کمک آن بتواند در چيزها تصرف کند، ولي مگر نه اين است که خداوند متعال صانع است و در صناعت خود نيازمند به هيچ چيزي نيست. پس نبايد انديشه ابزار انگاري را معلول خصلت صنعت گري بشر دانست، مگر آنکه ميان صانع غني و صانع فقير را جدا کرد و دومي را نيازمند به ابزار در نظر گرفت. در اين صورت، باز رويکرد ابزاري انسان به فقر ذاتي او باز مي گردد ونه به خصلت صنعت گري او. براي همين است که اولياي الهي در صناعت خود کمتر به ابزار نيازمند مي شوند. چنان که حضرت موسي(ع) قوم خود را بي نياز از ابزار مادي وفقط با اذن الهي از رودخانه نيل به سلامت گذراند. بنابريان، انديشه ابزاري به دليل فقر ذاتي بشر همزاد اوست واز او جدا ناشدني است. پس اگر فقر ذاتي انسان في نفسه سرزنش پذير نباشد، نبايد چنين رويکردي نيز في نفسه ملامت شود، بلکه در مواردي ستوده و در مواردي ديگري نکوهيده است.
در کل انسان از چيزهايي که تبديل به ابزار مي شوند برداشت ها و انتظارات زير را دارد:
1. صامت بودن 2. محاسبه پذيري 3. در دسترس بودن 4. بدخلق نبودن 5. شناسنامه جعلي داشتن.
خلاصه آنکه هر گاه اراده ابزار انگارانه بشر به چيزي تعلق گيرد که ابزار وسيله رسيدن به هدف نيست، انتظار وتوقعي غير از تبعيت تام و کمال و صرف نظر از خرد ورزي ندارد. به عبارت ديگر، چنين اراده اي از چيزهاي غير ابزاري خواهان کر و لال و کور بودن است. تفاوت اراده الهي و اراده بشري در همين است که خداوند سبحان از انسا ن مي خواهد صم بکم عمي فهم لا يعقلون (1) نباشد و از هويت ابزاري خارج شود و در هويت حقيقي قرارگيرد. خداوند بي نياز از مخلوقاتش بويژه از انسان است، لذا هيچ گاه اراده ابزاري به بشر ندارد. اما بشر به دليل ماهيت فقر و نيازمنديش به ابزار براي تحقق اهدافش با رويکرد ابزاري به همه چيز مي نگرد. طبيعي است که بشر درفرايند ابزاري کردن چيزها خواهان کرولال وکور شدن آنها باشد. از اين رو، اديان وحياني تقابل جدي با اين گونه رويکردهاي شيطاني دارند، غوطه وري بيش از پيش بشر معاصر در زيست دنيوي باعث تشديد رويکرد ابزاري او شده است.
زيرا زيست دنيوي کاملاً اقتصادي نيازمند در خود دارد وهر قدر حيات مادي بشر تشديد شود، احساس نياز به وسايلي براي رفع نيازمندي ها وتحقق آرمان هايش بيشتر مي شود. چنان که امروز به هرجا رو مي آوريم تکاپوي بشر را براي رويکرد ابزاري نظاره گريم. در اين راستا، هر آنچه براي مردم مهم و ارزشمند تلقي شود در معرض برداشت ابزاري خواهد بود حتي اگر آن چيز ماهيت ابزاري نداشته باشد و براي چنين خوسته اي ساخته نشده باشد. وجه امتياز انسان معاصر يا به عبارت دقيق تر انسان مدرن در به خدمت گرفتن خرد براي رويکرد ابزاري است. شايد در گذشته رويکرد ابزاري کمتر به استفاده ابزاري از عقلانيت توجه داشت، اما امروزه حتي عقلانيت هم از تعرض چنين رويکردي در امان نمانده است. آنچه توجه ماکس وبر را به تحقيق جامعه شناختي پيرامون خصيصه اصلي تمدن جديد غربي واداشته همين جنبه ابزاري عقلانيت جديد است. (2)
بارزترين استفاده ابزاري انسان مدرن از اموري که ماهيت ابزاري ندارند، به دين و امور ديني مربوط مي شود. عقلانيت جدي براي انسان مدرن توانايي بهره گيري را از ظرفيت هاي موجود در دين براي تحقق مجموعه اي از اهداف شخصي وعمومي ممکن ساخته است .موريس باربيه برداشت هاي مختلف درباره رابطه دين وسياست از زمان نوزايي (رنسانس) به اين سو را در چهار گروه دسته بندي کرده است. گروه دومي که وي ياد کرده عبارت از برداشت ابزاري است. در چنين برداشتي اهميت کمي به دين داده شده است و از آن به عنوان ابزاري براي حفظ و ثبات قدرت سياسي تلقي مي شود. برداشت ابزاري هم شامل آن دسته از فيلسوفان سياسي نظير ماکياولي ومنتسکيو مي شود که خواهان به خدمت گرفتن دين براي جامعه ودولت مي باشند، بي آنکه ارزش دين را انکار کنند وهم شامل برداشت افراطي افرادي نظير هابز و روسو مي شود که خواستار تبعيت بي چون وچراي دين از سياست و جامعه شده اند.(3) اسکينر برداشت ابزاري ماکياولي را از دين از مقايسه او (ماکياولي) ميان روميان باستان وحاکمان جديد درموضوع دين به دست آورده است:
رازي که روميان باستان بدان آگاه بودند ودر جهان جديد فراموش شد، اين است که نهادهاي مذهبي را مي توان به ايفاي نقشي مشابه نقش افراد مهم درپيشبرد آرمان عظمت شهر واداشت .
به عبارت ديگر، از دين مي توان براي الهام بخشيدن به مردم عادي ودر صورت لزوم، براي وحشت افکندن در دل آنان –به نحوي استفاده کرد که وادار شوند خير جماعت را برتر از هر خير ديگري قرار دهند.... چنان که از کسي با خصلت ماکياولي مي توان انتظار داشت، او بيشتر تحت تاثير اين است که روميان چگونه از دينشان به منظور وحشت افکندن در دل عامه خلق استفاده کردند. (4)
به هر حال، تجدد طلبان يا غرب گرايان ايراني با مطالعه چنين سابقه اي از رويکرد ابزاري در ميان فيلسوفان ونخبگان سياسي غرب جديد دست به کار مدرنيزاسيون در ايران شده اند. به گونه اي که استفاده ابزاري از دين ولوازم آن (روحانيت وآيين هاي مذهبي) به سنتي پا برجا در ميان تجدد طلبان ايراني تبديل شده است. آبراهاميان تاکتيک ابزاري روشنفکري ايران را اين گونه خلاصه کرد:
طبقه روشنفکر، زماني با شاه عليه علما، زماني با علما عليه شاه، زماني با شاه عليه قدرت هاي امپرياليست متحد مي شد.(5)
گفتار حاضر کوششي براي بازخواني رويکرد ابزاري به دين وعلماي ديني در ميان افراد يا جريان هاي فکري –سياسي غرب گرا در ايران معاصر مي باشد. تلاش فصلنامه 15 خرداد برآن است که با ارائه نمونه هاي زيادي از پيش از دوره نهضت مشروطيت تا به امروز، استمرار اين سنت را نشان دهد وخطر چنين رويکردي را براي متدينين، جامعه و نظام ديني بازگو نمايد.

ميرزا فتحعلي آخوندزاده
 

ميرزا فتحعلي آخوند زاده (1227 -1295ه ق) از سرآمدان نسل اول غرب گرايي ايران به شمار مي آيد. گرچه وي را نمي توان جزء معتقدين به گرايش ابزاري تلقي کرد، ليکن چنان که خواهد آمد او نيز به دليل برخي ملاحظات به رويکرد ابزاري توجه داشته است. آخوندزاده با هرچه که نمادي از اسلام و مسلماني داشت با عنوان سنت عربي مخالفت کرده است. کتاب مکتوبات کمال الدوله او سراسر تحقير و ضديت با اصول مذهب و شريعت اسلامي است. به اعتقاد وي:
در هر شبانه روز پنج وقت نماز تو را از کسب وکار باز مي دارد، روزه به جان تو ضرر مي کند وحج به هلاک توباعث مي شود. (6)
عرب ها بعد از غلبه بر ما ايرانيان نه فقط دينشان را برما تحميل کردند که خطشان را نيز به زبان هاي ما مخلوط کردند. (7) خصوصا که خط عربي (خط قديم اسلام) برخلاف خط يوروپا که صلاحيت کلي براي پيشرفت علوم وصنايع را دارد، قصور کلي دارد. (8)
از اين رو وجوب تغيير خط قديم اسلام را ثابت و مبرهن مي داند .(9) بلکه خواسته وي بيش از اينها بوده است. او نيز مانند حکماي فرنگستان خواهان پاشيد بذر غيرت و وطن پرستي و عدالت و مساوات در مزرعه ضمير ملت است "و اين منظور و آرزو هرگز تيسير نخواه پذيرفت مگر به هدم اساس عقايد دينيه که پرده بصيرت مردم شده، ايشان را از ترقيات در امور دنيويه مانع مي آيد "(10) آخوند زاده به واقعيت آخرت ومعاد اعتقاد ندارد تا خود را ملزم به تضمين آن کند. پس بايد دم غنيمت شمرد و غم فردا نخورد:
پس عاقل بايد از جميع لذات دنيويه بهره ياب شود واز هيچگونه مشتهيات احتراز ننمايد زيرا که چون به خاک رفتي باز آمدنت نيست چورفتي رفتي.(11)
فردي با چنين رويکردي نسبت به دين و شعائر ديني، طبيعي است که به سختي بتواند تظاهربه دين و دينداري کند پس اگر به چنين کاري دست زند از روي ملاحظه کاري است. چنان که آخوند زاده در مواردي مجبور به اين کار شده است. بناي نظري که وي براي قبول چنين الزامي دارد همان است که ملکم خان به او تلقين کرده است. آخوندزاده در يکي از مکتوباتش از گفته هاي ملکم خان در چند جلسه در شهر تفليس (محل اقامت آخوندزاده) گزارشي بيان کرده است.
يکي از مطالب ملکم خان (که آخوند زاده از او با عنوان "جناب روح القدس "ياد کرده)،درباره ملاحظات ديني است که به زعم جناب رو ح القدس، هر ديني متضمن سه امر اعتقادات، عبادات و اخلاق است و از اين ميان امر اخلاق نسبت به دو امر ديگر مقصود اصلي است. آدمي براي برخورداري از اخلاق حسنه به اعتقاد به وجود خدا و تعظيم و ستايش آن نيازمند است. اين امور آدمي را متخلق به اخلاق حسنه مي کند. حال اگر وسيله اي غير از اين امور باشد که ما را متخلق به اخلاق حسنه کند، ديگر ضرورتي براي حفظ اعتقاد و انجام عبادات باقي نمي ماند و اگرهم نباشد نبايست از اين دوامر صرف نظر کرد.
پس اگر ما وسيله پيدا بکنيم که بدون فرض وجود مستوجب التعظيم والتعبد صاحب اخلاق حسنه بشويم آن وقت فروعات دوگانه اصل مقصود که عبارت از اعتقادات و عبادات است از ما ساقط است. مادامي که چنين وسيله پيدا نشده است فروعادت دوگانه از اصل مقصود که حسن اخلاق است جدا نمي تواند شد واگر جدا مي شود اصل مقصود بالمره از ميان به در خواهد رفت. انتشار علوم در اکثر ممالک يوروپا و ينگه دنيا، مردم را به جهت اکتساب حسن اخلاق از اعتقادات وعبادات که شرط دوگانه هر دين است مستغني داشته است. اما در آسيا علوم انتشار ندارد، بنا بر آن در آن اقليم حفظ اين دو شرط براي اکتساب حسن اخلاق که مقصود اصلي هردين است از واجباتست.(12)
وجوب استفاده ابزاري از دين الزامي غير ديني است ؛يعني از متن دين چنين الزامي اخذ نشده است چون اگر مي بود مشکلي نبود ومسلمانان را به متن دين ارجاع مي دادند. اين عقل سکولار است که به ملاحظات ابزاري حکم مي کند. گويي جناب روح القدس (ملکم خان) از رفتار آخوندزاده برداشت افراطي گري کرده است. از اينرو، او را به رويکرد محافظه کارانه وابزارانگارانه از دين وپرهيز از افراطي گري دعوت کرده است:
تو ميرزا فتحعلي به دين هيچ يک از ايشان (يهود ي، نصارا و مسلمان) نبايد بچسبي و نبايد که به ايشان بگويي که اعتقاد شما باطل است و شما در ضلالت هستيد، بايد چنان و چنان اعتقاد را داشته باشيد. شيوه هدايت و ارشاد و شيوه راهنمايي و تعليم چنين نيست. تو بدين شيوه ناملايم براي خود هزار قسم مدعي و بدگوخواهي تراشيد وبه مقصود خود هم نخواهي رسيد... چرا به دين ايشان مي چسبي ؟ تو دين ايشان را در کنار بگذار و در خصوص بطلان آنها هيچ حرف نزن. (13)
اين گونه ملاحظه کاري ها را در برخي گفته هاي آخوند زاده مي توان يافت، ليکن فراگير نيست. گويي التزام دروني به رعايت دين و شعائر ديني براي وي بسيار دشوار وملال آور است. چنان که گفته شده " هرچه که ابزارانگارانه از دين دم مي زند الحق براي او تکلف آميز و طاقت فرساست. " (14) شايد اقامت آخوندزاده در تفليس به همين دليل باشد که هيچ الزامي از ناحيه جامعه دينداران بر او تحميل نشود تا مجبور به رويکرد ابزاري شود.

ميرزا يوسف مستشارالدوله تبريزي
 

مستشارالدوله (1239-1313ه ق) در نامه اي به آخوند زاده از "کار بزرگي که منافع دولتي وملتي آن زياد تر از وضع الفبا است "خبر مي دهد. (15) اين کار چه مي تواند باشد که از تلاش آخوند زاده براي تغيير " خط اسلام "بزرگ تر است؟ لابد مشکل بزرگي وجود دارد که وي کارش را بزرگ تر از تغيير خط اسلام دانسته است. ماشاالله آجوداني اين مشکل را در"قدرت و نفوذ روحانيون بر ذهنيت مذهبي جامعه سنتي "تفسير کرده است. به زعم وي راه حلي که روشنفکران اين دوره (پيش از مشروطيت) براي "دوري از اين مشکل در نظر گرفتند، اين بوده که مسائل نظري مربوط به انديشه آزادي خواهي و تجدد را در لباس مذهب و مستند به آيات و احاديث ارائه دهند تا از مخالفت اين جناح بکاهند." (16)مستشارالدوله چند ماه بعد از ارسال نامه يادشده نامه ديگري(1285ه ق) به آخوند زاده نوشته است که در آن از کارهاي تاليفي در دست انجام خود گزارشي بيان کرده است. در آنجا مستشارالدوله به نکته اي از کار خود اشاره کرده که ممکن است تاييدي براي گفته آجوداني باشد:
مدتي است نسخه اي در دست دارم ولي به واسطه قلت معاون کثرت کار تمام نشده ولي خواهد شد. خوب نسخه است. يعني به جميع اسباب ترقي و سيويلزاسيون از قرآن مجيد و احاديث صحيح آيات و براهين پيدا کرده ام که ديگر نگويند فلان چيز مخالف آيين اسلام يا آيين اسلام مانع ترقي و سيويلزاسيون است.(17)
محتملا آن کار بزرگ يا" نسخه خوب " مستشار الدوله، چيزي غير از رساله کوچک "يک کلمه "نباشد، يک کلمه از رساله هاي مشهور پيش از مشروطيت است که مستشارالدوله آن را پس از اقامت چندين ساله اش در فرنگستان به عنوان کار پرداز (کنسول) حکومت ناصري و مشاهده پيشرفت وترقي اروپاييان و مقايسه آن با وضعيت عقب مانده ايران به سال 1278 ه-ق تاليف نموده است. به زعم وي مشکله ما ايرانيان در موضوع ترقي وتمدن تنها در يک کلمه است وآن هم عبارت از "قانون "است. متن قانون در "نزد اهالي فرانسه به منزله کتاب شريعت در نزد مسلمانان است. "(18)
مستشارالدوله بيان داشته که بعد از تحقيق وتفحص که در اصول قوانين فرانسه انجام داده است و از آنجا که طبق آيه شريفه لا رطب ولا يابس الا في کتاب مبين (19) نبايد چيزي باشد که در قرآن کريم نيامده باشد ؛پس بايد اين قوانين فرانسوي مطابق با قرآن مجيد باشد. (20)او با اين استدلال تلاش کرده بود براي تمام فصول نوزده گانه قانون اساسي فرانسه از آيات واحاديث وجه تاييد ومحملي به دست آورد تا "ديگر نگويند فلان چيز مخالف آِيين اسلام يا آيين اسلام مانع ترقي و سيويلزاسيون است. " مؤلف در خاتمه رساله نتيجه اي بالاتر از قصد اوليه اش در مقدمه بيان کرده است.
قصد اوليه موافق نشان دادن اساسي فرانسه (1789م)با آيات واحاديث بود، اما در خاتمه نتيجه مي گيرد که اگر اين قوانين موافق با اسلام است. پس بايد آنها را ازجمله احکام الهي تلقي کرد وعمل به آنها را واجب شرعي دانست. بدين ترتيب، از آموزه هاي قدسي اسلام جهت تقديس قوانين حقوقي "يوروپايان " بهره برداري شده است:
بيان ثاني از مضمون رساله ظاهر شدکه آن حقوق نوزده گانه اگر چه حقوق عامه فرانسه نام دارد، ولي در معني حقوق عامه مسلمانان بل کل جماعت متمدنه است. و چون جميع آنها با احکام وآيات قرآنيه مؤيد آمده، پس احکام الهي است و واجب است که آنها را به عمل در آوريم وبه احکام الهي امتثال کنيم تابه سعادت مضمون آيه شريفه و هذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه واتقوالعلکم ترحمون (21) نائل آييم واز سخط آيات شريفه: ومن لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون (22) ومن لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون (23)ومن لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون (24) رستگار وايمن شويم (25). نقد وبررسي رساله "يک کلمه "مجال ديگري را طلب مي کند، ولي همين قدر بايد گفت که تطبيق قوانين غربي با آموزه هاي اسلامي به منظور تقديس آن و نفوذ در جامعه مذهبي ايران، نمونه اي از استفاده ابزاري از دين مي باشد که شايد در تاريخ معاصر، مستشارالدوله جزءاولين تجدد خواهان ايراني که به اين روش عمل کرده است. دلايل زيادي در کار است که اعتقاد جدي وي به آموزه هاي اسلامي را مورد ترديد قرار مي دهد.
اگر "آنچه قانون خوب در فرنگستان هست، پيغمبر (ص) شما هزارودويست وهشتادسال قبل از اين، براي ملت اسلام معين و برقرار فرموده " (26)پس بايد به معجزه هاي اسلام بيش از پيش ايمان آورد وبه ريسمان الهي چنگ زد نه آنکه شريعت اسلامي را به اندازه تاييد قوانين فرانسوي باور کرد.اگر چنين تطبيقي باعث تقويت ايمان ما به اسلام شده است،بايد شناخت اسلامي ما عميق شده وبخش هاي ديگري شناسايي شود كه در اسلام هست ودر قوانين فرنگستان نيست. حال آنکه مستشارالدوله چنين اقدامي انجام نداده است. اگر از نظر وي اسلام يک دين مترقي است ؛ ديگر چرا کار" تغيير خط اسلام " را تاييد نموده، کار خود را بزرگ تر از کار آخوند زاده تلقي کرده است. مترقي بودن اسلام با همين خط و زبان عربي است، لذا وجهي براي لزوم تغيير آن باقي نمي ماند جز اينکه مطابق خط وزبان فرنگستاني نيست.
بالاخره آنکه اگر چنين تطابقي حقيقت داشته باشد، آيا هيچ يک از اهالي فرانسه با چنين فرضي حاضر است دعوت اسلام را بپذيرد و مسلمان شود؟ مستشارالدوله خوب مي دانست که هيچ فرانسوي تجدد طلبي با علم به آنچه او درباره مطابقت اسلام با قانون اساسي فرانسه گفته است، حاضر به مسلمان شدن نيست. پس "کار بزرگ " او چيزي غير از بهره ابزاري از دين نمي تواند باشد. روشي که دوستان تجدد خواه افراطي اش، يعني آخوندزاده، عبث وبيهوده مي دانستند:
کتاب شما شايسته تحسين است. باري هر خواننده که في الجمله شعور داشته باشد، خواهد دانست که شما مطلب را فهميده ايد ودلسوزي شما ناشي از غيرت است واز وطن دوستي و ملت پرستي است. به خيال شما چنان مي رسد که گويا به امداد احکام شريعت، کنستيتوسيون فرانسه را در مشرق زمين مجري مي توان داشت. حاشا وکلا، بلکه محال وممتنع است.(27)

پي‌نوشت‌ها:
 

* محقق و پژوهشگر
1. قرآن، 2/ 171.
2. براي آگاهي بيشتر رک: ماکس وبر، اقتصاد وجامعه، ترجمه عباس منوچهري، مهرداد ترابي نژاد ومصطفي عمادزاده، مولي، 1374، ص 28.
3. موريس باربيه، دين وسياست در انديشه مدرن، ترجمه امير رضايي، قصيده سرا، 1384، ص20.
4. کوئنتين اسکينر، ماکياولي، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، 1380، ص114.
5. يرواند آبراهاميان، ايران بين دوانقلاب، ترجمه احمد گل محمدي ومحمد ابراهيم فتاحي، تهران 1377، ص80.
6. ميرزا فتحعلي آخوند زاده، مکتوبات کمال الدوله، نسخه خطي کتابخانه ملي ايران، شماره 148، ص 151.
7. ميرزا فتحعلي آخوندزاده، الفباي جديد ومکتوبات، تبريز، احيا،1357، ص126.
8. همان، ص134.
9. همان ص 100.
10. همان، ص139.
11. همان، ص150.
12. همان، 293.
13. همان، ص290.
14. مقصود فراستخواه، سر آغاز نوانديشي معاصر، شرکت سهامي انتشار، 1374، ص73.
15. ميرزا فتحعلي آخوند زاده، الفباي جديدومکتوبات، همان، ص368.
16. ماشالله آجوداني، مشروطه ايراني، اختران، 1383، ص225.
17. ميرزا فتحعلي آخوند زاده، الفباي جديد ومکتوبات، ص372.
18. ميرزا يوسف مستشارالدوله تبريزي، يک کلمه صباح، 1382، ص39.
19. قرآن، 5 /59.
20. ميرزا يوسف مستشارالدوله تبريزي، همان، ص44.
21. قرآن، 6 /155
22. همان، 5 /44.
23. همان /45.
24. همان /47.
25. ميرزا يوسف مستشارالدوله تبريزي، همان، ص 72.
26. همان، ص44.
27. همان، ص 31.به نقل از مصحح رساله: محمد تقي دامغاني، " صدسال پيش ازاين "، مجله حقوق مردم، ش 22، زمستان 1349.
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 7
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.