مسير تحول حوزه هاي علميه

بحثي پيرامون مفهوم شناسي ، مباني ، شيوه و آثار تحول در حوزه هاي علميه در مقدمه ، به ضرورت هاي تحول در حوزه هاي علميه پرداخته شده و پس از آن ، در مفهوم شناسي واژه هاي دخيل ، به توضيح مفهومي قلمرو تحول در حوزه ها توجه شده است.
يکشنبه، 19 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسير تحول حوزه هاي علميه

مسير تحول حوزه هاي علميه
مسير تحول حوزه هاي علميه


 

نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين رضا اسلامي*




 

بحثي پيرامون مفهوم شناسي ، مباني ، شيوه و آثار تحول در حوزه هاي علميه
 

در مقدمه ، به ضرورت هاي تحول در حوزه هاي علميه پرداخته شده و پس از آن ، در مفهوم شناسي واژه هاي دخيل ، به توضيح مفهومي قلمرو تحول در حوزه ها توجه شده است. در آنجا مفاهيمي مانند تحول ، حوزه و قلمرو توضيح داده شده است .
بخش هاي ديگر متن پيش روي شامل شيوه هاي تحول در حوزه هاي علميه ، ثابتات و متغيرات تحول در حوزه هاي علميه و آثار و نتايج تحول در اين بزرگ ترين مركز مطالعه ، ترويج و گسترش انديشه هاي اسلامي در جهان شيعه است .
در پايان بر لزوم رويكرد به مقوله تحول به شيوه هاي سنجيده و برنامه ريزي شده و همراه با فراهم آوردن بسترها و زمينه هاي لازم تاكيد شده است .

مقدمه
 

ضرورت تحول در حوزه هاي عليمه جاي بحث ندارد؛ چرا كه تحول امري اجتناب ناپذير است و اگر در جهت مطلوب مديريت نشود، در جهتي نامطلوب مي تواند به طور قهري رقم بخورد و مشكل مديران حوزه را دو چندان كند. به علاوه مطالعه سير تاريخي حوزه هاي علميه با پراكندگي جغرافياي گسترده آن نشان از وجود عناصر ثابتي به عنوان مقومات حوزه ها و عناصري متغير به عنوان اقتضائات زمان و مكان دارد كه همواره حوزه ها رابه سوي تجدد و تحول سوق داده است . پس بايد اين دو دسته از عناصر را به خوبي شناخت ولي پيش از آن مبادي تصوري و تصديقي بحث و به تعبيري ديگر مفاهيم و مباني مرتبط را بايد بازگو كرد.

مفهوم شناسي واژه هاي دخيل
 

الف ـ تحول
 

جهت ورود به مساله تحول در حوزه هاي علميه ، بيش از هر چيز نياز به تبيين مفهومي برخي از اصطلاحات است . اولين واژه اي كه نيازمند تبيين و تعريف دقيق است ، اصطلاح تحول است . بي شك معناي تحول به طور كلي نمي تواند نياز ما را برآورده كند، بلكه هدف اصلي تحول به معناي مطلوب است . بنابراين وقتي بحث تحول در حوزه هاي علميه مطرح مي شود ، مراد از آن تحول به عنوان امري ايده آل است ؛ به گونه اي كه تكامل و پيشبرد امور در حوزه به صورتي باشد كه هزينه ها به حداقل كاهش يابد و كارايي به حداكثر برسد. به عبارت ديگر با صرف كمترين هزينه و امكانات ، بيشترين نفع و تاثيرگذاري حاصل شود و حوزه هاي علميه بتوانند به رسالت خود به نحو مناسب تر و كاملتري عمل كنند؛ بنابراين تحول مطلوب در حوزه هاي علميه ، تحولي است كه در راستاي اهداف حوزه باشد و از طريق آن حوزه بتواند مأموريت خود را بهتر انجام دهد . با اين تعريف از تحول ، لازم است اهداف حوزه تعريف شود.

ب ـ حوزه
 

حوزه را مي توان به عنوان مجموعه و نظامي تعريف كرد كه در خدمت نشر معارف ديني قرار دارد كه البته ريشه اين تعريف در آيه شريفه «فلولا نفرمن كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين و لينذروقومهم اذا رجعوا اليهم» است. بر اساس اين آيه شريفه ، لازم است در ميان مسلمانان افرادي براي آموختن و سپس نشر معارف ديني به مراكز علمي هجرت كنند كه امروز حوزه هاي علميه تجلي اين مراكز هستند. اكنون مي بينيم بسياري از افراد ، جهت آموزش مباني و معارف ديني وارد حوزه ها مي شوند و پس از فراگيري علوم ديني در سطوح گوناگون ، اقدام به نشر و تبليغ آموخته هاي خود در ميان جامعه مي كنند . پس هدف اصلي حوزه هاي علميه فهم و درك و سپس نشر معارف ديني يا بگوييم فقه به معناي اعم كلمه است .
از آنجا كه تحول مطلوب بايد در راستاي اهداف حوزه باشد، بايد نظام اداري و نيروي انساني حوزه و بخش هاي گوناگون آن به گونه اي عمل كنند كه بيشترين بازدهي حاصل شود و دانش آموختگان حوزه با سرعت و كيفيت بيشتري به معارف ديني دست يابند و بتوانند به نحو مناسب تري اين معارف را منتشر كنند تا تاثيرگذاري بيشتري در جامعه به وجود آيد.

ج ـ قلمرو
 

هر گونه ايضاح مفهومي تحول در حوزه علميه منوط به تعيين دقيق محدوده حوزه است . براي اين منظور بايد دايره و قلمرو حوزه را تعيين كرد. نخست بايد اين مساله مشخص شود كه قلمرو حوزه شامل مدارس علميه است يا اينكه مهفومي فراتر از آن دارد و هر جايي كه حوزويان در راستاي اهداف حوزه مشغول فعاليت باشند ، مانند دانشگاه ها ، مراكز فرهنگي و پژوهشي و اماكن تبليغي را در بر مي گيرد. البته قدر متيقن از قلمرو حوزه مورد پذيرش همگان است . به عنوان مثال ، حوزه علميه قم به عنوان مركزيت حوزه، شامل دستگاه مديريت ، مجموعه مدارس تحت برنامه و حلقه هاي درس خارج فقه و اصول است . در ساير شهرستان ها نيز قلمرو حوزه ، مدارس و مراكز علميه اي است كه تحت اشراف مركز مديريت حوزه مشغول فعاليت هستند.
اما مي توان مفهوم و قلمرو و حوزه را گسترش بيشتري داد و اين مساله را طرح كرد كه هر كجا خروجي هاي حوزه حضور دارند، شعاع حوزه نيز آنجاست . به عنوان مثال ، اگر خروجي ها و تحصيل كردگان حوزه به دانشگاه ها جهت تبليغ به نقاط مختلف كشور يا كشورهاي ديگر بروند، بايد گفت كه دامنه حوزه به آن مناطق كشيده مي شود. مي توان گفت اگر حوزه با مراكز علمي و فرهنگي ديگر مانند دانشگاه ها ، صدا و سيما ارتباط برقرار كند و در يك تعامل دو سويه شبهات و پرسش هاي مطرح در زمينه هاي ديني را دريافت كند و به آنها پاسخ دهد، دامنه كار خود را به آن مراكز گسترش داده است و به عنوان نهاده حوزه در آن مراكز حضور يافته است .
در شرايط كنوني ، به طور معمول طلبه ها پس از گذراندن دروس مقدماتي و سطوح عالي و سپس اخذ سطح چهارم ، ارتباط خود را با مديريت حوزه قطع مي كنند و از شمول برنامه هاي حوزه خارج مي شوند كه اين مساله امر چندان مطلوبي نيست . با لحاظ گسترش شمول و قلمرو حوزه هاي علميه مي توان ارتباط منظم و سيستماتيكي بين تمامي فارغ التحصيلان حوزه ها و مديريت حوزه برقرار كرد تا حوزه بتواند نفوذ و تاثير گذاري خود را بر عرصه هاي گوناگون اجتماع بيشتر كند. بنابراين وقتي مديريت تحول در حوزه هاي علميه مطرح مي شود ، بايد به اين نكته توجه كرد كه در همه زمينه هايي كه مشمول قلمرو حوزه هستند برنامه ريزي مشخص صورت گيرد.
اما شناسايي قلمرو حوزه تنها به لحاظ پراكندگي نيروهاي دانش آموخته در حوزه نيست بلكه به چند لحاظ ديگر نيز مي توان از شناسايي قلمرو حوزه سخن گفت ؛ مثلا لحاظ موارد درسي و اينكه آيا هر جا فقه و اصول فقه خوانده مي شود آنجا حوزه علميه به معناي مصطلح است يا نه و اگر ادبيات عرب يا فلسفه و كلام يا اخلاق و تفسير و علوم قرآن يا حتي اگر نوعي جامعه شناسي ، روان شناسي ، اقتصاد و فلسفه سياسي خوانده مي شود كه مبتني بر مبناي ديني، نصوص قرآني و حديثي است ، آيا اين براي صدق محيط حوزوي كافي است؟
در وضعيت كنوني بايد گفت نوع موارد درسي عامل تعيين كننده اي در صدق محيط حوزوي بر مراكز علمي نيست ، چون علوم ديني به معناي خاص كه عقايد و اخلاق و فقه و اصول باشد و علوم حوزوي به معناي اخص كه فقه و اصول باشد و علوم ديني به معناي عام مثل حقوق اسلامي ، اقتصاد اسلامي و روان شناسي اسلامي، در محيط هاي دانشگاهي در كشورهاي اسلامي و غير اسلامي با سبك و سياق هاي متفاوت خوانده مي شود .
لحاظ ديگر لحاظ اهداف و مأموريت هاست كه در مفهوم شناسي اصل حوزه بدان اشاره كرديم .البته فهم و درك عميق از دين و نشر معارف آن از مقومات وجودي حوزه است ولي اين عامل در صدق محيط حوزوي بر مراكز علمي و شناسايي سعه و شمول حوزه هاي علميه به تنهايي كافي نيست ؛ بلكه اين عامل يك شرط حداقلي براي شناسايي حوزه به معناي مصطلح است .
پس دو عامل ديگر بايد لحاظ شود: يكي روش مطالعات و تحقيقات و ديگر شكل و ساختار . به لحاظ روشي ، حوزه ها در همه علوم ديني يعني علومي كه ريشه در منابع ديني و عمدتا در كتاب وسنت دارند ، روش اجتهادي مصطلح را به كار مي گيرند. پس هر كجا روان شناسي اسلامي و اقتصاد اسلامي بر اساس نصوص ديني و با اعمال قواعد اجتماعي مطالعه شود ، در آنجا يكي از مقومات وجودي حوزه قابل شناسايي است و عامل ديگر كه بايد لحاظ شود ، شكل و ساختار است . ما امروزه داريم در شكل و ساختار تغييراتي مي دهيم ولي نبايد فراموش كنيم كه حوزه نبايد در قالب دانشگاه درآيد؛ بايد ساختاري متناسب با كار خود ، نيروهاي خود و اهداف خود داشته باشد. حق انتخاب استاد ، تأكيد بر مباحثه و ارزش گذاري بر فهم نه حفظ در امتحانات حوزوي از خصوصيات اصلي براي شناسايي قالب حوزه است . خصوصيت چهارمي نيز قابل ذكر است و آن اشراف مجتهدان جامع الشرايط و مراجع تقليد بر حوزه ها و نظارت عالي آنهاست. اكنون با شناسايي قلمروي حوزه و قلمرو كار تحول در حوزه بايد از مباني سخن گفت .

مباني تحول در حوزه هاي علميه
 

تحول مطولب در حوزه اولا بايد مبتني بر اهدافي باشد كه مد نظر حوزه هاي علميه قرار دارد. بنابراين اگر اهداف حوزه روشن نباشد ، نمي توان در خصوص تحول بحث كرد. سخن گفتن از مباني تحول حوزه ، نيازمند انجام تمهيدات و مقدماتي مانند تعيين اهداف ، وظايف و رسالت هاي حوزه است . البته از منظري ديگر ، مي توان اصل مساله لزوم تحول در يك نهاد يا ارگان را به عنوان مبناي تحول در نظر گرفت . به عبارت واضح تر، اگر اين امر مفروض گرفته شود كه انجام تحول براي هر دستگاه و نظامي جهت ارتقاي كارآمدي و كيفيت آن امري لازم و ضروري است ؛ مي توان مبناي تحول را روشن كرد. از اين رو ، مبناي تحول به معني اصل پذيرش تحول خواهد شد و به طور طبيعي اگر چنين ضرورتي پذيرفته نشود ، نمي توان مبنايي براي تحول پيدا كرد.
چند مسأله ديگر است كه نتيجه بحث درباره آنها به اتخاذ مبنايي براي تحول منتهي مي شود. مانند بحث از رابطه دين و دولت يا بگوييم رابطه دين و سياست؛ چون اگر در اينجا رابطه محدود و خاصي را تعريف كنيم اين ذهنيت در برنامه ريزي حوزه ها و كارايي آنها و توقعات و انتظارات ما از حوزه اثر مي گذارد . اگر دين را پاسخگو به تمام نيازهاي زندگي معاصر بدانيم و به آن حق دخالت در همه عرصه هاي زندگي بدهيم، توقعات از حوزه و روحانيت بيشتر مي شود و قطعا در تربيت نيروي كارآمد بايد تلاش بيشتري بكنيم ، حتي در نحوه دخالت دين نيز بايد نظر نهايي را روشن كنيم . اگر مثلا قائل شويم كه دين هم ارزش ها را ارائه مي كند و هم قالبها و راهكارها و قالب اي اجرايي خاص را بيان مي كند ، قطعا در حوزه نيروهايي بايد تربيت شوند كه از ساختار حكومت اسلامي و چگونگي سياست هاي اقتصادي حكومت و امثال آن خود سخن بگويند. پس تعريف ما از قلمرو دين و وظايف روحانيت و توقعات و انتظارات از حوزه مبنايي براي بحث تحول مطلوب است .

شيوه هاي تحول در حوزه هاي علميه
 

تحول مطلوب در حوزه ها وقتي اتفاق خواهد افتاد كه اولا كليه زوايا ابعاد آن مورد شناخت و كنكاش قرار گيرد . از اين جهت لازم است با جذب نيروي انساني توانمند و متخصص اقدام به انجام مطالعه اي جامعه در خصوص تحول كرد. ثانيا لازم است كه تحول در حوزه هاي علميه به صورت همه جانبه و همزمان در بخش هاي گوناگون صورت گيرد. بنابراين اگر بخش هاي مختلف حوزه مانند آموزش ، پژوهش و تبليغ به طور همزمان متحول نشوند، نتيجه مطلوب حاصل نخواهد شد. در اين زمينه اقداماتي را بايد صورت دهيم:
الف) نظام آموزشي حوزه بايد داراي تنوع قابل توجهي باشد و براي هر كدام از انواع آن ، برنامه ريزي مناسبي صورت گيرد. آموزش هاي حوزه را مي توان به آموزش هاي دراز مدت يا كوتاه مدت، مستقيم يا غير مستقيم و مجازي ،عمومي يا تخصصي تقسيم كرد. بنابراين بايد با گسترش دامنه آموزشي حوزه تلاش شود تا نيروهاي متخصص در زمينه هاي گوناگون تربيت شوند تا هيچ كدام از نيازهاي جامعه در زمينه هاي ديني و معنوي بدون پاسخ از سوي حوزه ها نماند.در اين راستا همچنين لازم است با طبقه بندي نيروهاي حوزه به گروه هايي چون مدرسين ، مبلغين و محققين ، آموزش و تربيت خاص را براي هر گروه در نظر گرفت ؛ هر چند كه همه اين گروه ها نيازمند آموزش هاي عمومي هم هستند. البته در اين زمينه كوشش هايي كه اغلب آنها به طور خودجوش بوده است ؛ صورت گرفته است اما بايد ساماندهي مناسبي در اين راستا صورت گيرد و مديريت حوزه از اقدامات مفيدي كه تاكنون صورت گرفته است؛ استفاده مناسب نمايد و از نيورهاي توانمند در اين زمينه استفاده بايسته اي كند و مديريت مناسبي را در اين راستا اعمال كند. اكنون در حاشيه حوزه مراكز آموزشي ، پژوهشي ، هنري و امثال آن با اشراف برخي فضلا تأسيس و رشد كرده است كه به تصور خود خلأ هاي آموزشي و كاستي هاي نظام آموزشي را پر مي كنند و پتانسيل بسياري براي مجموعه آنها وجود دارد؛ تنها كافي است به بدنه اصلي حوزه پيوند سيستماتيك بخورند.
ب) در خصوص اساتيد حوزه نيز لازم است كه مركز مديريت حوزه اقدامات مناسبي در جهت ساماندهي صورت دهد . امروز متاسفانه حوزه بر خلاف نهادهاي دانشگاهي ، اساتيد تمام وقت چنداني در اختيار ندارد و سيستم تدريس در حوزه هاي علميه فاقد ساماندهي مناسب است . در خصوص پايان نامه هاي حوزوي هم اين مشكل وجود دارد و حوزويان در سطوح عاليه ، جهت پيشبرد در رساله هاي خود با مشكل انتخاب و كمك اساتيد مواجه هستند . بنابراين انجام اقدام عاجل در اين زمينه همزمان با ساير زمينه ها بسيار لازم و ضروري است .
همچنين روش برخي از اساتيد حوزه پژوهش محور نيست و اين اساتيد بيشتر روي متون درسي و آموزشي و سنت پيشينيان اصرار دارند. به همين دليل ، با وجود تلاش هاي صورت گرفته در زمينه ارتقاي پژوهش ، تاكنون ثمره چنداني به دست نيامده است . ازاين رو بايد با انجام اقدامات لازم ، رويكرد مدارس علميه و اساتيد محترم تغيير داده شود تا پژوهش جايگاه واقعي خود را در حوزه هاي علميه پيدا كند.
پ) اصلاح و ارتقاي سيستم مدارك و مدارج علمي حوزه و افزايش اعتبار آنها يكي ديگر از اقدامات لازم است . امروز به نظر مي رسد كه در زمينه اعطاي مدارك علمي حوزه نقايص و كاستي هايي وجود دارد و اين مدارك در برخي از مواقع ، فاقد اعتبار لازم در سطح جامعه هستند . به همين دليل لازم است در اين زمينه اصلاحات و ساماندهي مناسبي صورت گيرد.
ت) مساله ديگري كه در اين رابطه شايان توجه است ؛ تربيت نيروهاي آماده و توانمند در زمنيه هاي گوناگون فرهنگي در حوزه هاي علميه است . به عنوان نمونه بايد بررسي شود كه چه ميزاني از فضلاي حوزه مي توانند در ساخت مجموعه هاي تلويزيوني مشاركت كنند تا صدا و سيما بتواند رسالت دقيق خود را به انجام برساند . بنابراين بايد به بخش هاي هنر و فرهنگ در حوزه هاي علميه توجه جدي شود تا حوزويان بتوانند در اين زمينه مهم تاثير گذار باشند و جامعه را از انحرافات احتمالي دور نگه دارند.
ث) ارتباط حوزه با مراكز علمي ساير نقاط جهان بايد گسترش يابد. يكي از مسائلي كه در اين زمينه مي تواند مهم باشد ، تقويت زبان هاي ديگر مانند زبان عربي در حوزه است . امروز به دليل اينكه زبان رسمي حوزه قم به عنوان بزرگ ترين حوزه شيعي فارسي است و اكثر حوزويان مسلط به ساير زبان هاي زنده دنيا نيستند ، ارتباط مناسبي بين حوزه و مراكز علمي جهان اسلام كه معمولا زبان آنها عربي است؛ وجود ندارد. اين مساله باعث شده است تا بسياري از آثار و فعاليت هاي صورت گرفته توسط حوزه علميه قم توسط آن مراكز شناخته نشود و مورد توجه قرار نگيرد.
نكته ديگر در اين رابطه لزوم تقويت زبان عربي در سطوح پژوهشي و آموزشي عالي حوزه است . از اين رو لازم است كه برخي از دروس خارج به زبان عربي ارائه شوند و محققان و پژوهشگران حوزه كتاب هاي خود را به زبان عربي به نگارش درآورند تا ارتباط نزديك تري بين اين محققان با مراكز علمي جهان اسلام به وجود آيد . تقويت زبان عربي همچنين باعث مي شود تا حضور فضلاي حوزي در همايش ها و هم انديشي هاي مختلف مذاهب اسلامي بيشتر شود و از اين طريق زمنيه مساعدتري جهت نشر معارف اسلامي به وجود آيد .
ارتباط حوزه با مراكز علمي كشورهاي غير اسلامي نيز چندان مناسب نيست و ارتباط چنداني در اين زمينه صورت نمي گيرد كه اين مساله سبب شده است تاثير گذاري حوزه هاي علميه در اين كشورها به حداقل برسد . اين در حالي است كه امروز نفوذ و تاثير حوزه در اين كشورها امري بسيار لازم و ضروري است . البته در اين زمينه تاسيس جامعه المصطفي العالميه كه با همت و حمايت رهبر معظم انقلاب اسلامي تشكيل شده است تا حدودي توانسته است اين خلأ مهم را رفع كند اما تا رسيدن به وضع مطلوب فاصله بسياري وجود دارد.
ج) انجام مديريت صحيح و اصولي در زمينه تحول در حوزه هاي علميه از ديگر اقدامات لازم است . از آنجا كه ممكن است مثلا ده سال زمان صرف شود تا تحول مطلوب حاصل شود و عقب ماندگي حوزه هاي عمليه جبران گردد؛ لازم است كه مديريت حوزه آمادگي و توانايي كامل را در اين زمينه داشته باشد. همچنين مديريت تحول بايد متمركز باشد زيرا تشتت در مراكز تصميم گيري و اجرا در حوزه هاي علميه باعث وارد آمدن ضررهاي بسياري خواهد شد. چنين مديريت متمركزي در زمان مرحوم آيت اله بروجردي به وجود آمد و باعث انجام اقدامات مفيدي در حوزه هاي علميه شد. در آن دوران تحت نظارت و مديرتي ايشان ، در زمينه نحوه برگزاري امتحانات حوزه ، اعزام مبلغ به كشورهاي ديگر و نيز نحوه تعامل با حكومت وقت ، اقدامات بسيار مناسبي صورت گرفت.
در اين زمينه همچنين لازم است كه مديريت تحول حوزه و نيروهاي درگير در اين مساله داراي ويژگي هاي خاصي باشند. از اين رو ، اين افراد بايد ضمن شناخت دقيق و صحيح دنياي معاصر و اقتضائات آن ، مشكلات و نقايص حوزه ها ار در پاسخگويي به نيازهاي زمانه بشناسند و در اين زمينه برنامه ريزي مناسب كنند. آنچه رقم زننده آينده جهان است ، مساله افنجار اطلاعات و ارتباطات است . امروز دسترسي به بسياري از اطلاعات براي افراد بسيار سهل و آسان شده است كه اين مساله براي حوزه هاي علميه اقتضائات بسياري را فراهم آورده است و اگر حوزه چنين مساله مهمي را مورد شناخت دقيق قرار ندهد ، در مسير تحول قرار نخواهد گرفت و عقب ماندگي هاي حوزه مضاعف خواهد شد . در شرايط كنوني از جوانب گوناگون شبهات مختلفي توليد و تكثير مي شوند كه اين مساله نيازمند پاسخگويي دقيق حوزه هاي علميه است .
البته نكته ديگري كه در اين رابطه شايان توجه است اين مساله مهم است كه گاهي از جانب نهادها و مراكز مختلفي ديني به شبهات مطرح شده پاسخ هاي متفاوتي داده مي شود كه اين مساله مي تواند چونان آفتي مهم باشد و باعث موفقت شبهه پراكنان در هدفشان مي شود. زيرا در اين صورت پاسخي شفاف و اصولي به شبهات داده نشده است و حتي به نوعي اين شبهات تقويت مي شوند. بنابراين در صورتي حوزه مي تواند به شبهات پاسخ دقيق بدهد و آنهارا خنثي كند كه مديريتي واحد و منسجم در اين زمينه وجود داشته باشد تا ساماندهي مناسبي در پاسخگويي به شبهات به وجود آيد.
علاوه بر نكات فوق ، لازم است در زمينه سيستم ورودي حوزه هاي علميه ، برقراري ارتباط با خروحي هاي حوزه هاي علميه ، امر مهم اخلاق و تربيت در حوزه هاي علميه ، تربيت نويسندگان توانمند و ماهر نيز تحولاتي همسو با نكات فوق صورت گيرد تا حوزه مطلوب شكل گيرد. البته انجام همه اين اقدامات نيازمند شناخت دقيق امكانات مادي و معنوي حوزه هاي علميه است ، زيرا در صورت عدم برآورد درست و دقيق اين مساله نمي توان مساله تحول را به گونه اي صحيح هدايت كرد.

ثابتات و متغيرات تحول در حوزه هاي علميه
 

مساله تحولي در حوزه هاي علميه شامل ثابتاتي و متغيراتي است . به عبارت ديگر از طرفي برخي از امور در حوزه وجود دارد كه همواره ثابت هستند. به عنوان نمونه حوزه بايد همواره پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمان باشد اما نحوه پاسخگويي حوزه و ابزارهاي آن مي تواند در طول زمان تغيير كند. از اين رو ثابتات و محكمات تحول شامل اموري است كه گذشت زمان و مكان تاثيري روي آنها ندارد. در اين زمينه بايد مقومات حوزه را كاملا شناسايي كرد تا در روند تحول دستخوش آسيب نشود و تحول طوري بنيادين نباشد كه انقلاب ماهيت لازم آيد . ما سابقا در تبين مفهومي برخي واژه ها از مقومات وجودي حوزه سخن گفتيم و معلوم شد كه فصل مميز حوزه از مراكز علمي و ديني ديگر روش اجتهادي و اعمال قواعد اصولي براي استنباط احكام از منابع است و نيز در سازمان حوزه نظارت مجتهدين و مراجع تقليد و نيز شكل خاص ارتباط درون گروهي ميان طلاب و اساتيد و مراجع منحصر به فرد است .
ما در روند رقم زدن تحول مطلوب اين مقومات را بايد حفظ كنيم . جنس مشترك ميان ماهيت حوزه و ساير مراكز علمي و دانشگاهي پرداختن به معارف ديني است كه اين نيز نمي تواند از دستور كار خارج شود ولي در راه رسيدن به اهداف مي توان روش هايي متنوع اسلوب هاي مختلف را اعمال كرد. در هر حال بايد به مساله مديريت كارآمد، ساختار مناسب ، نيروي انساني و بودجه كافي و كار مطالعاتي مستمر روي مساله تحول توجه داشت . حال در برخي از شرايط خاص ممكن است به اقتضاي زمان و مكان ، اموري در تحول دخيل شوند. به عنوان مثال در شرايط كنوني مساله تمركز در تصميم گيري جهت انجام تحول مطلوب واجد اهميت است اما اين مساله ممكن است در آينده چندان مهم نباشد و از اصول تحول به شمار نرود، همان گونه كه در برخي از زمان هاي پيشين اين گونه نبوده است.
اين تمركز در حد حوزه علميه قم متناسب با شعاع وجودي خودش است و در حوزه علميه نجف متناسب با خودش و حوزه هاي علميه در كشورهاي ديگر اسلامي مانند لبنان ، پاكستان ، هند نيز بايد مديريت متمركز داشته باشند ولي اين تمركزها نافي پراكندگي جغرافيايي حوزه ها نيست . در هر محيطي شرايطي و اقتضائاتي براي كار است كه عناصر متغير براي تحول در حوزه را مي تواند تعريف كند.
يكي از اقتضائات در بيشتر حوزه هاي علميه در وضعيت موجود ، اعطاي مدرك معتبر به دانش آموختگان است تا در جامعه جايگاه خاص خود را بيابند؛ اگر مدارك حوزوي همسان يا بلكه بيشتر از مدارك دانشگاه هاي معبتر نباشد و دولت ها مراكز حوزوي را به رسميت نشناسند. مجال كار براي خروجي هاي حوزه بسيار محدود مي شود . ما در تحول مطلوب اين مسأله را به عنوان اقتضاي روز بايد درك كنيم ؛ هر چند مي دانيم در قديم بحث مدرك گرايي بدين صورت وجود نداشته است .

آثار تحول حوزه هاي علميه
 

شناخت پيشينه تحول در حوزه هاي عليمه از اين جهت واجد اهميت است كه نشان مي دهد افرادي كه در گذشته توانسته اند حوزه هاي علميه را حفظ و تقويت كنند ، از چه شيوه هايي موفق به انجام اين كار شده اند . همچنين رجوع به تاريخ حوزه هاي علميه نشان مي دهد كه تحول در حوزه ها همانند تحولات سياسي و اجتماعي نبوده است بلكه اين تحول متناسب با وظايف و رسالت حوزه ها بوده است.
به دليل جامعيت حوزه هاي علميه و برخورداري آن از زمينه هاي گوناگون سياسي ، اجتماعي و فرهنگي انجام تحول در حوزه ها باعث ايجاد آثار بسيار مهم در زمينه ها برشمرده شده خواهد شد . در نتيجه تحول در حوزه هاي علميه مي تواند باعث شكوفايي فرهنگي ، سياسي و اجتماعي جامعه شود و تاثيرات بسياري را هم در ساير كشورها بر جاي گذارد ؛ زيرا حوزه اصلي ترين نهاد مورد رجوع مردم در زمينه هاي ديني و فرهنگي است و از اين جهت تفاوتي بين قالب هاي حوزه وجود ندارد. بنابراين حتي در كشورهاي ديگر اسلامي كه حوزه ها شكل دانشگاه پيدا كرده اند ، تاثير گذاري حوزه كاهش نيافته است .
با اين توضيحات بايد گفت كه به دليل اهميت جايگاه حوزه در فرهنگ جوامع مسلمان ، اصلاح حوزه موجب اصلاح فرهنگ جوامع اسلامي خواهد بود و اگر ارتباطات حوزه با كشورهاي ديگر ارتقا يابد ، اصلاح حوزه مي تواند باعث اصلاح فرهنگ آن كشور ها نيز شود. به عنوان نمونه امام خميني (ره) به عنوان يك عالم حوزوي توانستند ضمن آنكه تاثير زيادي در فرهنگ جامعه بگذارند ، دامنه اين تاثير را به فرهنگ كشورهاي ديگر به ويژه كشورهاي اسلامي بكشانند و به نوعي فرهنگ آن جوامع را تغيير دهند.
از آنجا كه حوزه اساسا در پيوند با مردم معني پيدا مي كند ، تحول در حوزه هاي علميه مي تواند باعث ايجاد تحولات اجتماعي و سياسي قابل توجهي شود . بنابراين اگر حضور روحانيت در بخش هاي مختلف مانند دانشگاه ها ، صدا و سيما ، نيروهاي مسلح و مراكز فرهنگي ساز و كار بهتر و مناسب تري پيدا كند ، بدون شك در زندگي عمومي مردم نيز تأثير بسياري خواهد داشت و به نوعي بسياري از مشكلات اجتماعي مرتفع خواهد شد. اين مساله همچنين باعث مي شود تا رابطه مردم و حكومت بهتر شود و زمينه مساعدي براي پيشرفت كشور در زمينه هاي گوناگون فراهم آيد.
پس دامنه تأثير تحول در حوزه را بايد بسيار وسيع مطالعه كرد. شناسايي بعد فرهنگي حوزه به ما كمك خواهد كه تحول در فرهنگ عمومي يا تحول در نظام هاي آموزشي و تربيتي را از طريق تحول در حوزه ها كشف كنيم و بعد اجتماعي حوزه و تعامل روحانيت با مردم و نفوذ آنها در مردم براي رقم زدن تحولات اجتماعي كه سابقه بسيار روشني دارد به ما كمك خواهد كرد تا تأثير تحول مطلوب در حوزه را در بهبود وضعيت اجتماعي مطالعه كنيم ؛ مثلا اگر امر تبليغ در حوزه ساماندهي بهتر و فني تر يابد اين تحول مي تواند به تحولي در زمينه ارتقاي امنيت كشور و اتحاد و انسجام ملي بينجامد ؛ چون نيروهاي حوزه بهتر و مطمئن از هر فرد يا نهاد ديگري مي توانند باورهايي را به مردم القا كنند و به جهت برخورداري از پشتوانه خوب و اعتمادي كه مردم بدان ها دارند مي توانند توجيه گر برنامه هاي صحيح اجتماعي و هموار كننده ذهنيت مردم براي اجراي طرح هاي بزرگ اجتماعي باشند . از همين جهت است كه در سال هاي اخير دولت براي پيشبرد برنامه هاي اجتماعي و امنيتي و مبارزه با جرائم يا تقويت بنيان خانواده يا بستر سازي براي اصلاحات اقتصادي از لشكر مبلغين در آستانه محرم و رمضان كمك مي طلبد و دست همكاري به سوي انان دراز مي كند. همين طور بعد سياسي حوزه را نيز بايد مورد مطالعه قرار داد . تحول مطلوب در حوزه موجب تحول در فضاي سياسي كشور در جهت مناسب و دلخواه مي شود.
آثار تحول البته فراتر از اين مقدار كه ارائه شد قابل مطالعه است ولي فرصت و مجالي ديگر مي طلبد . آنچه بسيار مهم است اقدام سنجيده و برنامه ريزي شده همراه با فراهم آوردن بستر هاي لازم است ، چون هر اقدام عجولانه و منفعلانه و نسنجيده تا مدتي راه تجديد نظر طلبي و تحول را مي بندد و بهانه به دست كساني مي دهد كه مي گويند دست به تركيب فعلي نزنيد تا همين سرمايه اي را كه داريم از دست ندهيم .

پي‌نوشت‌ها:
 

* عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي و پژوهشگر عرصه هاي فقهي و اصولي
منبع:خردنامه همشهري ش 65




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط