نعمت جانبازی(2)

من هنوز جزوه هاي آن موقع را دارم و به قدري جامع و دقيق هستند كه غالبا به آنها مراجعه مي كنم. بچه هاي جبهه به قدري همت داشتند هيچ مانعي سد راهشان نمي شد. من واقعا در مقابل اغلب آنها كاري نكرده ام. چنان خلاقيت و توانمندي هايي به خرج مي دادند كه تصورش را هم نمي شود كرد.
سه‌شنبه، 11 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نعمت جانبازی(2)

نعمت جانبازی(2)
نعمت جانبازی(2)


 






 

گفتگو با آقای دكتر هوشنگ بزرگي، جانباز*
 

براي دانشگاه در جبهه درس مي خوانديد ؟
 

بله.

پس چرا بچه هاي حالا با صدها كلاس كنكور و سي.دي و كامپيوتر نمي توانند درس بخوانند؟
 

من هنوز جزوه هاي آن موقع را دارم و به قدري جامع و دقيق هستند كه غالبا به آنها مراجعه مي كنم. بچه هاي جبهه به قدري همت داشتند هيچ مانعي سد راهشان نمي شد. من واقعا در مقابل اغلب آنها كاري نكرده ام. چنان خلاقيت و توانمندي هايي به خرج مي دادند كه تصورش را هم نمي شود كرد.

چرا نسل فعلي در تمام دنيا از سختي مي هراسد و همه چيز را سهل و ساده مي خواهد؟
 

به شما بگويم فرمانده لشكر ما يعني شهيد كاوه كه سرداري نام آور بود، بيست و چهار سال داشت كه شهيد شد. بقيه سرداران بزرگ و ظفرمند هم سني نداشتند.

شرايط جنگ به هر حال در تمام دنيا شرايط ويژه اي دارد و يك شبه نوجوانان و جوانان را به مردان با تجربه تبديل كنند، به خصوص دفاع مقدس كه پشتوانه ديني و اعتقادي عميق داشت.
 

بله، ولي زمينه هاي فرهنگي و مبنايي هم بسيار مؤثر است. من وقتي به كساني مي رسم كه مثلا به من مي گويند، «وقتي كوچك هم بودي اين طور يا آن طور بودي.» متوجه مي شوم كه اين مسئله، بسيار مهم است كه مباني فكري و اعتقادي انسان چگونه پايه ريزي شوند. خدا به حق فاطمه زهرا(س) به بچه هاي ما رحم كند. پايه ريزي مباني فكري اينها خيلي دشوار شده.

شايد به دليل آن است كه تأثير عوامل خارج از چهارچوب خانواده، اعم از شرايط اجتماعي، تأثير رسانه هاي گوناگون، محيط هاي آموزشي و امثالهم بيشتر از خانواده شده است.
 

قطعا اين عوامل تأثيرگذار هستند،ولي چيزي از مسئوليت ما به عنوان پدر و مادر و مربي نمي كاهد. ما توكل به خدا مي كنيم و وظيفه مان را انجام مي دهيم و باقي امور را به خدا تفويض مي كنيم. به فرموده حضرت امام (ره) ما موظف به اداي تكليف و وظيفه ايم، چه پيروز شويم و چه شكست بخوريم. بايد نهايت تلاش خودمان را بكنيم و از هيچ چيز كم نگذاريم و دعا كنيم كه خداوند به فضل و رحمتش، آگاهي و بينش درست به ما بدهد و دستمان را بگيرد. شما هر قدر هم جاده را صاف و هموار كني، تا هدايت و نور پروردگار نباشد، آن كه در جاده حركت مي كند، منحرف مي شود و مي لغزد. مهم اين است كه واقعا به خدا توكل كنيم و نترسيم و خدا هم کسي را كه براي هدف والايي تلاش كند، نصرت مي دهد. پدر و مادري كه نهايت سعي خود را كرده اند، بايد دعا كنند حالا كه بچه هايشان سختي هاي آنها را تحمل نكرده و آبديده نشده اند، خودش كمكشان كند كه در مقابل دشواري ها از پا نيفتند و منحرف نشوند. از ياد نبريم كه خداوند رب العالمين است و بهتر از من و شما مي داند كه شيوه تربيت هر كس چگونه است.

از سختي ها گفتيد. آيا از سختي اي جبهه خاطره شيريني را به ياد داريد ؟
 

يادم هست گاهي كه مي خواستم از ارتفاعاتي بالا برويم، عده اي كه تازه آمده بودند، پشت سر من حركت مي كردند. گاهي برمي گشتم و بي هوا تلنگري به آنها مي زدم ؛ پس مي رفتند و يا حتي مي افتادند، ولي بعد كه ورزيده مي شدند، با مشت من هم نمي افتادند و خودشان را محكم نگه مي داشتند. رمز استواري انسان مواجهه با سختي هاست. بدون سختي نمي شود به قابليت ها و استعدادهاي خود آگاه شد. به اعتقاد من دليل بي صبري، كم حوصلگي، يأس و حتي پرتوقعي نسل فعلي اين است كه دارند از حاصل دسترنج پدران زحمتكش خود بهره مي برند و شرايط به گونه اي نيست كه سختي ها را به شكل صحيحش تجربه كنند. اگر هم سختي اي برايشان پيش مي آيد، بيشتر به نابلدي و عدم مهارت خودشان بر مي گردد نه به شرايط اقتصادي و اجتماعي. بچه هاي جبهه ظاهرا چيزي نداشتند، ولي در واقع به سلاح ايمان و اراده و صبر مجهز بودند و براي همين با حداقل امكانات، عظيم ترين كارها را انجام دادند. ما واقعا نسبت به ارتش عراق كه از همه سو تجهيز مي شد، با دست خالي مي جنگيديم، اما توانمند، صبور و استوار بوديم. به اعتقاد من آن چيزي كه اين روزها دارد مورد غفلت قرار مي گيرد، اين توانايي ها و بهانه تراشي تحت عنوان نبود امكانات است.

آيا جاي اميدواري هست؟
 

صددرصد!ترديد نداشته باشيد كه اگر براي مواجهه با دشمن، فراخوان صورت بگيرد، جوانان و نوجوانان ما بر مبناي همان فطرت اصيل و خداجوي خود، خيلي بيشتر از دوره ما به جبهه ها خواهند رفت، چون آگاهي اينها نسبت به مسائل جهاني و ترفندهاي استعمار، خيلي بيشتر از ما شده است.

و شما هم اول صف راه مي افتيد.
 

(مي خندد) اگر خدا توفيق بدهد و مرا ببرند، حتما! ترديد نداشته باشيد.

براي مبارزه با خمودگي جوانها چه بايد كرد؟
 

خمودگي نتيجه بي برنامگي است.در جبهه هم با اينکه اكثريت قريب به اتفاق مي دانستند مي خواهند چه بكنند، عده اي هم بودند كه نمي دانستند و به نوعي، سرگردان بودند. بي برنامگي و بيكاري آفت عمر و جواني و اميدواري است. ببينيد! ما بايد ياد بگيريم كه به كار و به نان حلال حرمت بگذاريم. بايد ياد بگيريم كه خود كار است كه به انسان كرامت و شرافت مي دهد. نبايد هدف از كار، صرفا كسب درآمد باشد. انسان وقتي به كار به اين شكل نگاه كند، نشاط و اميدواريش تضمين مي شود. در مجموع بايد به كسي توكل كرد كه زنده و جاودانه است. پدر و مادر و معلم، همه تأثيرشان را مي گذارند، اما آن كسي كه بايد دست انسان را بگيرد خداست، بنابراين نبايد از دعاي خير براي فرزندان خود و ديگران غفلت كنيم.

شماكشاورزي را بيشتر دوست داريد يا پزشكي را ؟
 

هر دو را روي سرم مي گذارم. هر دو بسيار لطيف و دلپذيرند و سر و كار آدم با مخلوقات زيباي خداوندي است.

نعمت جانبازی(2)

چطور توانسته ايد با وجود معلوليت اين طور نشاط خود را حفظ كنيد؟
 

اين سئوال شما جاي تعجب دارد. چطور با نشاط نباشم وقتي چنين پدر و مادري داشته ام و در چنان محيطي بزرگ شده و در نوجواني در جريان يكي از شگفت انگيز ترين رويدادهاي تاريخ بشر قرار گرفته و بعد هم در كنار بهترين آدمهاي دنيا و تحت رهبري بهترين انسان زمانه‌، براي حفظ دين و ميهنم جنگيده ام. خيلي ها چه قبل از نسل من و چه بعدها چنين سعادتي نصيبشان نمي شود. من به هر جنبه از زندگيم كه نگاه مي كنم، زبانم از شكر خداوند، قاصر است. انسان وقتي بپذيرد كه هر كاري را عميقا براي خداوند انجام مي دهد و به درگاه او دعا كند كه پيوسته او را در جهت تقرب به خود بالاتر و بالاتر ببرد، خداوند به فضل خود، او را با عالم ترين، فاضل ترين، پرهيز كارترين انسانها آشنا مي كند. ما از الگو و اسوه كم نداريم. ما با تعاليم حضرت امام (ره) و شهيد مطهري ها و شهيد بهشتي ها و امثالهم بزرگ شديم و پذيرفتيم كه جز با خداوند نبايد معامله كرد. انقلاب بود كه با ما عزت و شجاعت داد. در اين مورد دلم مي خواهد خاطره اي نقل كنم.

بفرماييد.
 

نوجوان بودم و قرار بود كاسه شيري را از خانه مان براي مادربزرگم ببرم. آن وقتها برق كه نبود و با فانوس دستي، راه را روشن مي كرديم. من داشتم ترسان و لرزان از كوچه مي گذشتم كه كاسه شير را به مادربزرگ برسانم كه اسبي در جايي شيهه كشيد. من چنان ترسيدم كه كاسه شير را رها كردم و در رفتم. همين من نوجوان چندي نگذشت كه در جبهه، زير آتش خمپاره ها با دوستانم مي نشستم و با انفجار توپ و خمپاره، نه تنها نمي ترسيدم كه گاهي سر به سر همديگر هم مي گذاشتيم. آيا تبديل شدن از آنچه كه بودم به آنچه كه شدم، مايه نشاط مي تواند باشد يا نه ؟

صد در صد.
 

انسان براي اينكه بتواند اميد و نشاط و ايمانش را حفظ كند، اول بايد تكليف خودش را با خودش روشن كند. امروز خطوط كفر و ايمان كاملا مشخص هستند. يا بايد در جبهه كفر بود و يا در جبهه ايمان، بخواهي اين ميانه حركت كني، نه فقط نشاط و اميدت كه همه چيزت از دست مي رود.

آيا بعد از جانبازي ازدواج كرديد؟
 

بله.

برخورد همسر شما با جانبازي چگونه بود ؟
 

موقعي كه من توسط يكي از بستگان از ايشان خواستگاري كردم، با اين كه هنوز دانش آموز بودند، در نامه اي جوابي به من دادند كه من كف دستم را محكم كوبيدم به پيشانيم و به دوستي گفتم، امروز خيال مي كردم اين منم كه معني و مفهوم «جانبازي» را فهميده ام. امروز اين دختر خانم به من ثابت كرد كه هيچ چيز بلد نيستم. بزرگترين و مهم ترين نكته اي را كه در اين 16 سال به لطف خدا زندگي ما را سرشار از نشاط و اميد نگه داشته، توجه عميق به مقوله «جانبازي» است. خيلي ها معلولند و خيلي ها با آدمهاي معلول زندگي مي كنند، ولي كم هستند كساني كه «جانبازي» را هديه اي از سوي خداوند تلقي مي كنند و آن را عميقا تاج سرافرازي خود مي دانند و نه كمبود. من و خانم و فرزندم با كمك خدا،اين گونه به مقوله جانبازي نگاه مي كنيم. ديگر اين كه هر سه نفر ياد گرفته ايم كه مجموعه خانواده را پيش ببريم و صرفا به فكر موفقيتهاي فردي نباشيم، به همين دليل با اين كه خانم انصافا پزشك خوبي هستند و معدلشان بسيار بالا بود، بنا به ميل و اداره ي خودشان دنبال تخصص نرفتند و سرپرستي مستقيم از پسرمان را به اين كار ترجيح دادند و تا امروز هم احساس نكرده ام كه از اين بابت پشيمان باشند. در تمام طول سالهايي كه من تخصص گرفتم، ايشان بدون ذره اي گلايه يا شكايت و با روحيه اي شاد و پرانرژي،تمام مسئوليتهاي زندگي را به دوش گرفتند و به اعتقاد من در مراتب قرب به خدا و خدمت به ديگران براي كسب رضايت خداوند، از فوق دكترا هم بالاتر هستند.

و سخن آخر
 

دلم مي خواهد در خاتمه، به دو خاطره بسيار تأثيرگذار در زندگيم اشاره كنم. يك وقتي در آزمايشگاه دانشگاه بودم كه كسي آمد نزد من و گفت، «پدرتان استاد كدام دانشگاه هستند.» نگاهش كردم و گفتم، « دانشگاه زندگي!» به او گفتم پدر من مدرك و درجه دانشگاهي ندارد، ولي من او را به عنوان استادالااساتيد قبول دارم. پرسيد، «چطور؟» گفتم، «پدر من هر چه را كه گفت، عمل كرد. مال مردم را نخورد. پشت سر مردم حرف نزد. بد كسي را نخواست.» يادم هست يك وقتي مثلا براي خودم كسي شده و مدركي گرفته بودم و رفتم شهرمان. صحبتي پيش آمد و پيشنهاد شد كه كاري را به كسي ارجاع بدهند. من نه با كلام تند و توهين آميز، بلكه با اندكي انتقاد گفتم، «آن فرد مگر صلاحيت انجام اين كار را دارد؟» پدر حضور داشتند و هيچ حرفي نزدند. به عمرم به ياد ندارم كه پدر به يكي از ما تلنگر يا تشر زده باشد. شب كه شد، داشتم استراحت مي كردم كه پدر آمد بالاي سرم و خيلي مختصر و مفيد گفت، «كارت درست نبود!» انگار دنيا را توي سر من كوبيدند. يك مرتبه احساس كردم همه درسهايي كه خوانده ام، در مقابل ظرافت نگاه پدرم كه حتي كوچك ترين نقصها هم از چشمش پنهان نمي ماند، هيچ است.
خاطره شيرين ديگرم بر مي گردد به دوران دبيرستان. سخنراني غرايي تهيه كرده بودم درباره اوضاع قبل از انقلاب و پيروزي انقلاب. در آن سخنراني اشاره كرده بودم كه انقلاب، ما را از منجلاب ذلت و بدبختي نجات داد و خلاصه جملاتم جوري بود كه يعني قبل از انقلاب همه جا منجلاب بوده و از اين قبيل. معلم انشاي من انسان بسيار موقري بود. آمد و گفت، «انشايت را به من بده ببرم منزل بخوانم.» من توي پوستم نمي گنجيدم و خلاصه خيلي مفتخر شده بودم. چند روز بعد انشا را آورد و گفت، «باريكلا ! خوب نوشتي، فقط از اين به بعد سعي كن در به كار بردن كلماتي مثل منجلاب احتياط كني، چون قبل از انقلاب، همه جا و همه كس هم منجلاب نبود و حتي اگر يك جا و يك نفر هم منجلاب نبوده باشد، انصاف حكم مي كند كه انسان اين طور مطلق نگاه نكند.» از آن زمان به بعد نه تنها جرئت نكردم لغت منجلاب را راحت به كار ببرم كه اصولا در به كار بردن كلمات، دچار وسواس شده ام. اين بزرگان،عالمان واقعي و مربيان هوشمندي بودند كه مي دانستند چه حرفي را چه موقع بزنند.

با تشكر از وقتي كه در اختيار ماگذاشتيد.
 

* فرمانده گردان در دوره دفاع مقدس
ـ متخصص پوست
ـ تجليل در دومين كنگره ملي تجليل از ايثارگران (سال 85)
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 19



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط