کودکان را به حساب آوريم
نويسنده:اکبر رضي زاده
منبع:راسخون
منبع:راسخون
شانزدهم مهرماه در ايران«روز جهاني کودک» نام گرفته است، به اين بهانه نگاه گذرايي بر اين مقوله خواهيم داشت:
پرداختن به بحث روانشناسي و ادبيات کودکان و نوجوانان در ايران، کار سهل و ساده اي نيست زيرا مبنا و معياري ثابت و بستري مناسب در اين راستا وجود ندارد و کتابها و ريفرانس هايي که در اين ارتباط به زيور طبع آراسته شده، قبل از اينکه يک مأخذ و منبع علمي مؤثق باشد، بيشتر تصاويري است مبهم از ذهنيات و تجارب شخصي نويسنده و صاحب اثر. و بديهي است که عقايد مختلف و برداشت ها متفاوت مي باشد و نمي توان همه ي نظرات را بدون کم و کاست پذيرفت. ضمناً در اين مقاله سعي شده مطالبي نقل شود که باور عمومي داشته و مورد تأييد اکثريت اهل فن واقع گردد. حال به قول شاعر: «تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد!»
در ايران حدود شش يا هفت دهه بيشتر نيست که ادبيات و روانشناسي کودک مورد مطالعه و تحقيق پژوهندگان فارسي زبان قرار گرفته است و اوج آن، دو سه دهه ي اخير مي باشد. البته اگر با نگرشي عميق و بينشي جامع به مسأله کودکان بنگريم، در مي يابيم که هنوز در ابتداي راهيم و سالها تلاش و کوشش لازم است تا ابعاد مختلف شخصيت کودک و نوجوان به تصوير کشيده شود و نيازها و خواست هاي آنان - آن گونه که شايسته ي شخصيت کودکان است - تحقق يابد.
اروپاييان از اوايل سده ي نوزده ميلادي به اين مهم پي بردند و از همان روزگار، حساب کودک و بزرگسال را از هم جدا کردند و شايد بتوان گفت سال 1861 ميلادي نقطه ي عطفي در تاريخ آموزش و پرورش اروپاست. زيرا در آن زمان براي اولين مرتبه کتابخانه ي ويژه ي کودکان درشهر «منچستر» انگليس تأسيس شد و طولي نکشيد که ساير کشورهاي اروپايي به تبعيت از منچستر، گام هايي در اين راستا برداشته، نسبت به رشد و اعتلاي روانشناسي و ادبيات کودکان، اهتمام نمودند.
رفته رفته چهره ي فرهنگي اروپا تکامل يافت و شمارگان و آمار نشريات، منابع، ريفرانس ها و ساير کتابهاي اين گروه سير صعودي پيدا کرد به طوري که ساليانه ميليون ها کتاب براي گروه هاي سنتي مختلف در کشورهاي اروپايي و امريکايي به چاپ رسيده و خواهد رسيد.
اگر بخواهيم از اولين کساني که در جهان براي بچه ها داستان يا مقاله نوشتند، يا شعر سرودند، صحبت کنيم. همانا سخن به اطاله خواهد کشيد و ازحوصله ي اين مقال، يا حتي يک کتاب هم خارج است. و فقط اشاره ي مختصري به نويسنده ي بزرگ دانمارکي «هانس کريستين آندرسن» خواهيم داشت.
آندرسن درسال 1805 م به دنيا آمد و در سال 1875 م. به سراي باقي شتافت. بدون شک او يکي از مشهورترين پيشگامان ادبيات و داستان نويسي کودکان و نوجوانان در جهان است.
وي علاقه شديدي به بچه ها داشت و هميشه براي آنها مي نوشت و به آنها رهنمودهايي براي خوب بودن و فردايي بهتر داشتن، ارائه مي نمود. او بيشتر داستانهاي توصيفي و تخيلي براي کودکان مي گفت و مي نوشت و اساساً مي توان آندرسن را عاشق کودکان و نوجوانان دانست.
از اين روي است که «پدر کتاب کودک» در جهان لقب گرفت. يکي ازمشهورترين داستانهايي که اين نويسنده براي نوجوانان به يادگار گذاشت «لباس پادشاه» نام دارد که دراين داستان، به صداقت، شجاعت و شهامت کودکان اشاره داشت، و نويسندگان زيادي را تحت تأثير خود قرار داد به طوري که تا مدتها نويسندگان اهداف آندرسن را در کارهايشان تعقيب مي کردند. و بي مناسبت نيست که هر ساله، سالگرد تولد او سوم آوريل را به ياد او «روز جهاني کودک» نام گذاري کرده اند. که دراين روز به نويسندگان منتخب کتابهاي کودکان ونوجوانان جوايزي، اهداء مي گردد.
برگرديم به بحث خودمان. اين که نوشتم درايران سالها سعي و تلاش لازم است تا در رابطه با ادبيات و فرهنگ کودک و نوجوان، آنچه بايسته است انجام شود، البته منظور اين نيست که تاکنون کاري صورت نگرفته، بلکه غرض، عدم توجه کافي از ديدگاه تخصصي به اين مقوله است. روانشناسان اجتماعي ما، متأسفانه هنوز براي بسياري از سؤالات نونهالان ما، پاسخي ارائه نکرده اند و مشکلات آنان را گذاشته اند تا با سير زمان، و ازدياد سن کودک، مرتفع گردد. ولي با اين همه، در ادبيات کهن فارسي، فرهيختگان ما به طور جسته گريخته، اشعار يا مقالاتي در رابطه با تربيت و اخلاق و فرهنگ کودک نگاشته اند و عنداللزوم به نکاتي در اين ارتباط اشاره کرده اند. از جمله بزرگاني که دراين راستا مطالبي ارائه کرده اند «سعدي»، «غزالي»، «خواجه نصيرالدين طوسي»، «مولانا جلال الدين بلخي » و... را مي توان نام برد که در اين ميان، مولانا جايگاه ويژه اي دارد.
بد نيست براي روشنتر شدن موضوع اشاره اي کوتاه به يکي از قصه هاي مولانا داشته باشيم: «... زني شتابان پيش مولاي متقيان حضرت علي(ع) مي آيد و مي گويد: بچه ي من از روي بام خود را به نوک ناوداني رسانده و همانجا مانده است و هر چه مي خواهم او را به بام برگردانم نمي آيد، مي ترسم بيفتد. سرور پرهيزگاران به او مي فرمايد: طفل ديگر را روي بام ببر تا فرزندت به هواي اين کودک به بام بازگردد زن چنين کرد و کودک به بام بازگشت. از اين قصه حضرت مولانا نتيجه مي گيرد که: براي پرورش آدمي تناسب و هماهنگي روان يا به اصطلاح «هم سن بودن» بسيار مؤثر است و کودک را نيز با زبان کودکي بايد راهنمايي کرد.
اين داستان کوتاه با اينکه يک نتيجه گيري عرفاني ارزنده به دنبال دارد اما عمق انديشه ي جلال الدين را به مسائل پرورشي نيز نشان مي دهد.»
غزالي هم «بازي» را در رشد و پرورش روان کودک سودمند مي داند.
خواجه نصيرالدين هم در بخشي از «اخلاق ناصري» خود به کودکان پرداخته و پرورش کودک را از اخلاق اجتماعي و همگاني جدا مي کند. و خواهان توجه خاص به احساسات و عواطف کودکان است. با توجه به آنچه رفت، مي بينيم که انديشمندان و فرهيختگان متقدم ما از توجه به کودک و نوجوان غافل نبوده اند. و به مناسبت هايي ايشان را به حساب آورده اند.
اما ببينيم در سده هاي اخير چه تحولاتي در اين زمينه صورت گرفته است.
اگر تأسيس دانشگاه تهران و پديد آمدن رشته ي علوم تربيتي را، مبناي توجه به روانشناسي و ادبيات کودک و نوجوان بدانيم، شايد سخني به گزاف نگفته و منطقي ترين تاريخ را انتخاب کرده باشيم. زيرا با ورود روانشناسي کودک در برنامه هاي درسي دانشگاهي، دريچه اي گشوده شد به سوي فردايي بهتر. و به همگان هشدار داده شد که کودکان ما کتاب مي خواهند.... افسانه مي خواهند... داستان مي خواهند... سرگرمي مي خواهند و بايد تاريخ و علوم را به زبان خود آنها برايشان گفت، و پديده ها را از ديدگاه آنها تحليل کرد. حرفهاي آنها را به دقت شنيد و با شنيدن صحبت هاي آنها، راه حل هاي مناسب، براي مشکلاتشان ارائه کرد و در يک کلام: «بچه ها را به حساب آورد.»
باري، از آن زمان بود که مربيان و کارشناسان مسائل تربيتي و ادبيات کودک، با استفاده از تحصيلات عالي و تجارب چند ساله ي دانشگاهي، کمر همت بسته، مسأله را به طور جدي پي گرفتند و نسبت به تربيت نونهالان کشور، اهتمام نمودند.
پرداختن به بحث روانشناسي و ادبيات کودکان و نوجوانان در ايران، کار سهل و ساده اي نيست زيرا مبنا و معياري ثابت و بستري مناسب در اين راستا وجود ندارد و کتابها و ريفرانس هايي که در اين ارتباط به زيور طبع آراسته شده، قبل از اينکه يک مأخذ و منبع علمي مؤثق باشد، بيشتر تصاويري است مبهم از ذهنيات و تجارب شخصي نويسنده و صاحب اثر. و بديهي است که عقايد مختلف و برداشت ها متفاوت مي باشد و نمي توان همه ي نظرات را بدون کم و کاست پذيرفت. ضمناً در اين مقاله سعي شده مطالبي نقل شود که باور عمومي داشته و مورد تأييد اکثريت اهل فن واقع گردد. حال به قول شاعر: «تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد!»
در ايران حدود شش يا هفت دهه بيشتر نيست که ادبيات و روانشناسي کودک مورد مطالعه و تحقيق پژوهندگان فارسي زبان قرار گرفته است و اوج آن، دو سه دهه ي اخير مي باشد. البته اگر با نگرشي عميق و بينشي جامع به مسأله کودکان بنگريم، در مي يابيم که هنوز در ابتداي راهيم و سالها تلاش و کوشش لازم است تا ابعاد مختلف شخصيت کودک و نوجوان به تصوير کشيده شود و نيازها و خواست هاي آنان - آن گونه که شايسته ي شخصيت کودکان است - تحقق يابد.
اروپاييان از اوايل سده ي نوزده ميلادي به اين مهم پي بردند و از همان روزگار، حساب کودک و بزرگسال را از هم جدا کردند و شايد بتوان گفت سال 1861 ميلادي نقطه ي عطفي در تاريخ آموزش و پرورش اروپاست. زيرا در آن زمان براي اولين مرتبه کتابخانه ي ويژه ي کودکان درشهر «منچستر» انگليس تأسيس شد و طولي نکشيد که ساير کشورهاي اروپايي به تبعيت از منچستر، گام هايي در اين راستا برداشته، نسبت به رشد و اعتلاي روانشناسي و ادبيات کودکان، اهتمام نمودند.
رفته رفته چهره ي فرهنگي اروپا تکامل يافت و شمارگان و آمار نشريات، منابع، ريفرانس ها و ساير کتابهاي اين گروه سير صعودي پيدا کرد به طوري که ساليانه ميليون ها کتاب براي گروه هاي سنتي مختلف در کشورهاي اروپايي و امريکايي به چاپ رسيده و خواهد رسيد.
اگر بخواهيم از اولين کساني که در جهان براي بچه ها داستان يا مقاله نوشتند، يا شعر سرودند، صحبت کنيم. همانا سخن به اطاله خواهد کشيد و ازحوصله ي اين مقال، يا حتي يک کتاب هم خارج است. و فقط اشاره ي مختصري به نويسنده ي بزرگ دانمارکي «هانس کريستين آندرسن» خواهيم داشت.
آندرسن درسال 1805 م به دنيا آمد و در سال 1875 م. به سراي باقي شتافت. بدون شک او يکي از مشهورترين پيشگامان ادبيات و داستان نويسي کودکان و نوجوانان در جهان است.
وي علاقه شديدي به بچه ها داشت و هميشه براي آنها مي نوشت و به آنها رهنمودهايي براي خوب بودن و فردايي بهتر داشتن، ارائه مي نمود. او بيشتر داستانهاي توصيفي و تخيلي براي کودکان مي گفت و مي نوشت و اساساً مي توان آندرسن را عاشق کودکان و نوجوانان دانست.
از اين روي است که «پدر کتاب کودک» در جهان لقب گرفت. يکي ازمشهورترين داستانهايي که اين نويسنده براي نوجوانان به يادگار گذاشت «لباس پادشاه» نام دارد که دراين داستان، به صداقت، شجاعت و شهامت کودکان اشاره داشت، و نويسندگان زيادي را تحت تأثير خود قرار داد به طوري که تا مدتها نويسندگان اهداف آندرسن را در کارهايشان تعقيب مي کردند. و بي مناسبت نيست که هر ساله، سالگرد تولد او سوم آوريل را به ياد او «روز جهاني کودک» نام گذاري کرده اند. که دراين روز به نويسندگان منتخب کتابهاي کودکان ونوجوانان جوايزي، اهداء مي گردد.
برگرديم به بحث خودمان. اين که نوشتم درايران سالها سعي و تلاش لازم است تا در رابطه با ادبيات و فرهنگ کودک و نوجوان، آنچه بايسته است انجام شود، البته منظور اين نيست که تاکنون کاري صورت نگرفته، بلکه غرض، عدم توجه کافي از ديدگاه تخصصي به اين مقوله است. روانشناسان اجتماعي ما، متأسفانه هنوز براي بسياري از سؤالات نونهالان ما، پاسخي ارائه نکرده اند و مشکلات آنان را گذاشته اند تا با سير زمان، و ازدياد سن کودک، مرتفع گردد. ولي با اين همه، در ادبيات کهن فارسي، فرهيختگان ما به طور جسته گريخته، اشعار يا مقالاتي در رابطه با تربيت و اخلاق و فرهنگ کودک نگاشته اند و عنداللزوم به نکاتي در اين ارتباط اشاره کرده اند. از جمله بزرگاني که دراين راستا مطالبي ارائه کرده اند «سعدي»، «غزالي»، «خواجه نصيرالدين طوسي»، «مولانا جلال الدين بلخي » و... را مي توان نام برد که در اين ميان، مولانا جايگاه ويژه اي دارد.
بد نيست براي روشنتر شدن موضوع اشاره اي کوتاه به يکي از قصه هاي مولانا داشته باشيم: «... زني شتابان پيش مولاي متقيان حضرت علي(ع) مي آيد و مي گويد: بچه ي من از روي بام خود را به نوک ناوداني رسانده و همانجا مانده است و هر چه مي خواهم او را به بام برگردانم نمي آيد، مي ترسم بيفتد. سرور پرهيزگاران به او مي فرمايد: طفل ديگر را روي بام ببر تا فرزندت به هواي اين کودک به بام بازگردد زن چنين کرد و کودک به بام بازگشت. از اين قصه حضرت مولانا نتيجه مي گيرد که: براي پرورش آدمي تناسب و هماهنگي روان يا به اصطلاح «هم سن بودن» بسيار مؤثر است و کودک را نيز با زبان کودکي بايد راهنمايي کرد.
اين داستان کوتاه با اينکه يک نتيجه گيري عرفاني ارزنده به دنبال دارد اما عمق انديشه ي جلال الدين را به مسائل پرورشي نيز نشان مي دهد.»
غزالي هم «بازي» را در رشد و پرورش روان کودک سودمند مي داند.
خواجه نصيرالدين هم در بخشي از «اخلاق ناصري» خود به کودکان پرداخته و پرورش کودک را از اخلاق اجتماعي و همگاني جدا مي کند. و خواهان توجه خاص به احساسات و عواطف کودکان است. با توجه به آنچه رفت، مي بينيم که انديشمندان و فرهيختگان متقدم ما از توجه به کودک و نوجوان غافل نبوده اند. و به مناسبت هايي ايشان را به حساب آورده اند.
اما ببينيم در سده هاي اخير چه تحولاتي در اين زمينه صورت گرفته است.
اگر تأسيس دانشگاه تهران و پديد آمدن رشته ي علوم تربيتي را، مبناي توجه به روانشناسي و ادبيات کودک و نوجوان بدانيم، شايد سخني به گزاف نگفته و منطقي ترين تاريخ را انتخاب کرده باشيم. زيرا با ورود روانشناسي کودک در برنامه هاي درسي دانشگاهي، دريچه اي گشوده شد به سوي فردايي بهتر. و به همگان هشدار داده شد که کودکان ما کتاب مي خواهند.... افسانه مي خواهند... داستان مي خواهند... سرگرمي مي خواهند و بايد تاريخ و علوم را به زبان خود آنها برايشان گفت، و پديده ها را از ديدگاه آنها تحليل کرد. حرفهاي آنها را به دقت شنيد و با شنيدن صحبت هاي آنها، راه حل هاي مناسب، براي مشکلاتشان ارائه کرد و در يک کلام: «بچه ها را به حساب آورد.»
باري، از آن زمان بود که مربيان و کارشناسان مسائل تربيتي و ادبيات کودک، با استفاده از تحصيلات عالي و تجارب چند ساله ي دانشگاهي، کمر همت بسته، مسأله را به طور جدي پي گرفتند و نسبت به تربيت نونهالان کشور، اهتمام نمودند.
/ج