گفتمان جامعه شناسي بدن و نقد آن بر مبناي نظريه حيات معقول و جهان بيني اسلامي (3)

رويکرد ترکيبي در پي پاسخ به چيستي بدن است که پروژه بودن بدن را مورد تأکيد قرار مي دهد.«پروژه بودن» بدن متضمن اين معناست که نماي ظاهري، اندازه، شکل و حتي محتويات بدن به طور بالقوه براي بازسازي در راستاي طرح هاي دارنده بدن باز است و بدن، پديده اي جسماني است که منحصراً به وسيله نظام هاي اجتماعي تحت تأثير قرار
شنبه، 5 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفتمان جامعه شناسي بدن و نقد آن بر مبناي نظريه حيات معقول و جهان بيني اسلامي (3)

گفتمان جامعه شناسي بدن
و نقد آن بر مبناي نظريه حيات معقول و جهان بيني اسلامي (3)
گفتمان جامعه شناسي بدن و نقد آن بر مبناي نظريه حيات معقول و جهان بيني اسلامي (3)


 

نويسندگان: ابوالقاسم فاتحي */ ابراهيم اخلاصي **




 

رويکردهاي ترکيبي
 

رويکرد ترکيبي در پي پاسخ به چيستي بدن است که پروژه بودن بدن را مورد تأکيد قرار مي دهد.«پروژه بودن» بدن متضمن اين معناست که نماي ظاهري، اندازه، شکل و حتي محتويات بدن به طور بالقوه براي بازسازي در راستاي طرح هاي دارنده بدن باز است و بدن، پديده اي جسماني است که منحصراً به وسيله نظام هاي اجتماعي تحت تأثير قرار نمي گيرد، بلکه با شکل دادن مبناي روابط اجتماعي، آن را ايجاد مي کند. (1) رويکردهاي ترکيبي، ضمن اذعان به پذيرش نقش بدن در شکل دهي ساختارهاي اجتماعي، نابرابري موجود در روابط اجتماعي را به بدن زيست شناختي تقليل نمي دهند و تجسدي ساختن جامعه شناسي به همين معناست. «ساخت تجسدي»، يکي از ابعاد ساخت اجتماعي است که با توجه به جايگاه انسان ها در فضاي اجتماعي، در جسم آنها و همچنين در شيوه هاي انديشه، احساس و رفتار آنها، حک شده است. از اين ديدگاه، بدن به کانون آفرينش، بازآفريني و دگرگوني ساخت اجتماعي تبديل مي شود و نظم مجازي نهادها و رابطه ها در ارگانيسم هاي انساني «تجسد» مي يابد. (2)
الياس در نظريه فرايند «تمدن يابي»، فرايند منضبط ساختن بدن، کنترل رفتارهاي پرخاشگرانه و تحول فرهنگ بدن، از عهد عتيق تا دوران معاصر را تبيين مي کند. از نظر وي، فرايندهاي اجتماعي و طبيعي از طريق ظرفيت هاي آموخته شده يا نياموخته شده انسان ها، در توسعه بدن مداخله مي کنند. توانايي هاي زباني و آگاهي به وسيله بدن محدود شده اند. (3) به باور نظر الياس، با گذشت زمان، ابعاد بيشتري از رفتار انساني، به عنوان رفتارهاي ناشايست تلقي و به «پشت صحنه» زندگي اجتماعي برده شده و در پي آن، آستانه شرمساري نسبت به فعاليت هاي بدن در افراد بالا رفته است. (4) بدين ترتيب، الياس رويکرد توسعه اي را در مورد بدن مي پذيرد و تغييرات به وجود آمده در نماي فيزيکي و احساسي بدن را نتيجه فرايندهاي تمدن سازي در افراد و جامعه مي داند. (5)
ويژگي بدن متمدن در جوامع غربي، «شخصي شدن» و استقلال آن از محيط هاي اجتماعي و طبيعي است. بدن متمدن توانايي «عقلاني شدن» و اعمال کنترل احساسات عاطفي را داراست و ضمن به نمايش گذاشتن کنش هاي خود و ديگران، ضرورت هاي رفتار مطلوب در موقعيت هاي گوناگون اجتماعي را به شکل قابل قبولي دروني مي سازد. (6) فرايند تمدن غرب، مشتمل بر ثبات تدريجي در رفتار انسان و کاستن از تضادها و افزايش چند گونگي هاي مبتني است. (7) به نظر الياس، در فرايند رشد مدنيت، به تدريج تابوهاي بدني ساخته مي شود. (8) همچنين، نظم حاکم بر بدن، گونه کوچک تر نظم حاکم بر جامعه است. در حالي که، اجتماع به سوي ايجاد محدوديت ها و بر ساختن هويت هاي منفرد پيش مي رود، افراد نيز مي کوشند که از محيط اطراف و ساير افراد اجتماع مستقل باشند و بدن نقطه مناسب اعمال اين جدايي هاست.
بورديو، بدن را حامل نمادين هنجارهاي اجتماعي مي داند. (9) از نظر وي، نظم اجتماعي نظم جسم هاست و الزامات اجتماعي، به صورت نمادين و فيزيکي بر جسم ها اثر مي گذارند. (10) بورديو بر امکان کسب شناخت از طريق جسم تأکيد مي کند. از اين جهت، وقتي «سوژه استعلايي» در کار نباشد، جسم اجتماعي شده عامل حقيقي شناخت عملي جهان است.
بورديو، با استفاده از مفهوم «سرمايه فيزيکي» ارتباط ويژگي هاي جسماني را با ديگر صورت هاي سرمايه تشريح مي کند. (11) وي «سرمايه بدني» را منبع فرهنگي سرمايه گذاري شده در بدن مي داند. (12) توليد «سرمايه فيزيکي» در گرو توسعه بدن است که طي آن، بدن حامل ارزش در زمينه هاي اجتماعي مي شود. (13) بدن يک «ماهيت ناتمام» حامل «ارزش هاي نمادين» است و گسترش آن براي نگهداشت نابرابري هاي اجتماعي ضروري مي باشد. (14)
بدين ترتيب، انسان هاي زيرسلطه، فرو دستي اجتماعي خود را با نشاندن بر جسم خود، به صورت حرکات ناشيانه بدني و کم رويي دروني مي کنند. (15) هويت جنسي رابطه فرد با جسم او را شکل مي دهد که مي توان به مواردي چون حالت ها، طرز راه رفتن و حرکات مؤدبانه اشاره کرد. (16) به علاوه، موضع افراد در جامعه تعيين کننده «سلايق» آنها است. نشانه هاي زندگي، معرف تصاوير ذهني خاص گروه اجتماعي، موضع نسبي اين گروه در جامعه و اراده آن براي جا يابي در طيف قدرت است. (17)
از نظر بورديو، سوژه هاي اجتماعي با داوري هاي خود دسته بندي شده اند. بدين ترتيب خود را از ديگران متمايز مي سازند و موضع آنها در دسته بندي هاي عيني آشکار مي شود. به از اين رو، خوش ذوقي ها و بد ذوقي هاي هرکس به مسير اجتماعي بستگي دارد. اين سلايق هم چون مهري اجتماعي عمل مي کند که تعلق اجتماعي عامل را به گروهي آشکار مي سازد. طبقه اجتماعي، قريحه فرهنگي افراد را تحت تأثير قرار مي دهد و افراد در خلال اين فرايند مدعي «تمايز»، «برتري» و «مشروعيت» براي خود مي شوند. (18)
گيدنز، معتقد است بدن، همانند شخصيت، مکاني براي تعامل، تخصيص و تخصيص مجدد مي باشد. توجه به بدن، جستجويي براي «هويت» است. مي توان با رجوع به آن، تعريف مشخصي را، که مقيد به قواعد و انتظارات اجتماعي نيست، جستجو نمود. (19) مهارت هاي بدني در برابر رويدادهاي خطرناک «هستي شناختي» از قدرت نفوذ زيادي برخوردار است. (20) گيدنز به حالتي اشاره مي کند که افراد از بدن هاي خود بيگانه مي گردند و در پي اضطراب ناشي از بيگانگي از بدن، «هويت» هاي شخصي آنها دچار آسيب مي شود. (21)
گيدنز در بيان «ساخت مند» شدن مديريت بدن در عصر جديد، ضمن اشاره به آرايش زنان در خودرو مي نويسد:«فضا امکان مشاهده کوتاه ناشناخته ها را در اين مکان شناخته شده فراهم مي آورد. امروزه سازندگان اتومبيل، روي آفتابگيرها آيينه ها را نصب مي کنند تا به نياز خانم ها به آرايش پاسخ دهند. اين وضع نشان دهنده آن است که برخي از جنبه هاي مدرنيته در تنهايي آنها رسوخ کرده است. براي «ساخت يابي» آرايش در اتومبيل بايد گفت: اين جزيي از تلاش براي غلبه بر محدوديت هاي زمان و مکان در دوران جديد است. اگر قرار باشد که اين افراد به موقع به خانه يا محل کار خود برسند، بايد عجله نمايند. در نتيجه، در ساعات ازدحام، رانندگان بيشتري در خيابان و معابر متوقف مي شوند. از اين رو، راننده اي که با يک دست فرمان اتومبيل و در دست ديگر رژ لب را در دست دارد، به وسيله ديناميک بغرنج زمان- مکان مدرنيته، که کار آرايش را از خلوت حمام به صندلي اتومبيل اتصال داده، «ساختمند» شده است. (22)
در ديدگاه ترکيبي ترنر، بدن به طور همزمان هم موجودي «زيست شناختي» و هم «تجربه زنده» (23) مي باشد که در روابط اجتماعي به ايفاي نقش مي پردازد. (24) ترنر، با به کارگيري انسان شناسي فلسفي داگلاس در جامعه شناسي بدن، توانست در عين پايبندي به بدن به عنوان يک «شي ء آلي»، «معاني اجتماعي» انضمامي به آن را در مقياس وسيعي بپذيرد. (25) از اين رو، بدن انسان ها محيط هاي طبيعي هستند که افراد به عنوان کارگزاران اخلاقي در آن عمل مي کنند، و موقعيت اخلاقي افراد تابعي از چگونگي «مديريت بدن» به عنوان مسئوليت فردي است. تمايز فرهنگي بين «بدن» و «ذهن» در استعاره فوق را ضمن يک بازخواني فلسفي، مي توان بدين صورت تفسير نمود که مفهوم «تجسم»، ارتباط بين «بدن» و «آگاهي» در زندگي انساني را با بسندگي بيشتر بيان مي دارد. (26)
کانل، معتقد است «طبقه بندي هاي اجتماعي» از نظر کيفيت، معاني جديدي را براي بدن انسان رقم مي زنند که با رجوع به ساختار زيست شناختي بدن قابل تبيين نيستند. (27) هم چنين، «رويه هاي اجتماعي جنسييتي»، با اعمال تغييرات جسماني در بدن موجب تغيير در بدن مي شوند. (28) بالاخره، «فرايندهاي نفي و استعلاء» با يکديگر رابطه تعاملي دارند. فرايند «نفي بدن»، مرتبط با مقوله تفاوت هاي جنسيتي است و تقسيم بندي هاي اجتماعي را به وجود مي آورد. در مقابل، «استعلاء» به اين معناست که بدن، «ابژه» کار است و از سوي افراد، جهان طبيعي و جهان اجتماعي روي آن فرايند کار صورت مي گيرد. پيشرفت هاي فناوري به طور مستقيم به وسيله جراحي و عمل پيوند، تغييراتي را در شکل، اندازه و ترکيب بدن به وجود مي آورند. (29) به عبارت ديگر، بدن ادراک گر، «کارگزار اعمال فرهنگي است» و در مقابل، اعمال فرهنگي نتيجه کار«بدن- شناسنده» فعال مي باشد. (30)
هاکشيلد، «مديريت عاطفي» بدن را به معناي مديريت احساس، آفرينش نمايش ها، تظاهرات بدني و نمايش چهره اي خاص مي داند که از کارکنان شاغل در سازمان ها انتظار مي رود آنها را از خود بروز دهند. در «مديريت عاطفي»، لازم است کارمندان عواطف خود را به گونه اي تغيير دهند تا بيانگر نابرابري اجتماعي در محيط کار باشد. (31) همچنين، علاوه بر وجوه نابرابري، حضور در سازمان هاي بروکراتيک مستلزم وجود بدن زنانه رسميت يافته و برخوردار از جاذبيت هاي جنسي لازم مي باشد. (32)
تدارک بدن سازماني در وجوه گوناگون آن، از مصاديق عيني «مديريت عاطفي» است هنگامي که کنش گر با پنهان کردن احساس واقعي خود، وانمود مي کند که چيزي احساس نمي شود، اجراي سطحي کنش «مديريت عاطفي» اتفاق افتاده است. از سوي ديگر، اجراي عميق کنش عاطفي به معناي تغيير چيزي است که کنش گر آن را به طور واقعي احساس مي کند. (33) شرايط و پيامدهاي «مديريت عاطفي» را مي توان در نحوه عملکرد ميهمان دار زن هواپيما تحليل کرد که به موجب آن، از وي انتظار مي رود ضمن توجه به مسائل مسافران، شرايطي را به وجود آورد تا مسافران از احساس آرامش برخوردار شوند. اين مهم، در گرو توجه جدي ميهمان دار زن به چگونگي قيافه، لبخند زدن، اطمينان بخشي و ... است. (34) دقت لازم در «مديريت بدن» از ضروريات «مديريت عاطفي» است که با رشد روزافزون مشاغلي مانند بانکداري، بيمه و جهان گردي در مدرنيته متأخر، تعداد افراد درگير با آن هم چنان رو به ازدياد است. (35)

پي‌نوشت‌ها:
 

*استاديار و عضو هيئت علمي دانشگاه اصفهان
**دانشجوي دوره دكتري جامعه شناسي دانشگاه تهران
1. Shilling, Chris, Body and Theory,p.99
2. خوزه لوپز و ديگران، ساخت نظريه اجتماعي، ترجمه حسين قاضيان، ص 145.
3. Shilling, Chris, Body and Theory,p.9.
4. راب استونز، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه مهرداد ميردامادي، ص 218.
5. همان، ص 156.
6. همان، ص 151.
7. همان، ص 218.
8. Douglas,Marry,Natural Symbols: explorations in cosmology,p56.
9. خوزه لوپز و ديگران، ساخت نظريه اجتماعي، ترجمه حسين قاضيان، ص 161.
10. کريستين شويده و ديگران، واژگان بورديو، ترجمه مرتضي کتبي، ص 71.
11. محمد سعيد ذکايي، فرهنگ مطالعات جوانان، ص 124.
12. همو، جامعه شناسي جوانان ايران، ص 176.
13. Shilling, Chris, Body and Theory,p.128.
14. Ibid,p.127.
15. کريستين شويده و ديگران، واژگان بورديو، ترجمه مرتضي کتبي، ص 71.
16. همان، ص 72.
17. همان، ص 19.
18. محمدفاضلي، مصرف و سبک زندگي، ص 47.
19. خوزه لوپز و ديگران، ساخت نظريه اجتماعي، ترجمه حسين قاضيان، ص 157.
20. همان، ص 87.
21. همان، ص 91.
22. راب استونز، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه مهرداد ميردامادي، ص 438.
23. lived experience
24. Shilling, Chris, Body and Theory,p.100.
25. Ibid,p.103.
26. Turner.B.S.,Medical Power and Social..Knowledge,p.84
27. Shilling, Chris, Body and Theory,p.107.
28. Ibid,p.108.
29.Ibid, p.110.
30. Crossly,N, Merleau Ponty, The Elusive Body and Carnal Sociology, Body and Sociology,1 (1), p.60.
31. Hoshchild, A., The Managed Heart, Commercialization of Human Feeling,p.7.
32. Gottfried, Heid. " Tempting Bodies:Shaping Gender at Work in Japan." Sociology", Vol.37, No.2, p.259.
33. Hoshchild, A., The Managed Heart, Commercialization of .Human Feeling,p.7
34. Shilling, Chris, Body and Theory,p.120.
35. Ibid,pp.120,123.
 

منبع:نشريه معرفت فرهنگي و اجتماعي شماره 2
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط