وداع با نويسنده قصه هاي خوب
به بهانه درگذشت مهدي آذريزدي
آذريزدي به عنوان يکي از پايه گذاران ادبيات کودک ايران شناخته مي شود. وي بيش از 30 اثر چون " قصه هاي تازه از کتاب هاي کهن" ، " گربه ناقلا" ، " گربه تنبل" ، " مثنوي" ، ( براي بچه ها)، " مجموعه قصه هاي ساده و صحيح" مثنوي" مولوي ( براي بزرگسالان) را نوشته است که معروف ترين و پر از خواننده ترين اثر او " قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب" است. کتابي که شامل بازنويسي داستان هايي از کتاب هاي ادبيات کلاسيک فارسي همچون کليله و دمنه، گلستان و بوستان سعدي، مرزبان نامه، قابوسنامه و ...است.
نکات جالبي از زندگي آذر يزدي
خانواده او جزو خانواده هاي جديدالاسلام ها بودند. آنها قبلاً زرتشتي بودند و سه چهار نسل پيش مسلمان شدند. او مختصر خواندن و نوشتن را در خانه از پدر و قرآن را از مادربزرگ فرا گرفت و در 14 سالگي همراه با کار رعيتي و يا شاگرد بنايي مدت يک سال و نيم صبح هاي تاريک به مدرسه خان مي رفت. او از ذوق و قريحه شاعري بي بهره نبود و به همين خاطر ديواني از اشعار در مدايح و مراثي ائمه اطهار از خود به جا گذاشت. آذر يزدي هيچگاه به مدرسه نرفت. درباره علت اين مسئله گفته بود پدرش مدرسه دولتي و کار دولتي و لباس کت و شلوار را حرام مي دانست و به همين علت او را به مدرسه نگذاشت.
او درباره روزگاري که براي اولين بار به فکر نوشتن کتاب براي بچه ها افتاد گفته بود: " اولين بار که به فکر تدارک کتاب براي کودکان افتادم، سال 1335 يعني در سن 35 سالگي ام بود. در اين سال در عکاسي يادگار يا بنگاه ترجمه و نشر کتاب کار مي کردم و ضمناً کار غلط گيري نمونه هاي چاپي را هم از انتشارات امير کبير گرفته بودم و شب ها آن را انجام مي دادم. قصه اي از " انوار سهيلي" را در چاپخانه مي خواندم که خيلي جالب بود. فکر کردم اگر ساده تر نوشته شود براي بچه ها خيلي مناسب است. جلد اول " قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب" خود به خود از اينجا پيدا شد. " آذر يزدي جوايز و نشان هايي را هم دريافت کرد. سال 1343 از سازمان يونسکو جايزه اي گرفت و سال 1345 نيز دو کتابش به عنوان آثار برگزيده "کتاب کودک" انتخاب شدند. پس از انقلاب هم چهره ماندگار شد و محفل ها و انجمن هاي مختلف براي او بزرگداشت هاي متعدد برپا کردند.
آذر يزدي هيچ وقت ازدواج نکرد و به همين دليل نيز فرزندي هم نداشت، اما يک فرزند خوانده به نام محمد صبوري داشت.
وي تا روزهاي پاياني زندگي از پدر خوانده اش مراقبت مي کرد. او مي گويد: اگر خدا بخواهد جلدهاي نهم و دهم " قصه هاي خوب، براي بچه هاي خوب" منتشر خواهد شد و از جلد سوم به بعد " قصه هاي خوب، براي بچه هاي خوب" باعث شدم که کار را ادامه دهد و کتاب ها منتشر شود. به او اصرار مي کردم که بايد مدام بنويسد و بنويسد. درباره همين جلد نهم و دهم هم خيلي به او اصرار کردم.
فرزند خوانده آذر يزدي با ذکر خاطره اي گفت: روزي آقاي خواجه پيري معاونت قرآني وزير ارشاد منزل ما آمده بودند. من همين حرف ها را به ايشان گفتم. بعد جلوي ايشان به آذر يزدي گفتم اين ها قول مي دهند کتاب را يک ماهه چاپ کنند. فقط بنويس و تمامش کن.
وي ادامه داد: آذر يزدي مي گفت خيلي ها مي آيند و وعده مي دهند و مي روند. من اصرار کردم که اين ها يک ماهه چاپ مي کنند. به هر حال در رودربايستي گير کرد و موافقت کرد. اما بعد از رفتن آقاي خواجه پيري گفت حوصله ندارم اين ها را تمام کنم. بعد که من بيشتر اصرار کردم اوقاتش تلخ شد و با من قهر کرد.
صبوري اضافه کرد: بعد از اين خواست از من دلجويي کند. به من گفت اين کتاب ها يک مقداري کار دارد و من ديگر طاقت و نفس ندارم که ادامه دهم. ديگران آن را تمام مي کنند.
ديدار با رهبر انقلاب
مقام معظم رهبري درباره آذريزدي فرموده بودند: " ... من خودم را از جهت رسيدگي به فرزندانم، بخشي مديون اين مرد و کتاب اين مرد مي دانم. آن وقتي که کتاب ايشان درآمد - اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آن وقتي که من اطلاع پيدا کردم، از اين کتاب در آمده بود؛ " قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب" - من رفتم تورق کردم. بچه هاي ما داشتند به دوران مراهقي- يعني نزديکي به بلوغ- مي رسيدند، دوره هم دوره طاغوت بود و هم عوامل در جهت گمراه سازي ذهن و دل جوان حرکت مي کرد. من دلم مي خواست چيزي باشد که جوان هاي ما با او هدايت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خيلي بود. بنده فهرست پيشنهادي کتاب مي نوشتم و بين جوان هاي دانشجو و دانش آموزهاي سطوح بالاي دبيرستان ها پخش مي شد، اما براي بچه هاي کوچک، دستمان خالي بود، تا اينکه کتاب ايشان را من پيدا کردم. نگاه کردم ديدم اين از جهات متعدد، از دو سه جهت، همان چيزي است که من دنبالش مي کردم، به نظرم دو جلد يا سه جلد آن وقت چاپ شده بود، خريدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اينکه جلد پنجم به نظرم يا ششم- حالا درست نمي دانم، يادم نيست- درآمد؛ به تدريج چاپ شد و من رفتم تهيه کردم و براي فرزندانم خريدم. نه فقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فاميلي و دوستانه، هر جا دستم رسيد و فرزندي داشتند که مناسب بود با اين قضيه، اين کتاب ايشان را معرفي کردم... ايشان- آذريزدي - يک خلأيي را در يک برهه از زمان براي زنجيره طولاني فرهنگي اين کشور پر کردند. اين کار، با ارزش است. خداوند از - شما آقاي مهدي آذريزدي- اين خدمت را قبول کند و مأجور باشيد..."
در آن هنگام، مهدي آذريزدي، آرام چشمان خيسش را پاک کرد. موقع شام نيز مهدي آذر يزدي در کنار رهبر انقلاب نشسته بود.
منبع: نشريه زن روز، شماره 2191.