حبيب و آثارش
نويسنده: محمديونس صالحي
آشنايي اجمالي با حبيب غني پور و کتاب هايش
هفت داستان کوتاه از شهيد غني پور درباره دفاع مقدس که براي کودکان و نوجوانان نوشته شده است. «کانال» ماجراي حفر کانالي در منطقه جنگي و به شهادت رسيدن رزمنده اي به نام رحيمي است که قهرمان داستان سعيد سعي مي کند جنازه اش را به پشت جبهه منتقل کند.
«گل خاکي» داستان پيرزني است که تمام دلخوشي اش بافتن شال گردن براي رزمندگان و فرستادن آنها به جبهه است.
«کاکا صالح» قصه ضد انقلابي اي در کردستان است که با کشتن کاکاصالح ــ رزمنده اي از جهاد سازندگي ــ موجب مرگ زن و بچه خود هم مي شود.
«شکار در آسمان روشن» ماجراي رزمنده اي است که پس از بازگشت از جبهه به دليل مشکلات مالي نتوانست مادر بيمار خود را بستري کند
«کبوترها مي گريند» ماجراي پسري است که تمامي کبوترهايش در حمله عراقي ها کشته مي شوند.
«مولود شب قدر» ماجراي توبه يک عضو گروه هاي ضد انقلاب در شب قدر است که منجر به قتل وي توسط سازمان مربوطه مي شود.
راي، پيرمرد رعيتي است که پس از فرار ارباب هنگام حمله به خرمشهر توسط مين هاي عراقي به شهادت مي رسد.
«يک آشيانه، دو پرستو» داستان رزمنده مجروحي است که توسط مجروح عراقي به جبهه ايران مي رسد.
يادداشت هاي روزانه شهيد حبيب غني پور ــ از نويسندگان و داستان نويسان نوجوانان که بر اساس تاريخ روز تنظيم شده است ــ محتواي خاطرات و يادداشت هاي اعزام به جبهه و ورود به لشکر ثارالله، بازديد از خرمشهر و توصيف مناطق جنگي جنوب مثل شوشتر، دزفول و پادگان دوکوهه، حال و هواي عمليات بيت المقدس بين رزمندگان، ترسيم روزها و شب هاي جبهه در خط مقدم، پشت جبهه، مرخصي و ديدار از خانواده، مراسم شهداي گردان کميل و مالک اشتر، حال و هواي ماه رمضان در جبهه، زيارت مقبره دانيال نبي در شوش، نحوه شهادت دکتر سياوش صادقي، حال و هواي منطقه جنگي مهران، خاطره هايي درباره همرزمان و شهيدان محمد ملاوي، رضايي مقدم، عليرضا متولي، حميد کيهاني، حسين اميني و چند روايت درباره مسجد جواد الائمه و دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران، همراه با تصويرهايي درباره يادداشت ها و تشيع پيکر شهيد حبيب غني پور آمده است.
سه داستان کوتاه براي کودکان و نوجوانان که توسط حبيب غني پور نوشته شده است.
«عمو سبدي» داستان مردي است که دخترش در اثر حادثه تصادف در بيمارستان بستري است و چون هميشه با سبدي که در دست داشت، تعدادي اسباب بازي براي دخترش و ديگر کودکان بستري شده در بيمارستان مي برد، مورد توجه و کنجکاوي دو پسربچه قرار گرفته بود.
«صندوق» ماجراي مردي است که به خيال کمک به مردم حادثه ديده در رودخانه صندوقي را با محتويات غذا به آب مي اندازد و مورد سرزنش اطرافيان واقع مي شود. اما روزي عده اي که او را سرزنش مي کردند به کمک صندوق هاي در آب انداخته شده اش، نجات مي يابند.
«لب کلفت» داستان پسربچه اي است که يک روز صبح از خواب برمي خيزد و متوجه تورم لب هايش مي شود. وقتي به مدرسه مي رود، دوستانش او را مسخره مي کنند ولي با نصيحت معلم فارسي، دوستانش پشيمان مي شوند و از او معذرت خواهي مي کنند.
منبع: نشريه همشهري داستان كتاب هفتم