درباره معاصران دهخدا
ياد آر! زشمع مرده ياد آر
جهانگيرخان شيرازي (1255-1287): مدير روزنامه «صوراسرافيل» که به همين دليل به خودش هم ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل مي گفتند. دهخدا با او دوست صميمي بود و به او در انتشار روزنامه کمک مي داد. در همين مدت، پنج بار توقيف شد. آخرينش با استبداد محمدعلي شاه بود که ميرزا جهانگير خان هم همراه عده اي از مشروطه خواهان دستگير شد. او را در باغشاه با طناب خفه کردند. شعر معروف «ياد آر زشمع مرده، ياد آر» را هم دهخدا براي او سرود. ماجراي سرودن اين شعر را دهخدا چنين تعريف مي کند: «شبي ميرزا جهانگيرخان را به خواب ديدم، در جامه سپيد (که عادتا در تهران در برداشت) و به من گفت: چرا نگفتي او جوان افتاد؟! من از اين عبارت چنين فهميدم که مي گويد چرا مرگ مرا در جايي نگفته يا ننوشته اي؟ و بلافاصله در خواب، اين جمله به خاطر من آمد: ياد آر ز شمع مرده، ياد آر! در اين حال بيدار شدم و چراغ را روشن کردم و تا نزديک صبح، شعر را ساختم.»
محمد قزويني (1256-1328):محقق بزرگ ادبيات که کارهايش سرمشق ساير پژوهشگران شد. شاهکارش تصحيح ديوان حافظ است. در ايامي که دهخدا در تبعيد به سر مي برد، مدتي در پاريس با اين همشهري و آشناي خانوادگي اش هم خانه شد و او ذوق تحقيق مطالعه را در جان دهخدا انداخت. دهخدا هميشه سعي مي گفت: «هرگز کسي را در امانتداري و حفظ حرمت ادبا و محققين و وسواس در کار تحقيق، چون علامه قزويني نديدم.»
محمد تقي بهار (1265-1320): معروف به ملک الشعرا؛ شاعر و محقق و ساستمرد بزرگ، دوست و معاصر دهخدا بود. در ايام مشروطه هر دو هوادار حزب «اجتماعيون عاميون» بودند، يکي در تهران و ديگري در مشهد. در سال هاي بعد هم معمولا در کارها به هم کمک مي دادند. از جمله کارهاي مشترک شان، برگزاري نخستين کنگره نويسندگان ايران در سال (1325)بود. در اين کنگره هفت روزه که در انجمن ايران و شوروي برگزار شد، طيف هاي مختلف شعرا و نويسندگان، در کنار يکديگر به طرح مسائل فرهنگي و خوانش آثارشان پرداختند و براي نخستين بار اهل قلم در سطحي وسيع با مردم روبه رو شدند. رياست کنگره با ملک الشعراي بهار بود و دهخدا، علامه فروزانفر، هدايت، کريم کشاورز و خانم مهکامه محصص (مادر اردشير محصص)اعضاي هيات رئيسه بودند.
محمد مصدق (1261-1345): نخست وزير ايران از (1330 تا 1332)؛ دهخدا در جريان ملي شدن نفت، پشتيبان جدي دکتر مصدق بود و علي رغم ترک سياست، در آن سال ها در مطبوعات مي نوشت. وقتي مصدق از دادگاه لاهه بازگشت و با انتشار اوراق قرضه از مردم کمک خواست، علامه دهخدا نوشت: «مبلغ ده هزار تومان براي مصارف ملي بلاغوض تقديم داشتم. اين آخرين چيزي است که از مال دنيا دارم و از کوچکي آن شرمسارم». در جريان (25)مرداد و خروج شاه از کشور، مصدق مي خوست رژيم سلطنتي را حفظ کند، درصدد تشکيل شوراي سلطنت برآمد و از دهخدا براي رياست شورا دعوت کرد که با وقوع کودتا عملي نشد. بعد از کودتاي (28)مرداد سربازان شاه براي پيدا کردن دکتر فاطمي، وزير خارجه مصدق و ضد شاه ترين عضو کابينه او، به خانه دهخدا ريختند و براي يافتن او دهخدا را شکنجه کردند.
بديع الزمان فروزانفر (1276-1349): بزرگ ترين چهره آکادميک و محقق در حوزه ادبيات فارسي است که استادان بزرگ ادبيات مانند دکتر زرين کوب، دکتر شفيع کدکني، دکتر ذبيح الله صفا، دکتر دبير سياقي، دکتر محجوب، دکتر سيمين دانشور، دکتر جليل تجليل و ... همگي به شاگردي او افتخار مي کنند. او خود شاگرد دهخدا بود. مدرک دکتراي او را دهخدا در سال (1314)امضا کرد و او را به سمت استادي دانشگاه منصوب کرد.
محمد معين (1293-1350):استاد دانشگاه و محقق ادبيات؛ او از (1325)در تهيه «لغت نامه» با دهخدا همکاري داشت و طبق وصيت دهخدا، ادامه دهنده کار او در تکميل اين کتاب عظيم بود. هرچند عمر خود وي هم به پايان اين کار قد نداد. او علاوه بر اين کار، اشعار و مقالات دهخدا را هم گردآوري کرد. دکتر معين خودش يک فرهنگ لغت ديگر هم نوشته است و آن را به عنوان خلاصه «لغت نامه» تيهه کرد. جالب است بدانيد که دکتر معين علاوه بر دهخدا، وصي نيما هم بوده است.
محمدعلي شاه(1250-1303): ششمين شاه قاجار؛ او مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را حبس يا اعدام کرد. دهخدا با چند نفر ديگر توانست مخفي شود و بعد با کمک آزادي خواهان خارج از کشور، فرار کرد. تا زماني که مجاهدان تهران را فتح کردند، دهخدا در اروپا آواره و سرگردان بود. اين شکست مشروطه و آن تبعيد اجباري، چنان بر دهخدا گران آمده بود که قصد خودکشي داشت.
منبع: همشهري جوان شماره 59