شهيد ‌لاجوردي و مبارزه (1)

پير روشن ضمير دوران مبارزه كه با پاي ايمان خلل ناپذيرش و در طول 13 سال، زندان‌هاي مختلف رژيم شاه را پيموده است، به رغم اينكه كمتر با رسانه‌ها به گفت‌وگو مي‌نشيند، در پاسداشت ياد لاجوردي با ما سخن گفت. او كه اينك هشتادوچهارمين بهار زندگي را پيش روي دارد؛ گذشته از دوستي با سيد، با او نسبتي سببي دارد و
شنبه، 26 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد ‌لاجوردي و مبارزه (1)

شهيد ‌لاجوردي و مبارزه (1)
شهيد ‌لاجوردي و مبارزه (1)


 






 

گفتگو با هاشم‌اماني
 

درآمد
 

پير روشن ضمير دوران مبارزه كه با پاي ايمان خلل ناپذيرش و در طول 13 سال، زندان‌هاي مختلف رژيم شاه را پيموده است، به رغم اينكه كمتر با رسانه‌ها به گفت‌وگو مي‌نشيند، در پاسداشت ياد لاجوردي با ما سخن گفت. او كه اينك هشتادوچهارمين بهار زندگي را پيش روي دارد؛ گذشته از دوستي با سيد، با او نسبتي سببي دارد و همين قرابت، او را به دريافت‌هائي جذاب از سلوك از رهنمون ساخته است. حاج هاشم‌اماني كه بيشترين مصاحبت را با شهيد ‌لاجوردي، در زندان داشته است، آميختگي علم او با بصيرت و هوشمندي را كليد توفيقات او در دوران قبل و بعد از پيروزي انقلاب مي‌داند.

از آغاز آشنايي‌تان با شهيد ‌لاجوردي نكاتي را ذكر كنيد.
 

ايشان با ما نسبت بسيار نزديك دارند. برادر عيال مرحوم شهيد حاج‌آقاصادق هستند. پدرشان هم، مرحوم آسيدعلي‌اكبرلاجوردي، مردي بسيار متدين و محترم بودند و سبب آشنايي ما با شهيد ‌لاجوردي، همين وصلت بود.

مرحوم شهيد حاج‌آقاصادق چگونه با اين خانواده آشنا شدند و اين وصلت چگونه صورت گرفت؟
 

متأسفانه حافظه‌ام ضعيف شده و تاريخ‌ها كمتر به يادم مانده، ولي قطعاً تاريخ ازدواج آنها قبل از سال 40 و حدود سال‌هاي 38 بود و آشنايي آنها هم در بازار پيش آمد. ايشان با مرحوم ابوي شهيد ‌لاجوردي آشنا شدند.

شهيد ‌لاجوردي چقدر با شهيد صادق‌اماني انس داشتند؟
 

اشتراك فكر و فعاليت در زمينه‌هاي مبارزاتي و آمدورفت خانوادگي، طبيعتاً موجب انس و الفت عميقي بين آن دو شده بود. مرحوم حاج‌صادق چندين سال در مسجدحاج‌شيخ‌علي كه آن را بازسازي كرده بودند، همراه با مرحوم‌لاجوردي و مرحوم آقاي‌شاهچراغي به درس و بحث مشغول بودند. مرحوم‌شاهچراغي امامت آن مسجد را به عهده داشتند. اينها و چندين تن ديگر از برادران، آن مسجد را پايگاهي براي آموزش و مبارزه قرار داده بودند. مدرس هم مرحوم‌آقاي‌شاهچراغي بودند. البته درس هم تا اندازه‌اي، پوشش بود و در اين پوشش، مسائل روز و كارهاي مبارزاتي، مورد بحث و بررسي قرار مي‌گرفتند. دروسي هم كه مي‌خواندند، دروس تكميلي و سطح بالاي حوزوي بود. اين پايگاه دو‌سه سالي بود تا منتهي به ترور منصور شد.

از بيانات و برخورد‌هاي شهيد ‌لاجوردي در سال‌هاي قبل از انقلاب و همچنين سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب كه ايشان در منصب حساسي حضور داشتند، سطح دانش ديني و فقهي ايشان تا حدودي آشكار شد. شما خودتان ايشان را از اين نظر در چه سطحي ديديد؟
 

ما هم به مناسبت قوم‌وخويشي، و هم به مناسبت اشتراك عقيده و مبارزه، چند نفري در مقاطع مختلف با هم اشتغال به درس داشتيم. در زندان، آقاي‌انواري عهده‌دار تدريس به ما بودند و اين در سال‌هايي بود كه زندان اصولاً خيلي متشنج نبود. از نظر احاطه به فقه تا حد سطح را مسلط بود و هيچ‌گونه نقصي نداشت و اطلاعات خوب و بالايي داشت. بسيار مطالعه مي‌كرد. گذشته از همه اينها بينش و درايت بالايي داشت. ديد بسيار وسيع و تيز و تشخيص بسيار خوب و بالايي در ايشان بود كه در ديگران نبود.

از ديد‌گاه شما، گذشته از احاطه قوي به مباني تئوريك اين گروه‌ها، چه عامل‌ يا عوامل ديگري در توفيق ايشان در مواجهه با آنها نقش داشت؟
 

سئوال خوبي است. بسياري از شخصيت‌هاي فقيه و فيلسوف در زندان داشتيم كه آنها هم متوجه بطلان عقايد چپي‌ها يا چپي‌هاي مسلمان‌نما شده بودند، اما حساسيت چنداني نسبت به آنها نشان نمي‌دادند. آنچه موجب شده بود كه آقاي‌لاجوردي همان‌قدر كه متوجه آنچه كه آنها مي‌گفتند، مي‌شد، به همان ميزان و شايد بيشتر متوجه چيزهائي مي‌شد كه آنها پنهان مي‌كردند و نمي‌گفتند. مجموعه اين دريافت‌ها موجب مي‌شد كه نسبت به خطر اينها براي نظامي كه بعد از پيروزي انقلاب تاسيس مي‌شود، حساس باشد. اين بسيار مهم است كه ايشان در سال‌هاي 53و54 خطري را حس مي‌كرد كه برخي مسئولين حتي در يكي دو سال اول انقلاب چندان متوجه ان نبودند و اگر نبود بصيرت و رهبري كم‌نظير امام و هوشمندي چهره‌هاي معدودي مثل آقاي‌لاجوردي ممكن بود، ضربات جبران‌ناپذيري بر پيكره نظام وارد شود. به نظر بنده الان با گذشت نزديك به 3 دهه از تاسيس نظام و برهه تهديدات منافقين در آغاز انقلاب، به راحتي مي‌توان پي‌برد كه حساسيت‌هاي ايشان در آن برهه چقدر به‌جا و موثر بوده و چه نقشي در عبور دادن نظام از مجموعه مخاطرات آن دوران داشته است.

شهيد ‌لاجوردي اطلاعات نسبتاً وسيعي درباره مكاتب جديد داشتند و لذا در مواقع لازم توانستند در مواجهه با گروهك‌ها، به اصطلاح مو را از ماست بيرون بكشند. در اين عرصه چقدر مطالعه داشتند، به ويژه در دوران زندان كه با هم بوديد؟
 

زندان محل تاخت‌وتاز همه نظريات و افكار بود و بحث‌هاي مفصلي با كمونيست‌ها و منافقين پيش مي‌آمد، از جمله با رجوي و سعادتي كه سردمدار منافقين بودند. آقاي‌لاجوردي با آن هوش و درك تيزي كه داشت، متوجه انحرافات آنها مي‌شد و در مباحث مختلف، نظريات دقيقي داشت و بازگو مي‌كرد. گاهي ساعت‌ها مي نشست و درباره موضوعات مختلف با آنها بحث مي‌كرد.

شهيد ‌لاجوردي به‌طور مشخص در جريان ترور منصور چه نقشي داشتند؟
 

در جريان اين رويداد، ايشان مستقيماً نقشي نداشتند، چون موضوع ترور با شرايط آن زمان، چه از نظر شناسايي، چه از نظر اسلحه و چه از نظر عمل، كاملاً محرمانه بود و نمي‌شد بيش از چند نفر را درگير كرد. البته كل مسئله را همه مي‌دانستيم، وي از نظر عملياتي نمي‌شد، سطح عمليات را توسعه داد و موضوع را با همه در ميان گذاشت، اين است كه سه‌چهار نفري بيشتر در جريان جزئيات نبودند، بنابراين ايشان از نظر كلي در جريان مسئله بود، ولي از نظر جزئيات دخالت عمده‌اي نداشت.

ولي جزو ابواب جمعي آن قضيه بودند و دستگير هم شدند.
 

بله، ماده نفر بوديم كه دستگير شديم و به دادگاه رفتيم. شهيد ‌لاجوردي در آن ماجرا يك سال‌ونيم در زندان شماره 4 زنداني شد. ما زندان شما 3 بوديم.

شهيد ‌لاجوردي پس از يك‌بار به خاطر جريان انفجار دفتر ال‌آل هواپيمائي و يك‌بار ديگر هم در سال 54 و در‌پي حساسيت‌هاي ساواك به ارتباطات و فعاليت‌هاي ايشان دستگير شدند. در كدام‌يك از زندان‌ها با هم بوديد؟
 

زندان شماره3 و بعد هم مدتي در اوين با هم بوديم. در ال 54 بود. يك بار هم ايشان در جريان انفجار دفتر ال‌آل كه مربوط به هواپيمائي اسرائيل بود، دستگيرو محاكمه و به چهار سال زندان محكوم شد. در اواخر، در سال‌54، دقيقاً نمي‌دانم به خاطر چه موضوعي زنداني شد. در زندان خيلي آدم خودداري بود و درباره شكنجه‌هايي كه تحمل كرده بود، حرف نمي‌زد. خوشش نمي‌آمد درباره اين موضوعات صحبت كند. مناعت طبع عجيبي داشت. اگر هم سئوال مي‌كرديم، به نوعي مي‌گذشت. در نوبت آخر به 18 سال زندان محكوم شد. من و آقاي‌عراقي و چند نفر ديگر در زندان بوديم كه ايشان آمد. پرسيديم،«چطور شد؟» گفت به 18 سال زندان محكوم شده‌ام، ولي اين محكوميت سنگين، كوچك‌ترين تأثيري بر روحيه‌اش نگذاشت، انگار كه از اين منزل رفته به منزل ديگري. هيچ به روي خودش نياورد.

در اين زندان آخر، مسئله فتوا مطرح شد كه شهيد ‌لاجوردي، هم در طرح آن و هم در پيگيري آن نقش بسيار بسزايي داشتند. خاطراتتان را از آن برهه نقل كنيد.
 

تقي‌شهرام از عناصر رده بالاي منافقين در زندان شماره3 بود. با تباني ساواك، او را به زندان آمل يا بابل منتقل كردند و سازمان امنيت او را فراري داد و او هم رفت و مواضع جديد ايدئولوژيكي را براي سازمان منافقين در جزوه‌اي نوشت. اين جزوه را آوردند به زندان كه در آن اعلام ماركسيست بودن كرده بودند. در آنجا آقاياني كه در زندان شماره4 بودند، از جمله آقاي‌طالقاني، آقاي‌مهدوي‌‌ كني، آقاي‌انواري، آقاي‌رباني‌شيرازي، آقاي‌لاهوتي و عده ديگري، تصميم گرفتند فتوايي را در چهار ماده صادر كنند كه يكي از آنها اين بود كه كساني كه در آن موضع باشند، كافر و نجس هستند و كساني كه در آن موضع نيستند در يك درجه پايين‌تر قرار دارند. در آنجا اين قطعنامه مورد تأييد همگي قرار گرفت و از آن موقع، رفتار با منافقين بر مبناي اين تصميم تنظيم مي‌شد.

آيا اين متن مكتوب بود يا سينه‌به‌سينه نقل مي‌شد؟
 

نوشته شد. در هر حال اتاق‌ها را شستيم و آب كشيديم و آنها را كاملاً كافر قلمداد كرديم و به طور كلي كسي با آنها هيچ صحبتي نمي‌كرد و تماسي با آنها نداشت. حتي گفت‌وگو و بحث هم ديگر با آنها انجام نمي‌شد، چون صحبت با آنها اثري نداشت، به ويژه كه آنها از همان ابتدا، يك جور روحيه خبر گرفتن و خبر بردن و جاسوس بازي داشتند.

بسياري بودند كه داعيه‌دار مخالفت با منافقين بودند، اما در مورد هيچ‌يك از آنها، عمق و گستره كينه‌اي را كه نسبت به شهيد ‌لاجوردي از سوي گروهك‌ها، به ويژه منافقين، مشاهده مي‌كنيم، نمي‌بينيم. به نظر شما آگاهي و دانش شهيد ‌لاجوردي درباره اين جريانات در سال‌هاي قبل از انقلاب تا چه پايه در برملا كردن ماهيت آنها درسال‌هاي پس از انقلاب، تأثير داشت؟
 

شهيد ‌لاجوردي از همان اول به آنها نظر خوشي نداشت، در حالي كه اينها تا مدتي از نظر جامعه به عنوان يك حركت اسلامي تلقي مي‌شدند و خودشان هم ظاهراً رفتار‌هاي اسلامي داشتند. يكي از اينها ميوه نمي‌خورد، شب‌ها نماز شب مي‌خواند و روزها روزه مي‌گرفت و يا مثلاً از آقاي‌حقاني، موسس همين مدرسه معروف در قم، پرسيده بود،«رفته‌ام دستشويي و به اين جاي لباسم ترشح شده. چه‌كار بايد بكنم؟» چنين عوام فريبي‌هاي براي جمع‌كردن جوان‌ها داشتند. شهيد ‌لاجوردي به اين مقدس‌بازي‌ها ذره‌اي اعتنا نداشت و از اول به آنها بدبين و مشكوك بود. حالا اين نگاه از كجا سرچشمه گرفته بود، نمي‌دانم. آقاي‌غيوران مي‌گفتند كه ما قبلاً از افراد وجوهات مي‌گرفتيم و به اينها مي‌داديم. تا سال 54 كه ديگر وجوهاتي به آنها نداديم. همين نشان مي‌دهد كه اينها تا اين سال توانسته بودند به عنوان يك حركت اسلامي، براي خودشان وجهه‌اي كسب كنند و اين باعث تأسف است. شايد منافقين از اين جهت كه آقاي‌لاجوردي آنها را ازدورتر از همه شناخت بعد هم كه دادستان و رئيس زندان شد، با هواداران آنها كه دستگير مي‌شدند، كار فرهنگي مي‌كرد و آنها را بر‌مي‌گرداند و در عين حال در مقابل آنهايي كه خيانت كرده بودند، موضعي قاطع مي‌گرفت، با ايشان دشمني عميق دارند. مي‌دانيد پس از آنكه منافقين اعلام قيام مسلحانه كردند، ايشان با قدرت تمام مقابله كرد و در واقع مي‌شود گفت كه ريشه همه گروهك‌ها را ايشان كند.

از نظر ويژگي‌هاي شخصيتي چه وجوه بارزي داشتند؟
 

بسيار انسان قاطعي بود و اگر در موضوعي با استدلال و استنباط قوي، به يقين مي‌رسيد، كوچك‌ترين ترديدي به دل راه نمي‌داد. در زندان هم كه بود، مصداق اشدا علي الكفار و رحماء بينهم بود. هميشه با زندانبان‌ها و بازجو‌ها، حالت بيزاري و قاطعيت داشت و ابداً با آنها راه نمي‌آمد. در ساير امور هم قاطع بود. نمونه بارزش هم اين بود كه وقتي از مسئوليت كنار رفت، به همان شيوه قديم سوار دوچرخه مي‌شد و سركار مي‌رفت و هر چه‌هم به او مي‌گفتند شما با اين همه سوابق، صلاح نيست دوچرخه‌سوار شويد، حاضر نبود تغييري در زندگي‌اش بدهد. يادم هست خود من در مجلسي به ايشان گفتم كه اين شيوه‌ شما از نظر امنيتي صحيح نيست، ولي او در نظري كه به صحت آن اطمينان داشت، مصمم و قاطع بود. اين ويژگي در او بسيار بارز بود و به همين دليل در مسئوليت‌هاي حساسي كه به عهده‌اش گذاشتند، از هر جهت موفق بود و برخوردها و رفتارهايش همراه با صحت و دقت بالا بود. منافقين هم لحظه‌اي دست از كينه نسبت به او برنداشتند و حتي در تيرماه سال 60 در زندان هم تصميم داشتند او را از بين ببرند كه مرحوم‌كچويي را زدند.

سهم شهيد ‌لاجوردي را در بقاي انقلاب از گزند گروهك‌ها تا چه حد مي‌بينيد و انقلاب از اين جهت تا چه حد مرهون شهيد ‌لاجوردي است؟
 

اگر مبالغه نباشد، سهم ايشان فوق‌العاده بالا و در سال‌هاي اوليه شكل‌گيري نظام اسلامي بي‌نظير است. اگر ايشان بعد از اعلام نبرد مسلحانه منافقين و از هم پاشيدن خانه‌هاي تيمي آنها و ريشه‌كن كردنشان، همت نمي‌كرد، انقلاب به‌طور جدي در معرض خطر قرار مي‌گرفت. در آن مرحله واقعاً اگر با آن قاطعيت و هوشمندي وارد ميدان نمي‌شد، درست است كه انقلاب از بين نمي‌رفت، ولي با مشكلات اساسي و جدي مواجه مي‌شد و لذا از اين جهت سهم بسيار بزرگي در تداوم انقلاب دارد.

شهيد ‌لاجوردي و مبارزه (1)

سروده‌اي از شهيد صادق‌ اماني در جشن عقد شهيد سيد ‌اسدالله ‌لاجوردي
 

شميم مشك
 

ستاره‌اي بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد»
هر آنچه دل ز خدا بارها طلب مي‌كرد
گرفت در بر و با روي او مجانس شد
شميم مشك ز داماد مي‌رسد به مشام
اسير او دل‌وقلب جميع و مخلص شد
چه مجلسي كه در آن حلقه مهربانانش
به گرد شمع رخ‌اش خوشدل و موانس شد
حسد برند ملائك به جمع محفل‌ما
به درگه شه داماد شاه مفلس شد
چرا به جان نفرستند دوستان صلوات
كه ميوه دل زهرا چراغ مجلس شد
قرين غبطه بود خاندان خرازي
كه با چنين گهري شاهوار مونس شد
خدا به لطف مبارك كند عروسي را
حواله صله‌ام با امام خامس شد
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 28



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط