گفتگو با سردار سرلشكر پاسدار غلامعلي رشيد، معاون ستاد كل نيروهاي مسلح
درآمد
تفكر بسيجي، اعتقاد عميق به ولايت و ميل به خدمت صادقانه و مخلصانه در تمام مراحل زندگي شهيد صياد شيرازي موج ميزند. او جز رضاي حق و اداي تكليف در پي چيزي نبود و تمام حيات پربارش حاكي از اين اشتياق است. در گفتوگو با سردار سرلشگر پاسدار غلامعلي رشيد، جانشين رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح، بيش از هر چيز، بر ويژگيهاي منحصر به فرد و برجسته او تكيه شده است.
ابتدا مختصري از سابقه و نحوه آشنايي خود با سپهبد صياد شيرازي توضيح دهيد.
در مورد سابقه آشنائيم با شهيد بزرگوار سپهبد علي صياد شيرازي بايد عرض كنم بار اول در ماه چهارم جنگ بود كه با ايشان در دزفول آشنا شدم. البته من نام ايشان را كه آوازه بلندي هم در نيروهاي مسلح داشت شنيده بودم و ميدانستم كه او يك افسر شجاع و پر تحرك و متدين است كه از طريق ارتش جمهوري اسلامي ايران در مناطق كردستان عليه ضد انقلاب و مزدوران استكبار جهاني در كنار برادران سپاهي و بسيجي ميجنگد. به هر حال ماه چهارم جنگ بود كه او را در دزفول در حالي كه با لباس شخصي بود، ديدم و با ايشان آشنا شدم. آنزمان هم درست ايامي بود كه شهيد صياد شيرازي به دليل تفكرات بسيجيوار خود و حمايت قاطعانهاش از منويات حضرت امام (ره)، مغضوب بني صدر و ضد انقلاب و ليبرالها و از ارتش اخراج شده و متواضعانه آمده بود در كنار برادران سپاه تلاش ميكرد و آموزشهايي چون نقشهخواني را كه در ارتش فرا گرفته بود در اختيار برادران سپاهي قرار ميداد.
وي علاوه بر كلاسهاي آموزشي كه در تهران منعقد ساخت، براي برخي از برادران سپاه هم در شهرهاي جنگي، منجمله دزفول كلاسهائي را برگزار كرد. در يكي از اين جلسات در اتاقي كه بنده هم بودم وارد شد و وقتي نقشههاي عمليات را ديدكه چگونه خطوط پيشروي دشمن و خط دفاعي خود را پياده كردهام، احساس كرد كه اطلاعاتم در اين زمينه كافي است و نيازي به آموزش ندارم.
اين ارتباط باز هم ادامه داشت؟
بله، بار دوم كه باز خيلي طول نكشيد در مهر ماه سال 1360 بود كه امام راحل (ره) ايشان را به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب كردند، آن زمان ما در اهواز بوديم كه بديدنمان آمدند، همان جايي كه معروف به گلف بود و ما نام آن را به پايگاه منتظران شهادت تغيير داده بوديم. وقتي ايشان به آنجا آمدند، با فرماندهان سپاه مانند سردار محسن رضائي، سردار صفوي، شهيد باقري، در پايان شمخاني و ساير عزيزان سپاهي كه در آرزوي وحدت و يكپارچگي با ارتش بودند، دست دوستي، برادري، اتحاد و انسجام دادند و از همان جا بود كه كار مشترك عمليات ارتش و سپاه شكل گرفت، ايشان به اوامر امام راحل (ره) توجه خاصي داشت و دائماً ميگفت: «امام فرمودند همه بايد يكي شويم، يد واحده شويم». و همين شيوه را تا آخر عمر با برادران سپاهي ادامه داد و همواره پرهيز ميكرد از اينكه با ارتش يا سپاه به تنهايي كار كند. اعتقاد عجيبي به انسجام داشت، روي همين اصل با همديگر مينشستيم و طرحهاي عملياتي را عليه دشمن طرحريزي ميكرديم به گونهاي كه مردم خوب ما متوجه تفكر انحرافي بني صدر و ليبرالها شدند و اينكه چگونه بني صدر و يارانش براي بسيجيها و نيروهاي مردمي مانعتراشي ميكردند. از سوي ديگر، ما وحدت بين ارتش و سپاه را هم به نمايش ميگذاشتيم. در سال اول جنگ، بني صدر ادعا كرد كه جنگ را علم و تخصص حل ميكند، ما بايد زمين بدهيم و زمان بگيريم! ميگفت ما بايد به شيوه اشكانيان بجنگيم! تمام اين شعارها را داد، ولي نتوانست هيچ كاري صورت بدهد و موفق نشد حتي يك عمليات برجسته و گسترده عليه عراقيها به اجرا در آورد. از سوئي فرمانده كل قوا هم بود. در چنين شرايطي بود كه امام (ره) يك فرمانده 35 الي 36 ساله جوان را به نام «علي صياد شيرازي» در رأس نيروي زميني ارتش منصوب كردند و فرمانده جوان ديگري به نام «محسن رضائي» را كه 27 يا 28 سال بيشتر سن نداشت، در رأس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قرار دادند و اين دقيقاً همان روشي بود كه رسول اكرم (ص) در صدر اسلام در جنگها عمل كردند. امام به لياقت كارداني، ايمان، انگيزه و تدين افراد كار داشتند نه به سن و سال آنها. انتخابهاي حضرت امام (ره) در اين سالها شبيه انتخابي بود كه رسول اكرم (ص) در مورد اسامه بن زيد به كار بردند و او را براي فرماندهي جنگ برگزيدند.
از عمليات بيتالمقدس و نقش شهيد صياد برايمان بگوييد.
شهيد صياد در بيتالمقدس فرماندهي نيروي زميني ارتش و همچنين فرماندهي قرارگاه مركزي كربلا از سوي ارتش را عهدهدار بود. و از سوي سپاه هم سردار رضايي فرماندهي اين قرارگاه را به عهده داشت. شهيد صياد با تدبير بلندي كه داشت اصرار ميكرد عمليات آزادسازي هر چه سريعتر صورت بگيرد و دليل ايشان هم اين بود كه دشمن بعد از عمليات فتحالمبين دريافته است كه اولين نقطهاي كه رزمندگان اسلام در حمله بعدي در منطقه جنوب به سراغ آن خواهند آمد، همين منطقه بيتالمقدس در غرب كارون و جنوب غربي اهواز است. لذا به همراه سردار رضايي تأكيد داشت كه نبايد زمان را از دست داد و همين كار هم صورت گرفت. در مرحله اول عمليات به خوبي پيش رفت، تا اينكه ما بعد از تكميل دو مرحله اول به مدت 10 روز پشت دروازههاي خرمشهر تأمل كرديم، چون ورود به خرمشهر نقطه اوج و بحراني عمليات بود و لذا به دنبال راهكاري بوديم كه عمليات ورود با شكست مواجه نشود. بيم از اين داشتيم كه قبل از حمله ما، دشمن شهر را تخليه كند. لذا در روز اول خرداد جلسهاي را تشكيل داديم و شهيد صياد در حضور همه فرماندهان حاضر به ارائه آخرين راهكارها پرداخت كه توضيح مفصل آن از حوصله اين بحث خارج است. انصافاً راه متقني بود. البته پيچيده هم بود، به طوري كه سئوالات متعددي مطرح شد و شهيد صياد هم جواب داد. بدين گونه مرحله سوم عمليات آغاز و به فتح خرمشهر منتهي شد. ميتوانيم بگوييم فتح خرمشهر، يادگار تدبير عالي شهيد صياد شيرازي بود.
يكي از قطعههاي حماسي شهيد، حضور داوطلبانه وي در عمليات مرصاد بود. از خاطرات شركت وي در اين عمليات بگوئيد.
همچنان كه ميدانيد صياد شيرازي از نيمه سال 65 به بعد فرماننده نيروي زميني ارتش نبود و تنها نماينده حضرت امام (ره) در شوراي عالي دفاع بود كه در سال 67 كه ستاد كل قوا تشكيل شد، تنظيمات سابق نيز از بين رفت و جلسات شوراي عالي دفاع هم در ستاد كل تشكيل ميشد و شهيد صياد هم مسئوليتي در آن نداشت، اما وقتي كه خبر حمله منافقين به كرند غرب و اسلامآباد را شنيد، شاهد بوديم كه بي هيچ توقعي و بدون اينكه منتظر دستوري بماند، به سمت كرمانشاه حركت كرد و طرحريزي آش توسط هليكوپتر تك (كبري) و هجومي (214) و شنوك را به عهده گرفت و هوانيروز را به حالت آمادهباش در آورد. بعد از نماز صبح بود كه به پادگان هوانيروز كرمانشاه رفت و هليكوپترها را در روشنايي سپيده به پرواز در آورد و خودش سوار هليكوپتر شد و بالاي تپه چارزبر به پرواز در آمد و اجراي آتش عليه منافقين را هدايت كرد. با توجه به تسلط و آشنايي كه به منطقه داشت تلاش ميكرد تا نيرويي از سپاه و ارتش را با هليبرن در ارتفاعات كرند موسوم به (بيوينيچ) پياده كند تا هنگام حمله منافقين، آنها را در محاصره بيندازد و همين كار را هم كرد و بسيار هم موفقيتآميز عمل كرد و ضربه سنگيني را به اين گروهك وارد ساخت.
رابطه شهيد صياد شيرازي با امام چگونه بود؟
مهمترين عملكرد شهيد در اجراي اوامر امام (ره) را ميتوانيم در تلاش وي بر وحدتبخشي نين نيروهاي سپاه و ارتش و بسيج بدانيم. يادم ميآيد در جلسهاي كه فرماندهان عمليات از سپاه و ارتش حضور داشتند و در محضر امام (ره) بوديم، حضرت امام خميني (ره) دستهاي سردار رضايي و سپهبد صياد شيرازي را در دست هم گذاشتند و تأكيد كردند كه با وحدت عمل كنيد. اين كار امام، احساسات حاضران را بسيار برانگيخت و شهيد صياد تا آخر عمر به دنبال اين هدف بود و سعي ميكرد جهاد اسلامي از لحاظ فرهنگي و چه از لحاظ پشتيباني، ارتش و سپاه را به يك ميزان حمايت كند و موفقيت در اين زمينه نيز مرهون تلاش ايشان بود.
در دوران جنگ چه ويژگيهاي برجستهاي را در ايشان سراغ داريد؟
همين قدر بگويم كه شهيد صياد شيرازي يك انسان عادي نبود و حقيقتاً يك جنبههاي برجسته و بارز شخصيتي داشت كه او را از ديگران متمايز ميكرد. از لحاظ شجاعت كم نظير بود و شجاعت بالايي در وجودش موج ميزد. بسياري از سرداران و رزمندگان در جنگ ايشان را دعوت ميكردند كه در عقبه بماند و از رفتن به صحنههاي بحراني كه همه نوع گلوله از سوي دشمن شليك ميشد، خودداري كند، اما اين شهيد عزيز هرگز قبول نميكرد و با شجاعت تمام دوشادوش رزمندگان ميجنگيد. مثلاً در كنار پل سابله كه همه رزمندگان سپاهي و بسيجي و ارتشي جنگ شديدي با دشمن داشتند، صبح روز هفتم بود كه شهيد صياد شيرازي حضور پيدا كرد، آن هم درست در جايي كه تير مستقيم تفنگ، حتي تانك و همه نوع گلوله در اطراف آن شليك ميشد. بارها اين حادثه تكرار شد و اين از شجاعت بسيار بالاي ايشان بود و يا در كنار شرق دجله در عمليات بدر كه حضور يافت و داستان مفصلي دارد، باز يك تحرك و شجاعت فوقالعادهاي داشت كه اگر فيلمش را ببينيد متحير ميمانيد كه او تا چه حد شجاع بود. حتي قبل از شهادت كه تقريباً 55 سال سن داشت باز آن چنان تحرك و فعاليت داشت گوئي كه يك جوان 25 ساله است. يا مثلاً زماني كه در سمت معاون بازرسي ستاد كل نيروهاي مسلح بود از اذان صبح تا انتهاي شب كار ميكرد و يا 50 تا 100 نفر را به مناطق جنگي و يا مناطقي كه ارتش و سپاه هستند ميبرد. هيچ گاه نديديم خسته شود. به قول يكي از برادرها، صياد شيرازي «خستگي را خسته ميكرد» از بس كه تحرك و شادابي داشت. براي خدمت سر از پا نميشناخت. من نزديك پنج سال از نزديك در يك قرارگاه با ايشان زندگي كردم. در زمان جنگ در قرارگاه مركزي كربلا يا در قرارگاه مركزي خاتمالانبياء با هم بوديم و حقيقتاً يك بار ايشان را در حال خواب نديدم. اينكه كجا و يا كي ميخوابيد؟ واقعاً در حيرتم!
هميشه فانوسقه بسته، با لباس مرتب و منظم، مثل يك نظامي كامل آماده بود. حتي يك بار ايشان را نديدم كه مثلاً جوراب پايش نباشد و در اطراف قرارگاه باشد. يك انسان قبراق، سرحال، شاداب، خستگيناپذير، كلت به كمر بسته، با كلاه و قطبنما و ساير تجهيزات نظامي كه بايستي به همراه داشته باشد و اين وضع را چه در قرارگاه و چه در خط مقدم حفظ ميكرد. خلاصه مجموعه اينها نشان ميداد كه او استراحت بسيار مختصري داشت كه آن را هم ما نديديم. از نظر انضباط بي نهايت منضبط بود و شايستگي يك فرمانده مقتدر و منضبط و مدير و مدبر را كه بايستي لشكر و تيپ و عده و بالاتر از اينها را اداره كند، داشت. هميشه با وضو و اهل نماز شب، معتقد به نماز اول وقت و خلاصه سرشار از معنويت و فضيلت بود. هميشه قبل از هر جلسهاي 2 ركعت نماز ميخواند و بعد از آنكه جلسه را اداره ميكرد، زيارت عاشورا و ادعيه مختلف را به كرات ميخواند. هر فرصتي هم كه پيش ميآمد به مكانهاي زيارتي ميرفت و تا صبح در حرم ميماند و زيارت ميكرد.
درباره نقش ايشان در ايجاد وحدت بين ارتش و سپاه توضيح دهيد.
سپهبد شهيد صياد شيرازي در حقيقت نقشي تاريخي در وحدت بين ارتش و سپاه ايفا كرد كه فراموش نشدني است. براي اينكه بهتر بتوانم اين سئوال شما را پاسخ بدهم، اشارهاي به شرايط آن روزها ميكنم. ببينيد، شهيد صياد در شرايطي اين نقش را به عهده گرفت كه دشمن متجاوز بعثي عراق با آن همه لشكر و تيپ و با حمايت كشورهاي منطقه و استكبار جهاني، به خصوص آمريكا به ميهن اسلامي ما حمله و بخشهاي زيادي از استانهاي مرزي ما را اشغال كرده و شهرهاي متعددي را هم به تصرف در آورده بودند. در چنين شرايطي، حضرت امام (ره) فردي مانند بنيصدر را كه رئيس جمهور اين مملكت بود و هشت ماه قبل از جنگ، او را به فرماندهي كل قوا منصوب كرده بودند، به خاطر اينكه اوضاع نابهسامان امنيتي كشور را سر و سامان دهند، عزل كردند. بنيصدر حدود ده يا يازده ماه در رأس جنگ بود، اما همان گونه كه قبلاً عرض كردم حتي نتوانست يك عمليات موفق انجام دهد و آن هم به خاطر اين بود كه بنيصدر صداقت نداشت و مانع حضور سپاه و بسيج و نيروهاي مردمي ميشد و با چهرههاي خوب و حزب اللهي ارتش هم ميانه خوبي نداشت. سپهبد شهيد علي صياد شيرازي در چنين شرايطي از برجستهترين چهرههاي حزب اللهي ارتش بود كه بنيصدر او را از ارتش اخراج كرد و اين بزرگترين علامتي است كه ثابت ميكند بنيصدر چه تفكري داشت و صياد شيرازي و دوستانش چه تفكري داشتند. به هر حال بعد از يك سال كه بنيصدر به دليل عدم كفايت سياسي از سوي مجلس رد صلاحيت شد و امام (ره) او را از فرماندهي كل قوا عزل كردند و جبهه متحد ضد انقلاب متلاشي شد و بنيصدر فرار كرد، در چنين اوضاع و احوالي امام راحل (ره) فردي به نام سرهنگ صياد شيرازي را به فرماندهي نيروي زميني ارتش برگزيدند و ما هر چه پيروزي ميبينيم بعد از اين ايام است و از لحاظ تاريخي، نظامي، سياسي و حتي در هنر و ادبيات به دليل حساس بودن شرايط موفق بودهايم. ضمن اينكه خواست و تقاضاي مردم اين بود كه دشمن را دفع كنيم و شكست بدهيم. شهيد صياد شيرازي با وحدت بين ارتش و سپاه همه را بسيج كرد و پيروزي و عزت را براي جبهه اسلام و مسلمين رقم زد. اين به خاطر تفكر بسيجيگونه و اعتماد به نفس بالاي او بود كه توانست به موفقيت و پيروزيهاي متعددي در جنگ دست يابد.
به نظر شما چرا منافقين دست به ترور ناجوانمردانه ايشان زدند و چه چيزي عايد آنان شد؟
به اعتقاد من منافقين به بنبست رسيدهاند نه اينكه حالا چنين وضعيتي داشته باشند، هميشه همينگونه بودند. در تمام اين بيست سال انقلاب بارها دست به ترور و اقدامات كور زدند كه اعلام موجوديت كنند. منافقين در ايدئولوژي، استراتژي و تاكتيك به بنبست رسيدهاند و اين اهداف شوم را هم در پس پرده با همراهي مزدوران صدام و موساد اسرائيل پذيرفتهاند. به نظر من در شهادت شهيد صياد شيرازي حتي صهيونيستها هم منافقين را تشويق كردند كه دست به چنين اقدامات كوري بزنند، اگر چه به رسوايي آنان ختم شد و با خون مطهر شهيد صياد شيرازي انقلاب بيمه شد.
در پايان خاطرهاي از رشادتهاي سپهبد علي صياد شيرازي كه در ذهن داريد بيان نمائيد.
خاطرهاي از حضور حماسي وي در عمليات بدر برايتان بگويم كه تا يك قدمي اسارت هم رفت. قضيه از اين قرار بود كه يك بار شهيد صياد به همراه سردار رحيم صفوي تا خطرناكترين نقطه در شرق بصره نفوذ كردند، به طوري كه در بين فرماندهان و رزمندگان اين بيم به وجود آمد كه مبادا به اسارت در آيند. هر كاري و خواهشي كه ميكرديم، عقبنشيني نميكردند. تا اينكه بچهها طرحي را به كار بستند و در يك عمليات غافلگير كننده، ايشان را به همراه سردار صفوي بغل كردند و داخل قايق گذاشتند و به سرعت قايق را از ساحل دور كردند. 50 متر از ساحل دور شده بودند كه ديديم شهيد صياد شيرازي با همه تجهيزات و ادواتي كه با خود داشت، به داخل آب پريد و شناكنان به ساحل برگشت.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 30 - 29