نقش چوبک در «چراغ آخر»
نويسنده: اکبر رضي زاده
منبع:راسخون
منبع:راسخون
«صادق چوبک» از نويسندگان نسل اول داستان نويسان کشور است که در تيرماه 1295 خورشيدي در بوشهر متولد شد و درست در همين ماه در سال 1377 در برکلي ايالات متحده امريکا چشم از جهان فرو بست.
يکي از مجموعه داستان هاي به ياد ماندني اين نويسنده بعد از رمان مشهور تنگسير- مجموعه ي «چراغ آخر» است که در اين مقال نگاهي به اين کتاب داريم. هر چند که بعد از حدود چهار دهه، شايد نقدي بر اين کتاب چندان مطلوب نباشد!...
تورقي بر کتاب «چراغ آخر»
«چراغ آخر» مجموعه نه داستان کوتاه در 256 صفحه است که در سال 1353 هجري شمسي براي بار دوم توسط انتشارات جاويدان به دست چاپ سپرده شده است.
داستانهاي اين مجموعه عبارتند از : چراغ آخر- دزد قالپاق - کفتر باز- بچه گربه اي که چشمانش باز نشده بود.- اسب چوبي - آتما، سگ من - ره آورد - پريزاد و پريمان و دوست.
در اين کتاب اگر از داستانهاي : «چراغ آخر» و «دوست» بگذريم، چيز چشم گير ديگري به نظر نمي رسد!
چوبک، پيداست که مدتي در فرانسه زندگي کرده است زيرا در چند داستان اين کتاب صحبت از جاي ها، مکانها و زندگي فرانسوي هاست. که گويي نويسنده نتوانسته به خوبي از اين مکانها استفاده بهينه کند و باعث زيبايي داستان شود.
"ره آورد" اساساً شعر است و جايي در اين کتاب ندارد !... داستانهاي آتما، سگ من و پريزاد و پريمان ملغمه اي از شعر و نثر است. که نه شعرش، شعر است و نه نثرش داستاني است.
پريزاد و پريمان يک قصه ي اسطوره اي است که خاص کتابهاي کودکان و نوجوانان است و محلي در اين کتاب ندارد.
«دزد قالپاق» کوتاه ترين داستان اين مجموعه مي باشد و تنها داستاني است که طي آن نويسنده مضمون گرايي کرده و تصاوير زيبايي از اجتماع ارائه نموده است. قالپاق چرخ يک ماشين را مي دزد و کسي از صحنه ي دزدي باخبر مي شود و به همراه هر عابري که از آنجا رد مي شده، بر سر دزد بدبخت حمله ور مي شوند، و در حالي که دزد بي هوش و بي حال درگوشه اي افتاده، داستان به پايان مي رسد!... نويسنده لااقل زحمت اينکه پاياني براي اين داستان در نظر بگيرد را به خود نداده و آن را رها کرده است. لابد مي خواسته خواننده بگويد: عجب مردمي هستند !... دزدهاي بزرگ را رها کرده و آفتابه دزدها را مجازات مي کنند!!!
و اما به اعتقاد صاحب اين قلم برجسته ترين داستان اين مجموعه «دوست» نام دارد، زيرا نه مانند داستان «چراغ آخر» به اطناب کشيده شده است و نه مانند «دزد قالپاق » آن قدر موجز و مختصر است که نتوان با آن سرگرم شد.
«دوست» قصه ي بخشي از زندگي فريدون و «من راوي داستان» است که در يک سربازخانه جريان دارد. فضا سازي و ديالوگهاي زنده ي سرگروهبان، لطافت خاصي به داستان داده است. و آدم را به ياد آسايشگاه هاي قديمي سرباز خانه ها در دوران رضا شاه و محمد رضا شاه مي اندازد(زمان داستان سال 1317 مي باشد)
فريدون يک زن فرانسوي دارد به نام لوسي و يک رفيق پولدار به نام کريم. کريم هر چند که تظاهر مي کند رفيق صميمي فريدون است، اما در آخر داستان با لوسي - همسر فريدون - کنار آمده است!... و اين داستان به جوانان هشدار مي دهد که فريب دوست نماها را نخورند!
ديالوگهاي سرگروهبان که همه اش فحش و ناسزا است، فضاي فکري سربازخانه هاي قديمي را باز مي نمايد. و از فاسد بودن جو پادگانهاي رضا خاني، پرده بر مي دارد!
«چراغ آخر» اولين و «دوست» آخرين داستان اين کتاب و از برجسته ترين قصه هاي اين مجموعه هستند. داستانهاي اواسط کتاب هر کدام مشکل خاص خود را دارند، که مجالي براي پرداختن به آنها نيست. و اما "چراغ آخر" داستان يک «سيد» پرده دار مي باشد که در روي عرشه ي کشتي، در حال پرده گويي است.
پرده دار به دفعات در طول داستان از مردم پول مي گيرد و بدون آنکه توضيح زيادي در مورد تصاوير روي پرده ها بدهد، بيشتر از تجربه ي خودش در نقالي و پرده داري، صحبت مي کند.
اين کشتي از بوشهر به بصره در حرکت است و جواد راوي داستان - قصد دارد از بصره به کشورهاي همجوار رفته و سرانجام جهت ادامه ي تحصيل به کلکته ي هندوستان برود. راوي در صفحه يازده مي گويد: «ميان مسافرين گدا و درويش و بيمار و دزد و قاچاقچي نيز زياد بود....» يعني به دليل رفتار ناخوشايند پرده دار، راوي همه ي شخصيتهايش را مورد عتاب قرار مي دهد.
ديالوگهاي پرده دار بسيار زننده و زشت است. گويي نويسنده آنها را روي نوار ضبط کرده و به خوبي به تصوير کشيده است.
در پايان داستان که راوي مي بيند پرده دار يواشکي شراب مي خورد، جعبه ي پرده هايش را به سرقت برده و به دريا پرتاب مي کند و مي گويد: «اين همه چراغ آخرت».
مجموعه داستان «چراغ آخر» صادق چوبک از مشهورترين کارهاي اوست که مسموم بودن فضاهاي اجتماعي سده ي معاصر را به نمايش گذارده است.
يکي از مجموعه داستان هاي به ياد ماندني اين نويسنده بعد از رمان مشهور تنگسير- مجموعه ي «چراغ آخر» است که در اين مقال نگاهي به اين کتاب داريم. هر چند که بعد از حدود چهار دهه، شايد نقدي بر اين کتاب چندان مطلوب نباشد!...
تورقي بر کتاب «چراغ آخر»
«چراغ آخر» مجموعه نه داستان کوتاه در 256 صفحه است که در سال 1353 هجري شمسي براي بار دوم توسط انتشارات جاويدان به دست چاپ سپرده شده است.
داستانهاي اين مجموعه عبارتند از : چراغ آخر- دزد قالپاق - کفتر باز- بچه گربه اي که چشمانش باز نشده بود.- اسب چوبي - آتما، سگ من - ره آورد - پريزاد و پريمان و دوست.
در اين کتاب اگر از داستانهاي : «چراغ آخر» و «دوست» بگذريم، چيز چشم گير ديگري به نظر نمي رسد!
چوبک، پيداست که مدتي در فرانسه زندگي کرده است زيرا در چند داستان اين کتاب صحبت از جاي ها، مکانها و زندگي فرانسوي هاست. که گويي نويسنده نتوانسته به خوبي از اين مکانها استفاده بهينه کند و باعث زيبايي داستان شود.
"ره آورد" اساساً شعر است و جايي در اين کتاب ندارد !... داستانهاي آتما، سگ من و پريزاد و پريمان ملغمه اي از شعر و نثر است. که نه شعرش، شعر است و نه نثرش داستاني است.
پريزاد و پريمان يک قصه ي اسطوره اي است که خاص کتابهاي کودکان و نوجوانان است و محلي در اين کتاب ندارد.
«دزد قالپاق» کوتاه ترين داستان اين مجموعه مي باشد و تنها داستاني است که طي آن نويسنده مضمون گرايي کرده و تصاوير زيبايي از اجتماع ارائه نموده است. قالپاق چرخ يک ماشين را مي دزد و کسي از صحنه ي دزدي باخبر مي شود و به همراه هر عابري که از آنجا رد مي شده، بر سر دزد بدبخت حمله ور مي شوند، و در حالي که دزد بي هوش و بي حال درگوشه اي افتاده، داستان به پايان مي رسد!... نويسنده لااقل زحمت اينکه پاياني براي اين داستان در نظر بگيرد را به خود نداده و آن را رها کرده است. لابد مي خواسته خواننده بگويد: عجب مردمي هستند !... دزدهاي بزرگ را رها کرده و آفتابه دزدها را مجازات مي کنند!!!
و اما به اعتقاد صاحب اين قلم برجسته ترين داستان اين مجموعه «دوست» نام دارد، زيرا نه مانند داستان «چراغ آخر» به اطناب کشيده شده است و نه مانند «دزد قالپاق » آن قدر موجز و مختصر است که نتوان با آن سرگرم شد.
«دوست» قصه ي بخشي از زندگي فريدون و «من راوي داستان» است که در يک سربازخانه جريان دارد. فضا سازي و ديالوگهاي زنده ي سرگروهبان، لطافت خاصي به داستان داده است. و آدم را به ياد آسايشگاه هاي قديمي سرباز خانه ها در دوران رضا شاه و محمد رضا شاه مي اندازد(زمان داستان سال 1317 مي باشد)
فريدون يک زن فرانسوي دارد به نام لوسي و يک رفيق پولدار به نام کريم. کريم هر چند که تظاهر مي کند رفيق صميمي فريدون است، اما در آخر داستان با لوسي - همسر فريدون - کنار آمده است!... و اين داستان به جوانان هشدار مي دهد که فريب دوست نماها را نخورند!
ديالوگهاي سرگروهبان که همه اش فحش و ناسزا است، فضاي فکري سربازخانه هاي قديمي را باز مي نمايد. و از فاسد بودن جو پادگانهاي رضا خاني، پرده بر مي دارد!
«چراغ آخر» اولين و «دوست» آخرين داستان اين کتاب و از برجسته ترين قصه هاي اين مجموعه هستند. داستانهاي اواسط کتاب هر کدام مشکل خاص خود را دارند، که مجالي براي پرداختن به آنها نيست. و اما "چراغ آخر" داستان يک «سيد» پرده دار مي باشد که در روي عرشه ي کشتي، در حال پرده گويي است.
پرده دار به دفعات در طول داستان از مردم پول مي گيرد و بدون آنکه توضيح زيادي در مورد تصاوير روي پرده ها بدهد، بيشتر از تجربه ي خودش در نقالي و پرده داري، صحبت مي کند.
اين کشتي از بوشهر به بصره در حرکت است و جواد راوي داستان - قصد دارد از بصره به کشورهاي همجوار رفته و سرانجام جهت ادامه ي تحصيل به کلکته ي هندوستان برود. راوي در صفحه يازده مي گويد: «ميان مسافرين گدا و درويش و بيمار و دزد و قاچاقچي نيز زياد بود....» يعني به دليل رفتار ناخوشايند پرده دار، راوي همه ي شخصيتهايش را مورد عتاب قرار مي دهد.
ديالوگهاي پرده دار بسيار زننده و زشت است. گويي نويسنده آنها را روي نوار ضبط کرده و به خوبي به تصوير کشيده است.
در پايان داستان که راوي مي بيند پرده دار يواشکي شراب مي خورد، جعبه ي پرده هايش را به سرقت برده و به دريا پرتاب مي کند و مي گويد: «اين همه چراغ آخرت».
مجموعه داستان «چراغ آخر» صادق چوبک از مشهورترين کارهاي اوست که مسموم بودن فضاهاي اجتماعي سده ي معاصر را به نمايش گذارده است.
/ج