نوشتن براي شيعه

«ما دير رسيديم: با تو آن عهد که در وادي ايمن بستيم/ همچو موسي ارني گوي به ميقات بريم. ما دير رسيديم، اما دست خودمان نبود. ما چگونه مي‌توانستيم زودتر بياييم در حاليکه بليط تقديرمان براي هزار و چهارصد سال بعد، تاريخ خورده بود. آن زمان که پيامبر اکرم (ص)در خطه غدير خم دست اميرالمؤمنين را بلند کرد وفرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه». چقدر ما در عدم خون دل خورديم و حسرت کشيديم و آرزو کرديم که کاش در کناره آن برکه مقدس مي‌بوديم و دستهاي کوچکمان را نه بر دستهاي مردانه علي (ع) که بر خاک پاي علي مي‌کشيديم و مي‌گفتيم: راي آنچه تو انديشي حکم آنچه تو فرمايي
دوشنبه، 12 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نوشتن براي شيعه

نوشتن براي شيعه
نوشتن براي شيعه


 

نويسنده:عليرضا ملايي




 
«ما دير رسيديم: با تو آن عهد که در وادي ايمن بستيم/ همچو موسي ارني گوي به ميقات بريم. ما دير رسيديم، اما دست خودمان نبود. ما چگونه مي‌توانستيم زودتر بياييم در حاليکه بليط تقديرمان براي هزار و چهارصد سال بعد، تاريخ خورده بود. آن زمان که پيامبر اکرم (ص)در خطه غدير خم دست اميرالمؤمنين را بلند کرد وفرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه». چقدر ما در عدم خون دل خورديم و حسرت کشيديم و آرزو کرديم که کاش در کناره آن برکه مقدس مي‌بوديم و دستهاي کوچکمان را نه بر دستهاي مردانه علي (ع) که بر خاک پاي علي مي‌کشيديم و مي‌گفتيم: راي آنچه تو انديشي حکم آنچه تو فرمايي. و مي‌گفتيم: با بي انت و امي و نفسي و اهلي و مالي و ولدي. و مي‌گفتيم... و خدا که اينهمه اشتياق و حسرت و حرمان را در دلهاي ما ديد، دلش نيامد که ما را بي ولايت بگذارد.رحمت بي انتهايش اجازه نداد که ما ر ا در برهوت هستي بي چراغ امامت رها کند. و خدا که اينهمه اشتياق و حسرت و حرمان را در دلهاي ما ديد، غدير را تداوم بخشيد و مقرر کرد که پيامبر خاتم همچنان تا آخر عالم ايستاده بماند و هر زمان خورشيدي از منظومه ولايت را در دست بگيرد و اعلام کند که: هر که من مولاي او هستم از اين پس... و اکنون با چشمهاي دل به روشني پيامبر را مي‌توان ديد که در کنار غدير خلقت ايستاده است و دست بقيه الله الاعظم مهدي دوست داشتني را در دست گرفته است و فرياد مي‌زند: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. اين غدير! اين پيامبر! و اين دستهاي روشن مهدي!»
به درستي معلوم نيست كه سيد مهدي شجاعي در اسلوب نوشتاري خويش، متاثر از چه كسي است و از چه كسي شيوه و اسلوب گرفته است.
همين مقدار آشكار است كه در راه شيعه نويسي گام مي‌زند و نمي‌نويسد مگر براي تشيع. كاري كه سالها و دهه‌ها قبل از شجاعي، استاد محمد رضا حكيمي آغاز كرد و شگفتا كه پيرانه سر در همين راه گام مي‌زند و نمي‌نويسد مگر به ياد تشيع و براي شيعه. كساني چون شجاعي، در حقيقت ادامه دهندگان راه محمدرضا حكيمي اند، هرچند كه حكيمي اهل تفكيك است و بر آن اصرار دارد و شجاعي اهل چنين مسائلي نيست و به جاي آن، اهل داستان است: هم خود داستان مي‌نويسد، هم داستان نويسان و اهل ادبيات جوان را تشويق مي‌كند و هم در راه انتشار آثار ادبي جوانان سخت مي‌كوشد. نام «نيستان» كه پيش از اين مجله‌اي ستيهنده بوده، اكنون مركزي است با پيشتازي شجاعي در واحه ادبيات اما غرض يكي بيش نيست: شيعه و منطق آن.
سيد مهدي شجاعي در شهريور ماه سال 1339 در تهران به دنيا آمد. كودكي و نوجواني را در فضاي مذهبي خانواده و تهران در حال ستيز با محمدرضاشاه پشت سر نهاد. در همين دوره بود كه شخصيتش شكل گرفت و ديدگاه‌هاي اجتماعي و سياسي‌اش تكوين يافت. آشنايي با ادب و ادبيات و گرايش به تفكر مكتبي شيعه، از همان دوران وي را شيفته منطق اهل بيت نمود. با اين حال، دل در گرو هنر داشت و در سويداي دل انديشه‌هاي هنري بسياري را مي‌پرورد كه محتاج گذشت زمان بود و پديد آمدن شرايط.

نوشتن براي شيعه

شجاعي در سال 1356 پس از اخذ ديپلم رياضي، به دانشکده هنرهاي دراماتيک رفت و در رشته ادبيات دراماتيک به ادامه تحصيل پرداخت. هم‌زمان، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و چند سال در رشته علوم سياسي درس خواند اما چون تمايلات هنري و سياسي‌اش فضايي عملي مي‌جست و از حوزه نظر و تئوري مي‌گريخت، پيش از اخذ مدرک کارشناسي، ادامه تحصيل در آن رشته‌ها ‌را رها کرد و دفتر بشست و به‌طور جدي به نوشتن روي آورد و ادب و ادبيات را برگزيد.
در سال‌هاي 58 و 59 يعني زماني كه 20 سال داشت، اولين آثار خود را در شرايط انقلابي كشور در مطبوعات چاپ كرد و چندي بعد آثاري را در قالب کتاب منتشر كرد. در همين دوره بود كه به روزنامه تاسيس «جمهوري اسلامي» رفت و حدود هشت سال مسئوليت صفحه‌هاي فرهنگي و هنري آن روزنامه و بخصوص سردبيري ماهنامه «صحيفه» را عهده دار شد. در همين سال‌ها مسئوليت سردبيري مجله «رشد جوان» را برعهده گرفت و كوشيد تا سبكي نو در انتشار مجلات مذهبي پديد بياورد.
گذشت زمان، اين امكان را به او داد كه نوشته‌هايي رو به رشد را در زمينه‌هاي مختلف به چاپ برساند و در نزد اهالي ادبيات و هنر جايگاهي منحصربفرد بيايد. طولي نكشيد كه آثارش مورد اقبال و استقبال قرار گرفتند و همزمان در نزد عام و خاص مقبوليت يافت. به نگارش در آوردن چند فيلمنامه خوب و چند نمايشنامه منسجم در كنار آثاري داستاني كه تم آنها مذهبي و اعتقادي بود، كم كم امكان هنرنمايي‌هاي سيد شجاعي را بيش از پيش ساخت و طولي نكشيد كه در حوزه داستان و سينما و برخي ديگر از شاخه‌هاي ادبيات و هنر صاحب نظر شناخته مي‌شد و خوش مي‌درخشيد.
داوري چند دوره از جشنواره فيلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بين‌المللي فيلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات، بخشي از فعاليت‌هاي هنري و فرهنگي او طي سال‌هاي 65 تا 75 را شكل داد كه كارنامه‌اي قابل قبول به شمار مي‌رود اما او در اواخر دهه هفتاد و مقارن با دهه 80 كم كم از مسئوليت و كارهاي اداري و اجرايي فاصله گرفت تا كارهاي نكرده‌اش را به عرصه ظهور برساند و چنين بود كه رسما به نوشتن روي آورد و تمرکزش بر داستان‌هاي کوتاه و بلند را شدت بخشيد كه تا امروز هم ادامه دارد. داستان بلند «طوفاني ديگري در راه است» و «غير قابل چاپ» از نخستين آثار تمركز سيد بر روي نوشتن بود كه با استقبال روبرو شد و موجب شد تا به خلق و تدوين آثاري ديگر بينديشد. جالب است كه او ميان دنياي هنر و ادبيات و به عبارت دقيق‌تر ميان داستان و سينما در تردد است و هر از گاهي از فضاي ادب به كلبه‌اي از كلبه‌هاي هنر و گاهي بالعكس نقل مكان مي‌كند. روي صحنه بردن نمايشنامه‌اي در باب پيامبر اكرم، يكي از كارهاي قابل تامل شجاعي بود كه در سال موسوم به پيامبر اعظم انجام شد و نشان داد كه مرد قلم، در عرصه كارگرداني نيز توانايي‌هايي شگرف دارد هرچند كه تا امروز نخواسته است در اين زمينه هنرنمايي كند و صرفا به نگارش نمايشنامه و فيلم نامه بسنده كرده است. از «بدوک»، «ديروز باراني» و «پدر» مي‌توان به عنوان سناريوهايي درخشان و موفق ياد كرد كه تشكيل دهنده کارهاي سينمايي مشترک او با مجيد مجيدي است و «چشم خفاش» و «قلعه دبا» را نيز با بهزاد بهزادپور كار كرده است. از ديگر فيلم‌نامه‌هاي سيدمهدي شجاعي، مي‌توان به «کمين» و «آخرين آبادي» اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکري کودکان ساخته شده‌اند. حضور و عضويت شجاعي در هئيت مديره كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، اين امكان را به وي داده است كه به فضاي ادبي و هنري كشور اشراف داشته باشد. با اين حال، او خلاقيتي دارد كه باعث مي‌شود موفقيت حضورش در عرصه‌هاي گوناگون تضمين شود. با اينكه بخش مهم كارهاي ادبي و هنري شجاعي بزرگسالان است، در عرصه ادبيات کودک و نوجوان هم فعاليت‌هاي مستمري انجام داده است كه حاصل آن تاليف و ترجمه بيش از 50 عنوان کتاب كوچك و بزرگ است. به عنوان نمونه مي‌توان از اين كتاب‌هاي ترجمه و تاليفي ياد كرد: ايمان و گندم، براي همه براي هميشه، جاي پاي خون، اندوه برادر، درراه‌ مانده، صه دو گنج، كاري بايد کرد، حکايت آن سر، کشتي نوح، واي تشنگي...، فصل خوب پيوستن، خورشيد نيمه‌شب، يک اسب و دو سوار، با تو سخن گفتن، همسفر آفتاب، پشت پنجره، اولين زمستان جوجه‌ها، قصه پلنگ سفيد، راهي که مي‌ماند، پرنده و شکارچي، در قصر ملک‌خاتون، فرار... فرار، خانه خودمان، آرزوهاي فيلي، ديدني نيست، مرواريد، دو پرنده کوچک، خداوند شبان من است، بزرگ‌ترين نام روي زمين،
خدا مرا مي‌شناسد، راهت را انتخاب کن، اول تو دوم من، خواب بهار، ميموني که ماه را مي‌خواست و... البته بعيد نيست كه تعدادي از اين آثار به اشتباه به اسم شجاعي معروف شده باشد چرا كه ميان تمايلات او برخي از اين قبيل كارها تناسب چنداني مشاهده نمي‌شود.
باري، او در ايام همكاري‌اش با مجله رشد سرپرستي «دايرةالمعارف امام حسين (ع)» را برعهده گرفت كه اولين مجلدات آن با مقدمه زنده ياد استاد محدتقي جعفري منتشر شد.
شجاعي، همزمان با اوج گرفتن بحث‌هاي مربوط به تهاجم فرهنگي، مجله نيستان را انتشار داد كه نوك پيكان آن به سمت مراكزي چون دانشگاه آزاد بود. با گذشت زمان، دايره انتقادات شجاعي و نويسندگان نيستان شديدتر شد و در نهايت، كار به تعطيلي نيستان انجاميد ولي اين حسن را در پي داشت كه نيستاني ديگر را پديد آورد: انتشارات کتاب نيستان كه از اقدامات فرهنگي و ماندگار شجاعي در عرصه نشر و حمايت از مولفان جوان و خلاق است. خود گفته است كه انگيزه‌اش از راه‌اندازي اين مرکز انتشارات، اين بوده که بهترين آثار نويسندگان و شاعران معاصر خود را در قالب آلبومي چاپ و منتشر کند. از اين رو، بيش از 200 جلد از اين مجموعه اعم از شعر، داستان، نمايش‌نامه و نثر ادبي - با عنوان گزيده ادبيات معاصر ـ منتشر شده و برخي از عناوين آن مورد استقبال قرار گرفته است. از آثار مهم و مطرح شجاعي مي‌توان به كتاب‌هاي زير اشاره كرد: «دست دعا، چشم اميد»، «ضريح چشمهاي تو»، «دو کبوتر دو پنجره يک پرواز»، «امروز بشريت»، «خار و دل»، «عشق به افق خورشيد»، «رسم بر اين است»، «کشتي پهلو گرفته»، «از ديار حبيب»، « پدر عشق و پسر»، «بوي سبز پونه‌ها»، «بر محمل بال ملائک»، «وقتي او بيايد»، «والعاديات»، «اندوه برادر» «سلام بر وحي»، «ضيافت»،«آفتاب در حجاب»، «غيرقابل چاپ»، «آيينه زار»، «سانتاماريا» و «طوفان ديگري در راه است».
جالب است كه بعد از انتشار «غير قابل چاپ» يكي از داستان‌هاي آن «هميشه پاي يك زن در ميان است» پايه يك فيلم سينمايي قوي و برجسته به همين نام با كارگرداني كمال تبريزي قرار گرفت. اما در اين سالها، شجاعي، بخش ديگري از فعاليت‌هاي خودش را آغاز كرده است. گفتگوهاي اخير او نشان دهنده برخي انتقادهاي گسترده در عرصه ادب و هنر و اجتماع و سياست است. درست است كه شجاعي چهره‌اي فرهنگي است ولي چند و چون گفتگوهاي اخيرش نشان مي‌دهد كه تمايلي براي توقف در پوسته خويش ندارد.
عده‌اي گفتگوهاي انتقادي وي را چندان زيبنده شخصيت او نمي‌دانند و عده‌اي ديگر سخت آنها را تاييد مي‌كنند. گذشت زمان نشان خواهد داد كه حق با كدام دسته است. اكنون همين مقدار معلوم است كه شجاعي، از مفاخر عرصه ادب و هنر جديد ايران است: مردي كه نشانه‌هايي از آل احمد را مي‌توان در قلم و شخصيتش ديد هرچند كه به چيزي جز آرمان تشيع و منطق اهل بيت نمي‌انديشد.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط