نقدي بر کتاب برنامه انرژي اتمي ايران، تلاش ها و تنش ها (1)

کتاب برنامه انرژي اتمي ايران داراي يک پيشگفتار و يک مقدمه (هر دو به قلم غلامرضا افخمي) است . در پيشگفتار مي خوانيم: «تاريخ نگاري اين دوره معمولا مملو از ارزش داوري است و بيشتر بر افکار، عقايد، گفته ها و اقدامات محمدرضا شاه پهلوي از يک سو و گه گاه توده اي از آمار، از سوي ديگر استوار است... خيرانديشان به آمار مثبت تکيه مي کنند؛ بدانديشان برآمار منفي.
سه‌شنبه، 13 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقدي بر کتاب برنامه انرژي اتمي ايران، تلاش ها و تنش ها (1)

نقدي بر کتاب برنامه انرژي اتمي ايران، تلاش ها و تنش ها (1)
نقدي بر کتاب برنامه انرژي اتمي ايران، تلاش ها و تنش ها (1)


 

دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران




 

خاطرات دکتر اکبر اعتماد نخستين رئيس سازمان انرژي اتمي ايران در رژيم پهلوي
 

خاطرات دکتر اعتماد (1 )تابستان سال 1995م در لندن توسط بنياد مطالعات ايران ضبط و
 

سال 1997م (1376ش) به عنوان دومين اثر از مجموعه توسعه و عمران ايران موسسه کتاب هاي ايران درانگليس منتشر شده است.
کتاب برنامه انرژي اتمي ايران داراي يک پيشگفتار و يک مقدمه (هر دو به قلم غلامرضا افخمي) است . در پيشگفتار مي خوانيم: «تاريخ نگاري اين دوره معمولا مملو از ارزش داوري است و بيشتر بر افکار، عقايد، گفته ها و اقدامات محمدرضا شاه پهلوي از يک سو و گه گاه توده اي از آمار، از سوي ديگر استوار است... خيرانديشان به آمار مثبت تکيه مي کنند؛ بدانديشان برآمار منفي. اما در بيشتر اين موارد، ميان شاه و آمار عنصر ملموس ديگري وجود ندارد؛ بيرون از ايدئولوژي، نه از سازمان خبري است و نه از ميليون ها ايراني که روزانه در زمينه هاي گوناگون تلاش کرده اند.» (ص5)
همچنين در فراز ديگري در اين پيشگفتار آمده است: «در برنامه مجموعه توسعه و عمران ايران، ما به راهي پا گذاشته ايم که کمتر دنبال شده، هم تاريخ شفاهي است، هم پيش از تاريخ شفاهي.» (ص7)
همچنين در مقدمه اي طولاني، آقاي افخمي خلاصه اي از محتواي کتاب را عرضه کرده است و در انتها خواننده را براي کسب اطلاعات بيشتر به مقاله اي از آقاي اعتماد تحت عنوان «ايران» به زبان انگليسي ارجاع داده است. اولين اثر از مجموعه توسعه و عمران ايران، با عنوان عمران خوزستان به خاطرات عبدالرضا انصاري اختصاص دارد و در سال 1994م منتشر شده است؛ به اين ترتيب «بنياد مطالعات ايران» در لندن مي کوشد تصوير مطلوبي از حاکميت بيگانگان بر ايران در دوران پهلوي ترسيم کند. اميد آنکه گزيده حاضر بتواند شما را با کليات کتاب آشنا سازد.
خاطرات آقاي اکبر اعتماد، اولين رئيس سازمان انرژي اتمي کشور، هرچند عمدتا به مسائل حوزه تخصصي ايشان محدود شده است، اما آگاهانه يا از روي غفلت کمتر نگاه همه جانبه نويسنده را به امور آن دوران در آن شاهديم. به عبارت ديگر راوي ترجيح داده است بسياري از يافته ها و مشاهدات مستقيم خود را به دلايلي بازگو نکند. با وجود اين نقيصه چشم گير، روايات آقاي اعتماد مي تواند کمک موثري در شناخت استراتژي حاميان خارجي سلطنت پهلوي –به ويژه امريکا- باشد. به ويژه اينکه امروز موضوع استفاده از انرژي هسته اي و دستيابي به تکنولوژي غني سازي اورانيوئم و تهيه سوخت اتمي، يکي از بحث هاي جدي جامعه ماست. در عرصه روابط بين الملل حتي در شرايط کنوني تصور برخي بر آن است که انعطاف و عدول از منافع ملي در برابر سياست هاي قدرت هاي مسلط بر جهان نه تنها خطر آنها ر اخنثي مي کند، بلکه بهره مندي از توانمندي هاي تکنولوژيکي اين ممالک را ممکن خواهد ساخت. گوياتر اينکه جاعتي بر اين باورند که عدم مقاومت در برابر منويات قطب هاي تسليحاتي واقتصادي، در راستاي منافع ملي است. از آنجا که نتايج اين باور در گذشته و حال قابل ارزيابي کارشناسانه و دقيق است و مطالعه اي محققانه در اين زمينه مي تواند کمک موثري به شناخت عمومي در کشورهاي عقب نگه داشته بنمايد، تأمل تاريخ پژوهان در گذشته اين موضوع، بي شک در تنظيم روابط عادلانه در جهان موثر خواهد بود.
در ميان کشورهاي عقب نگه داشته شده، حاکمان ايران دوران پهلوي بيشترين امتيازات را به منظور حفظ حاکميت خويش، به قدرت هاي مسلط بر جهان اعطا کردند. به اعتراف همه مورخان تکرار شرايط ايده آلي که پهلوي ها براي حاميان خارجي خود به وجود آورده بودند، در هيچ نقطه اي از جهان ممکن نخواهد بود. البته به طور قطع اين شرايط ارتباط تنگاتنگي با چگونگي به سلطنت رسيدن پهلوي ها داشت، اما صرف نظر از مناسبات ويژه پهلوي ها با امريکا و انگليس، بايد ديد قدرت بلامنازع يافتن اين دولت ها در ايران کدام تأثيرات را بر ابعاد مختلف اقتصادي، سياسي، نظامي و... کشورمان داشته است. تحقيقاتي با اين رويکرد بي ترديد مي تواند نقش موثري در عميق تر شدن بينش جوامع زير سلطه در تعاملاتشان با قدرت هاي مسلط بر جهان داشته باشد. خاطرات آقاي اعتماد علي رغم اينکه به دلايل کاملا مشهود براي خوانندگان بر بسياري از واقعيت هاي آن دوران چشم پوشيده است، مي تواند مأخذ و مرجع مهمي در اين زمينه باشد و اگر چه در اين اثر از خدمات ويژه پهلوي ها به بيگانگان نشانه اي نمي يابيم، اما اين امر به سهولت مي تواند از آثار مختلف احصا شود. مستندات تاريخي بي شمار، وضعيت بيگانگان دخيل در به قدرت رسيدن اين سلسله را در ايران کاملا روشن مي سازد؛ بنابراين آنچه مي توان از خاطرات آقاي اعتماد استخراج کرد برخورد حسابگرانه اين دولت هاست تا کشورهاي تحت سلطه شان استقلال علمي و صنعتي نيابند. بازگو شدن اين واقعيت از زبان فردي نزديک به دربار پهلوي که در حوزه تخصصي خويش عنصر بسيار کارآمدي بوده بسيار حائز اهميت است.
قبل از مرور روايات آقاي اعتماد در اين زمينه لازم است به اين نکته اشاره شود که علي رغم تصور محمدرضا پهلوي، ايران هرگز مهم ترين پايگاه براي امريکا و انگليس نبوده است. شايد بتوان به دليل شرايط ويژه و تسهيلات سخاوتمندانه، آن را بهترين پايگاه ناميد، اما مهم ترين پايگاه براي اين دولت ها، کشوري بود که آنها مي توانستند بدون نگراني از تحولات داخلي اش در يک برنامه دراز مدت به آن اتکا کنند. بنابراين همان گونه که به کرات در منابع مختلف آمده است استراتژي منطقه اي (خاورميانه اي) امريکا و انگليس بر برتري اسرائيل بنا شده است. واشنگتن و لندن هرگز به ديگر وابستگان منطقه اي خود نه تنها به ديده برابر ننگريسته اند، بلکه همواره دقت داشته اند در تنظيم مناسبات خويش برتري اسرائيل حفظ شود. در نگاه غرب، اسرائيل پايگاه کنترل مسلماناني است که براساس نظريه تئوريسين هايي چون هانتينگتون، فرهنگشان در آينده، فرهنگ غرب را به چالش خواهد کشيد. هرچند امروز امريکا و انگليس از طريق به قدرت رساندن وابستگاني بي هويت، بسياري از کشورهاي منطقه را تحت سلطه خود درآورده اند، اما پايداري اين دولت هاي دست نشانده همواره مورد ترديد است. اسرائيل تنها پايگاهي که غرب آن را کاملا همگون با خود مي داند. از اين رو، در نزديک به شش دهه اي که از اشغال فلسطين و تشکيل اسرائيل مي گذرد سخاوتمندانه همه نوع امکانات در اختيار آن قرار داده اند و زمينه سلطه آن را بر کشورهاي اسلامي فراهم آورده اند. محمدرضا پهلوي بدون درک استراتژي منطقه اي امريکا در سال هاي پاياني حکومتش در ملاقات با کنت الکساندر دومرانش- رئيس وقت سازمان هاي اطلاعاتي ويژه فرانسه- مي گويد: «من، بهترين مدافع غرب، در اين منطقه هستم.» (2)
به طور قطع اين تصور محمدرضا پهلوي ناشي از خلاف واقع گويي هايي بود که رهبران کشورهاي غربي با شناخت از روحيه خود بزرگ بينانه وي مطرح مي ساختند. براي نمونه، کارتر در مراحلي که مقدمات قيام سراسري ملت ايران عليه سلطه امريکا، انگليس و پادشاه مورد حمايتشان در ايران آغاز شده بود، در جريان سفر تاريخي خود به تهران مي گويد: «هيچ کشور ديگري در جهان وجود ندارد که ما در مورد مسائل منطقه اي که نگرانمان مي سازد با آن مشورت هايي چنين دقيق کنيم، و هيچ رهبر ديگري نيست که من براي او احترامي عميق دوستي خصوصي اي صميمانه تر داشته باشم.» (3)
در حالي که همه صاحب نظران بر اين واقعيت واقفند که دژ غرب براي کنترل منطقه و مسلمانان تنها و تنها اسرائيل است و متحد پايدار و قابل اتکاي آنها صهيونيست هاي حاکم شده بر فلسطين اشغالي اند. بيان چنين سخنان خلاف واقعيتي، محمدرضا پهلوي را اقناع مي کرد و او را در خدمت بيشتر به منافع غرب مصرتر مي ساخت.
آقاي دکتر محمدعلي مجتهدي که وي نيز داراي درجات علمي بالايي در دوران پهلوي دوم بود و از قضا براي ساختن دانشگاه آريا مهر (شريف فعلي) مستقيما با محمدرضا ارتباط داشت در مصاحبه با طرح تاريخ شفاهي هاروارد با حريت قابل تحسيني به اين مشکل در آن دوران اذعان دارد:
... آيا همان امريکايي هايي که آمدند (براي بازديد از دانشگاه) دستور دادند و اوامر امريکايي را اعلي حضرت انجام مي داد؟ شاه ضعيف النفس بود... از اين (جهت) که خودش تحصيلاتي نداشت، بيشتر وارد نبود در امور... حتي شنيدم- راست يا دروغ- که وزير اقتصاد آلمان آمده بود پهلويش، (و شاه) راجع به اقتصاد دنيا اظهار نظر مي کرد. شايد مي دانست. ولي من تصور مي کنم چطور يک آدمي که هيچ نوعي تحصيلاتي نکرده باشد، چطور مي تواند اظهار نظر کند در اموري که به تحصيلات عميق احتياج دارد.... دهن بيني او يقين بود. هرکس ديرتر مي رفت، عقيده او اجرا مي شد و خودش را هم تو بغل امريکايي ها انداخته بود. دستور امريکايي را چشم بسته اجرا مي کرد- همان اصلاحات ارضي که بزرگترين ضربه را به کشاورزي مملکت وارد کرد. (4)
مجتهدي همچنين در پاسخ به حبيب لاجوردي که تلاش دارد اين صفت کودکانه محمدرضا پهلوي را که به ويژه از سوي سياستمداران خارجي بسيار مورد سوء استفاده قرار مي گرفت به نوعي نفي کند مي گويد:
(رضا خان) يک شخص بي سواد، يک شخصي که مهتر (نظافت کننده اصطبل) بود، مغزش درست کار مي کرد. محمدرضا شاه، نه اين مهتر نبود، اين عزيز دردانه پدر و مادر بود، مغزش درست کار نمي کرد و در درجه اول علم جاسوس را وزير دربار و همه کاره خود کرده بود...
حبيب الله لاجوردي نيز مي گويد:
از هوش و ذکاوت شاه خيلي سخن گفته اند- حتي خارجي ها مثل آقاي کيسينجر. محمدعلي مجتهدي: والله از هوش و ذکاوت؟ بنده وارد به امور سياسي نبودم و نيستم و متخصص سنجش هوش و استعداد نيستم. آقاي کيسينجر مرد سياسي است و شايد گفته اش هم از روي (حساب هاي) سياسي باشد. (5)
اين صراحت که علي القاعده از يک شخصيت علمي انتظار مي رود، در بيان دکتر مجتهدي هم نسبت به امريکا وجود دارد و هم نسبت به محمدرضا پهلوي، اما متأسفانه به دلايلي که در ادامه به آن اشاره خواهيم نمود آقاي اکبر اعتماد صرفا در برابر زورگويي هاي امريکا و به طور کلي غربي ها مواضع بحقي اتخاذ مي کند. موضع قابل تحسين اولين رئيس سازمان انرژي اتمي نسبت به قوانين ناعادلانه نظام بين المللي که توسط کشورهاي انحصار طلب تدوين شده است بعضا به گونه اي به سياست کلان کشور در دوران پهلوي دوم تعميم داده مي شود که خواننده به يکباره تصور مي کند نکند راوي از سياست هاي نظام حاکم بر کشور ديگري سخن مي گويد. البته در اين گونه موارد بلافاصله مصاحبه کننده سعي مي کند تا حدودي ديدگاه آقاي اعتماد را تعديل کند. در برداشتي کلي خواننده در مي يابد که راوي نمي خواهد سخني بر زبان آورد که وابستگي هاي سياسي پهلوي ها روشن تر شود. همين امر نيز وي را دچار تناقض گفتاري جدي مي سازد. آقاي اعتماد در فرازي مي گويد:
مقاومت سرسختانه ايران در اين زمينه و نرفتن زير بار شرايط ناگواري که امريکايي ها مي خواستند تحميل کنند، موجب شد که کشورهاي ديگر هم زير بار نروند. بدين ترتيب ايران به طور اتفاقي بازيگر اصلي صحنه شد و در موضع مقدم جبهه مخالفت قرار گرفت. (ص178)
دراين فراز سياست مستقلي براي پهلوي دوم ترسيم و تا حد سردمداري و پرچمداري کشورهاي استقلال طلب از امريکا تعبير شده است. مصاحبه کننده که چنين لباسي را به هيچ وجه بر قامت محمدرضا پهلوي برازنده نمي بيند در چند فراز مداخله مي کند:
[افخمي] موضعي که ايران در اين زمينه گرفته بود،که مفهومش مخالفت با غرب و يا فرار از غرب نبود، احتمالا يک درگيري انتقاد آميز و در عين حال فعال و سازنده مي توانست باشد. نظر شما چيست؟ [اعتماد] بله درست مي فرماييد ما هيچ وقت با غرب سر نزاع نداشتيم و سياست اعلي حضرت اين نبود که با غرب مخالفت کند. به نظر من فلسفه سياست خارجي اعلي حضرت همان است که شما گفتيد يعني درگيري انتقاد آميز و سازنده البته لازمه اين کار و براي اينکه اين سياست در عمل مفهوم پيدا کند. ايجاد يک «موقعيت داد و ستد» bargaining position بود. (ص219)
اينکه در اين داد و ستد چه روابطي حاکم بود در ادامه به آن خواهيم پرداخت، اما آقاي اعتماد اوج مقاومت خويش را در برابر برنامه هاي امريکا براي عقب نگه داشتن کشورهاي اسلامي و برتري دادن به اسرائيل در منطقه برگزاري کنفرانس تخت جمشيد در ايران عنوان مي کند:
از همان ابتداي اين تحولات با علم به اينکه مسأله انتقال تکنولوژي هسته اي براي ايران جنبه حياتي دارد، مذاکراتي با «جامعه هسته اي امريکا» (American Nuclear Society) و سپس با «جامعه هسته اي اروپا» (European Nuclear Society) و جامعه انرژي اتمي ژاپن (Energy Japan Atomic Society) براي بررسي مسأله انتقال تکنولوژي هسته اي داشتيم و در نتيجه اين مذاکرات قرار شد يک کنفرانس بين المللي در ايران تشکيل شود و سه جامعه فوق الذکر هم در تشکيل آن با ما مشارکت داشته باشند و به اصطلاح «sponsor-CO» کنفرانس باشند. اين کنفرانس که کنفرانس انتقال تکنولوژي هسته اي (Conference on the Transfer of Nuclear Technology) ناميده شد در آوريل 1977 به مدت يک هفته در تخت جمشيد برگزار گرديد. (ص212)
اغراق گويي در مورد اين کنفرانس کار را به جايي مي رساند که آقاي اعتماد نه تنها مدعي استقلال ايران مي شود، بلکه سخن غريبي درباره تلاش محمدرضا پهلوي براي خارج کردن اقيانوس هند از زير نفوذ قدرت هاي جهاني (هرچند در مورد صرفا شوروي مي تواند صادق باشد) مطرح مي سازد:
در مورد روابط ايران و امريکا تأثير کنفرانس اين بود که موقعيت ايران تقويت شد و مخصوصا اعلي حضرت احساس کردند که سياستي که تاکنون تعقيب شده موجه بوده است و نيز اينکه ايران تنها نيست و زمينه مقاومت در برابر فشارهاي امريکا در کشورهاي گيرنده تکنولوژي مستحکم تر شده است. علاوه بر اين اعلي حضرت از نقش رهبري ايران در اين زمينه بسيار خوشحال بودند و فکر مي کردند که اين امر به سياست خارجي ايران استحکام تازه اي مي بخشد. بايد به خاطر داشته باشيم که در آن زمان اعلي حضرت سياست تازه اي را در اقيانوس هند تعقيب مي کردند و آن هم اساسش به طور خلاصه بر اين اصل قرار داشت که اقيانوس هند بايد از زير نفوذ قدرت هاي جهاني بيرون آيد. (ص217)
براي اينکه روشن شود اين سخن آقاي اعتماد تا چه حد گزافه گويي است، موضع امريکا را در مورد کنفرانس تخت جمشيد از زبان ايشان مرور مي کنيم:
دولت امريکا در اين کنفرانس مشارکت وسيعي داشت و تعدادي از مئسولان تراز اول سياست اتمي امريکا در آن شرکت کردند. جيمي کارتر که از اهميت سياسي اين کنفرانس آگاه شده بود، در يک اقدام بي سابقه در اين نوع موارد پيامي خطاب به اعلي حضرت فرستاد و ضمن اشاره به اهميت کنفرانس براي کنفرانس و شرکت کنندگان آرزوي موفقيت کرد. (ص215)
بنابراين به اعتراف آقاي اعتماد نه تنها کنفرانس، سردمداري مقاومت عليه سياست هاي زورگويانه امريکا را به عهده نداشته، بلکه به شدت رضايت خاطر آنها را نيز جلب کرده است. البته قطعا مراد از قدرت هاي جهاني در اين روايت آقاي اعتماد صرفا اتحاد جماهير شوروي است که در آن ايام محمدرضا پهلوي همه امکانات کشور را در خدمت بسط و گسترش حوزه نفوذ امريکا و محدودسازي حوزه نفوذ رقيب واشنگتن قرار داده بود. اين سياست براساس تز انبار کردن تسليحات در برخي کشورها در مناطق حساس جهان با هدف پاسداري از سلطه امريکا صورت مي گرفت. در اين ارتباط مي توان دکترين نيکسون را به صورت نظريه اي توصيف کرد که بر مبناي آن، کشورهاي دست چين شده در نقاط استراتژيک که توان تأمين منابع مالي لازم را داشتند مي بايست نقش فعال سياسي و نظامي در منطقه ايفا مي کردند.
نيکسون به خوبي هم درک کرده بود که پيکار مستقيم با نهضت هاي رو به رشد و مرکز گريز، حاصلي جز شکست براي امريکا در پي نخواهد داشت. براساس اين رهيافت و به منظور پرهيز از تکرار تجربه تلخ ويتنام، امريکا به ايجاد پايگاه هاي منطقه اي اقدام کرد که از برجسته ترين آنها ايرن، برزيل و... بود. براي نمونه، ارتشبد حسن طوفانيان در مورد چگونگي القاي برنامه هاي مورد نظر از طريق محافل مختلف مي گويد:
من با شاه در مورد شاخ افريقا صحبت کردم پيش از اينکه با کارتر صحبت بکند. در اين اتفاق حبشه، پيش از حبشه صحبت کردم نبايد بگذارند حبشه کمونيست بشود. مي دانستم، من با يک جاهايي ارتباط دارم اينها را صحبت مي کردم با فهميده ها، آدم هايي که به اين جاها آشنايي داشتند فهميده بودند صحبت مي کردم، شاه وقتي که... پيش از اينکه کارتر را ببيند با من صحبت کرد. بعد هم به من گفت: «اصلا کارتر نمي دانست، نمي داند تاريخ را، نمي داند Horn Of Africa چيست... تو فرودگاه يک خبرنگار از او (شاه) يک سوالي کرد راجع به شاخ افريقا. گفت، اگر خطري ايجاد بشود ما مثل عمان نيرو خواهيم فرستاد. (6)
طوفانيان در خاطرات خود شمه اي از خدمات محمدرضا پهلوي را به امريکايي ها در نقاط مختلف جهان که بر اساس طرح نيکسون صورت مي گيرد بيان مي دارد. دردآور اينکه بخش اعظم درآمدهاي نفتي ايران به اين دکترين اختصاص مي يابد. براساس اين طرح علاوه بر انباشت تسليحات مورد نياز در اين کشورها براي مقابله با تهديداتي که متوجه منافع امريکا مي شد، هزينه هاي نصب دستگاه هاي پيچيده استراق سمع و ثبت تحرکات و پرداخت هاي کلان به کارشناسان امريکايي نيز برگرده ملت ايران تحميل مي شد. بدين منظور شاه همواره حتي بودجه عمراني کشور را قرباني زياده خواهي کاخ سفيد مي ساخت. علينقي عاليخاني وزير اقتصاد دهه 40 پهلوي دوم در اين ارتباط مي گويد:
هرچند يک بار، همه را غافلگير مي کردند و طرح هاي تازه براي ارتش مي آوردند، که هيچ با برنامه ريزي درازمدت مورد ادعا جور در نمي آمد. در اين مورد هم يکباره دولت خودش را مواجه با وضعي ديد که مي بايست از طرح هاي مفيد و مهم کشور صرف نظر نمايد تا بودجه اضافي ارتش را تأمين کند. (7)
وي همچنين در اين مورد سخن مي گويدکه شاه مرتب از بودجه عمراني که در مقايسه با بودجه نظامي به هيچ وجه قابل توجه نبود مي کاست تا امريکايي ها حجم بيشتري از سلاح هاي مورد نظر خود را به ايران ارسال دارند:
از يک طرف براي من باعث تعجب بود که هر دفعه گرفتاري مالي پيش مي آمد، بيشترش به خاطر برنامه هاي شاه و مرتب توپ زدن به بودجه هاي عمراني بود، هويدا هم هيچ مقاومتي نشان نمي داد و زود تسليم مي شد. (8)
ابوالحسن ابتهاج رئيس سازمان برنامه و بودجه بعد از کودتاي 28 مرداد نيز در مورد تابعيت محض محمدرضا پهلوي از سياست هاي امريکا مي گويد:
رادفورد (رئيس سابق ستاد ارتش امريکا) گفت اگر روزي جنگي بين قدرت هاي بزرگ پيش بيايد قبل از اينکه ايران از وقوع جنگ اطلاع پيدا کند جنگ تمام شده است، زيرا در چنين جنگي فقط سلاح هاي اتمي استفاده خواهد شد و ديگر فرستادن افراد از اين جبهه به آن جبهه مطرح نخواهد بود، به اين جهت کشورهايي مانند ايران، ترکيه و پاکستان احتياجي به ارتش هاي بزرگ ندارند اين اولين باري بود که من چنين مطلبي را از جانب يکي از ارشدترين مقامات امريکايي شنيدم... آنگاه با شدت از نظر رئيس مستشاران نظامي امريکا در ايران انتقاد کردم و گفتم هر سال هنگامي که بودجه ارتش ايران براي سال بعد منتشر مي شود و من با افزايش هزينه مخالفت مي کنم و نظر خود را به شاه ابراز مي دارم شاه جواب مي دهد که مقامات نظامي امريکا در ايران حتي اين افزايش را هم کافي نمي دانند.
با عصبانيت گفتم محض رضاي خدا ترتيبي بدهيد که اين گونه تناقض گويي بين مقامات مختلف امريکا روي ندهد. اظهارات من به حدي با شدت و حرارت بيان مي شد که خداداد فرمانفرمائيان بلافاصله به همسرم آذر تلفن کرد و گفت کار فلاني تمام است. شايد حق با او بود زيرا بلافاصله چند روز انتقال اختيارات مدير عامل سازمان برنامه به نخست وزير به شرحي که در جاي خود خواهد آمد صورت گرفت.» (9)
اينکه امريکايي ها در واقع جهت گيري بودجه ايران را مشخص مي ساختند و کوچک ترين اعتراض رئيس سازمان برنامه بودجه موجب مي شود که وي را به فوريت عزل کنند خود بيانگر ميزان وابستگي- و البته به تعبير آقاي اعتماد، استقلال محمدرضا پهلوي!- است هرچند البته انعقاد قرارداد کاپيتولاسيون بين ايران و امريکا که حاکميت ملي کشورمان را کاملا نفي کرد چندان جايي براي اين بحث نمي گذارد که آيا ايران دوره پهلوي مي توانسته در حوزه مسائل داخلي استقلال داشته باشد يا خير، چه رسد به حوزه بين الملل.
در اينجا قبل ازادامه اين بحث لازم است به نکته اي اشاره شود؛ قطعا آقاي اعتماد در آن زمان از اينکه علي رغم همه خدمات ايران به امريکا، واشنگتن حاضر نبوده تهران در زمينه مسائل هسته اي به پيشرفتي نائل آيد به شدت متأثر بوده است و اين امر يعني تعلق به منافع ملي در لابه لاي روايات ايشان ديده مي شود. همچنين روشن است که به عنوان يک ايراني از زورگويي هاي امريکا خشنود نبوده است:
بخش اساسي مشکلات ما با امريکا در مورد موافقت نامه دو جانبه، بيشتر به اين موضوع استفاده از سوخت هاي مصرف شده در راکتور مربوط مي شد. امريکايي ها مي گفتند که اگر شما سوخت را از ما مي خريد، بعد از اينکه آن سوخت در راکتور کار کرد و مقداري از آن تحليل رفت و وقتي بقيه آن از نيروگاه خارج مي شود، بقيه عملياتي که با آن سوخت مي شود بايد با موافقت آنها باشد. يعني ما ديگر بر سرنوشت آن سوخت حاکم نبوديم. مثلا نمي توانستيم آن را بدون موافقت امريکا به کشور ديگري بفروشيم. نمي توانستيم بدون موافقت امريکا مواد سوختني آن را از آن جدا کنيم. به علاوه حتي اگر سوخت را هم از امريکا نمي خريديم و از منبعي ديگر تأمين مي کرديم، اگر اين سوخت در يک نيروگاه ساخت امريکا مصرف مي شد، باز همان شرايطي که عرض کردم بر آن حاکم مي شد. در واقع کشورهاي دارنده تکنولوژي هسته اي بدين ترتيب مي خواستند حاکميت خود را بر برنامه سوخت اتمي کشورهاي دريافت کننده تحميل کنند.... شواهد متعددي داشتيم که نشان دهنده اين بودند که آنها در اين زمينه مقاصد سياسي و اقتصادي خود را ناديده نمي گيرند. (ص181)
اما اينکه به چه دليل آقاي اعتماد نمي خواهد به اين واقعيت بپردازد که چرا امريکا اسرائيل را بر همه پايگاه هاي استراتژيک خود در منطقه برتري مي داده است چندان روشن نيست. نبايد فراموش کرد واشنگتن در همان زمان که بيشترين سخت گيري ها را در زمينه مسائل هسته اي بر ايران دوران پهلوي- که کاملا تحت قيوميتش قرار داشت- اعمال مي کرد، به اسرائيل همه نوع مساعدت را نموده بود تا علاوه بر تکنولوژي سوخت، به سلاح هسته اي نيز دست يابد. بنابراين برخلاف آنچه آقاي اعتماد در مورد علت نگراني امريکا در زمينه گسترش سلاح هسته اي مطرح مي سازد، نوع ارتباطاتي که بر محمدرضا پهلوي در زمينه مسائل هسته اي تحميل مي شود، بيانگر جهت گيري هايي متفاوت از اين نگراني است. براي نمونه علي رغم تمايل کشورهاي عربي و اسلامي به همکاري با ياران در مسائل هسته اي به اعتراف آقاي اکبر اعتماد، محمدرضا پهلوي هرگز به اين امر پاسخ مثبت نمي دهد:
کشورهاي عربي در جوار آژانس بين المللي انرژي اتمي يک گروه تشکيل داده بودند که مسائل انرژي اتمي را تعقيب کند و گزارش هايي براي کشورهاي عربي تهيه کند. اين گروه در کنفرانس عمومي آژانس، که سالي يک بار جلسه تشکيل مي داد فعاليت زيادي داشت. وقتي من براي اجلاس کنفرانس عمومي آژانس بين المللي انرژي اتمي يا براي جلسات شوراي حکام آژانس به وين مي رفتم اغلب با اين گروه جلساتي داشتيم... هر بار در مورد کشورهاي عربي با اعلي حضرت صحبت مي کردم، استقبال نکردند و علاقه اي نشان ندادند و هر دفعه هم که از من براي سفر به آن کشورها دعوت مي کردند و به اعلي حضرت عرض مي کردم، مي فرمودند حالا وقتش نيست يا اصلا لازم نيست. بدين ترتيب همکاري ايران با کشورهاي عربي مطرح نبود. (ص9-188)
آقاي اعتماد اگر ارتباط با کشورهاي اسلامي و عربي را مفيد تشخيص مي داده و در جلسات آنها شرکت مي جسته است بايد از خود بپرسد شاه براساس کدام سياست ديکته شده تقويت تشکل اين کشورها را نفي مي کرده است؟ اگر اولين رئيس سازمان انرژي اتمي مي خواهد ترسيم کند که پهلوي دوم در عرصه بين المللي موضع مستقلي را دنبال مي کرده است پس چرا ابتدايي ترين نشانه استقلال، يعني تنظيم ارتباطات فرامرزي براساس منافع ملي را شاهد نيستيم؟ امريکا و انگليس هرگز مايل نبودند محمدرضا به کشورهاي اسلامي منطقه نزديک شود؛ زيرا اين روابط در جهت تأمين منافع اسرائيل- که پايگاه اصلي منطقه اي آنها به حساب مي آمد- نبود. تقويت اين پايگاه و تضعيف کشورهاي اسلامي و عربي لازم و ملزوم يکديگر بودند؛ لذا بي جهت نيست که پهلوي دوم ضمن نفي چنين ارتباطي بيشترين روابط را در منطقه با اسرائيل برقرار مي سازد. اسرائيل از قبل حمايت امريکا و انگليس علاوه بر تبديل شدن به يک قدرت هسته اي، بار مالي تمامي پرونده هاي تسليحاتي خود را بر ايران تحميل مي کند. شايد تصور شود که محمدرضا پهلوي با کشورهاي عربي- اسلامي تعارض هايي به صورت شخصي داشته است، اما روايت آقاي اعتماد اين شائبه را نيز که ايران آن دوران انتخابي بر اساس سلائق شاه داشته است کاملا منتفي مي سازد:
پاکستان جزء آر. سي. دي بود در اين سازمان ايران و پاکستان و ترکيه عضو بودند. مطالب مختلفي در آر.سي.دي مطرح بود که يکي مساله انرژي اتمي بود... آن وقت کميسيون انرژي اتمي پاکستان رئيسي داشت به نام «منيراحمدخان» که مرد بسيار دانا و فعالي بود... او هم مي خواست با ايران همکاري هاي وسيع اتمي داشته باشد و هم از ايران مي خواست يک سري برنامه هاي تحقيقاتي پرهزينه را شروع کند... در واقع هر دو ما با هم همدرد بوديم، ولي نوع وظايفمان با هم تفاوت داشت. ما هردو معتقد بوديم که ما شرقي ها بالاخره بايد حساب کار خودمان را بکنيم و با هم باشيم. غربي ها چرا به ما زور مي گويند... من در مورد پاکستان بارها با اعلي حضرت گفتگو داشتم. پاکستاني ها ايران را متحد طبيعي خود مي دانستند. ميل داشتند در زمينه اتم، که براي آنها مسأله اساسي بود. با ايران روابط نزديک و طرح هاي مشترک داشته باشند... اعلي حضرت حاضر نبودند... ما با پاکستان هيچ نوع همکاري ملموسي نداشتيم. (ص2-190)
بنابراين صرفا مساله کشورهاي عربي نيست. عملکرد محمدرضا نبايد موجب تقويت کشورهاي اسلامي مي شد. فردي چون اعتماد که داراي عرق ملي است به سهولت مي تواند اين موضوع را تشخيص دهد که ارتباط با کشورهاي عربي و اسلامي در راستاي منافع ملي ايران به حساب مي آيد، اما چرا محمدرضا پهلوي رشد و توسعه ملت را قرباني منافع امريکا و انگليس و پايگاه اصلي آنها يعني اسرائيل مي سازد؟ در اينجا خواننده خاطرات يا بايد نظريات کارشناسانه آقاي اعتماد را بپذيرد که براساس آن با پاکستان و ساير کشورهاي اسلامي و عربي منطقه در زمينه تکنولوژي هسته اي مي بايست همکاري مي کرديم يا امتناع محمدرضا پهلوي را از ارتباط با اين کشورها تامين کننده مصالح ايران بپندارند، به عبارت ديگر نمي توان هم دو عملکرد پهلوي و هم نظريات کارشناسانه آقاي اعتماد را درست پنداشت و قطعا يکي در راستاي منافع ملي و ديگري در تعارض با آن قرار دارد.
از جمله تناقض هاي ديگر خاطرات آقاي اعتماد، در ترسيم سياست هاي داخلي محمدرضا پهلوي رخ مي نمايد. از يک سو راوي اين خاطرات، ايران را در دوران پهلوي دوم به سرعت در حال رشد و ترقي ترسيم مي ناميد و از سوي ديگر معترف است ملت ايران از ابتدايي ترين موهبت ها در سالهاي پاياني حکومت پهلوي ها محروم بوده است:
شرايط آن روز در داخل مملکت چه بود؟ ايران در آن سالها با سرعتي کم نظير در حال رشد و توسعه بود. هر سال در حدود يک ميليون نفر به جمعيت کشور اضافه مي شد و بيش از يک ميليون نفر به تعداد افراد تحت پوشش نظام آموزشي اضافه مي گرديد. کشور به سرعت صنعتي مي شد.(ص89)
اگر فرض را برآن گذاريم که آقاي اعتماد به دلايلي از هيچ يک از بخش هاي جامعه آن روز جز بخش انرژي، اطلاعاتي نداشته است دست کم براساس آنچه وي در زمينه کاري خود شرح داده، نه تنها درمسير توليد گام برنمي داشته وبه «سرعت صنعتي» نمي شده است بلکه در زمينه هاي مختلف در مسير وابستگي و مصرفي شدن حرکت مي کرده است.

پي نوشت ها :
 

1- اکبر اعتماد در سال 1309 ش در تهران متولد شد و دوره آموزش ابتدايي و سيکل اول متوسط را در مدرسه پهلوي همان گذراند. وي دوران دبيرستان را در تهران و در مدرسه البرز سپري ساخت، سپس براي تحصيلات عالي به سوئيس رفت و در سال 1957م از دانشکده پلي تکنيک دانشگاه لوزان ليسانس مهندسي برق گرفت. بلافاصله تحصيلات خود را در موسسه ملي علوم و تکنولوژي هسته اي سکله (Saclg) در فرانسه دنبال کرد و در سال 1963 در رشته فيزيک راکتورهاي هسته اي موفق به دريافت دکترا شد. در همين سال به رياست گروه پژوهش حفاظت راکتور موسسه فدرال «پژوهش راکتورها» در سوئيس منصوب شد. اعتماد در سال 1965م (1344ش) به ايران بازگشت و از آنجا که با اصفيا (رئيس سازمان برنامه و بودجه) رابطه داشت به عنوان مشاور فني طرح پژوهش هاي راکتور استخدام شد. يک سال بعد وي دفتر انرژي اتمي سازمان برنامه را بنياد نهاد و مديريت آن را به عهده گرفت. سال 1346 در تأسيس وزارت علوم و آموزش عالي به مجيد رهنما کمک کرد و يک سال بعد رياست موسسه تحقيقات و برنامه ريزي علمي و آموزشي اين وزارتخانه را عهده دار شد. در سال 1351 به رياست دانشگاه بوعلي سيناي همدان منصوب شد و تا سال 1353 که به کمک رضا قطبي و ساير دوستانش به دربار نزديک شد و رياست سازمان انرژي اتمي را بر عهده گرفت در اين پست باقي ماند. اعتماد در سال 135 هم زمان با پيروزي انقلاب اسلامي به خارج کشور رفت و ارتباطات خود را با برخي جنناح هاي دربار پهلوي حفظ کرد. سهامدار بودن وي در هفته نامه سلطنت طلبان (کيهان چاپ لندن) موجب اختلافات شديدش با مصباح زاده شد و بيانيه هاي مختلفي در نشريات چاپ خارج کشور رفت و ارتباطات خود را با برخي جناح هاي دربار پهلوي حفظ کرد. سهامدار بودن وي در هفته نامه سلطنت طلبان 0کيهان چاپ لندن) موجب اختلافات شديدش با مصباح زاده شد و بيانيه هاي مختلفي در نشريات چاپ خارج کشور در زمينه نمايندگي سهام اشرف و فرح ديبا توسط اقاي اعتماد منتشر شده است. وي هم اکنون دوران بازنشستگي خود را در انگليس سپري مي کند.
2- آخرين روزها، خاطرات دکتر هوشنگ نهاوندي، ترجمه بهروز صوراسرافيل، لس آنجلس، 1383، ص210
3- همان، ص63
4- خاطرات دکتر محمدعلي مجتهدي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، به کوشش حبيب لاجوردي، نشر کتاب نادر، ص4-153
5- همان، ص3-190
6- خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، زيبا، 1381، ص6-75
7- خاطرات علينقي عاليخاني، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، نشر آبي، ص212
8- همان، ص225
9- خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش عليرضا عروضي، پاکاپرينت، 1991، ص5-444
 

منبع: 15 خرداد شماره 15



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.