پيشينه مبارزاتي شهيد آیت الله سعيدي

دغدغه هميشگي شهيد آیت الله سعيدي که همانا حمايت از راه امام و تبيين آن و تشويق نسل جوان به شناختن اين راه و گام نهادن در اين مسير بود، پيوسته در ياد نسلي که در آن سال هاي تاريک به مبارزه با رژيم ستمشاهي پرداخت، باقي خواهد ماند. پاره اي از اين تلاش ها را در گفت و گوي مختصري با آيت الله موحدي کرماني بررسي کرده ايم.
چهارشنبه، 21 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيشينه مبارزاتي شهيد آیت الله سعيدي

پيشينه مبارزاتي شهيد آیت الله سعيدي
پيشينه مبارزاتي شهيد آیت الله سعيدي


 






 

گفتگو با آيت الله محمد علي موحدي کرماني
 

درآمد
 

دغدغه هميشگي شهيد آیت الله سعيدي که همانا حمايت از راه امام و تبيين آن و تشويق نسل جوان به شناختن اين راه و گام نهادن در اين مسير بود، پيوسته در ياد نسلي که در آن سال هاي تاريک به مبارزه با رژيم ستمشاهي پرداخت، باقي خواهد ماند. پاره اي از اين تلاش ها را در گفت و گوي مختصري با آيت الله موحدي کرماني بررسي کرده ايم.

از آشنائي خود با شهيد سعيدي خاطراتي را نقل کنيد.
 

ايشان اگر چه مشهدي بود اما به گمانم يک نسبت کرماني هم داشت؛ ما کرماني ها و رفسنجاني ها به طور طبيعي با هم معاشرت داشتيم و خانواده همسر ايشان هم رفسنجاني بودند و اين آشنائي از آنجا شروع شد. يادم مي آيد در جلساتي که برگزار مي شدند و مرحوم سعيدي هم شرکت داشتند، نگراني عمده همه، عدم هماهنگي بعضي از آقايان قم با امام بود. يکي از معضلات آن زمان همين بود که يکي از اين آقايان در عداد مراجع مطرح بود و از آن سو هم مشخص بود که ايشان با امام همراه نيست. آن طور که نقل مي کنند حتي وقتي عده از از ارادتمندان ايشان مي گفتند: «شما ديگر بايد آقاي خميني را بپذيريد، چون مردم پذيرفته اند»، ايشان با تعبير سبکي مي گفت: «پس ما چه کاره ايم؟» اين يکي از نکاتي بود که آقاي سعيدي از آن بسيار رنج مي برد و در يکي از جلسات که من درباره اين قضيه صحبت هائي کردم، يادم هست که گفتم " چون که با کودک سروکارت فتاد/ پس زبان کودکي بايد گشاد." منظورم اين بود که بالاخره به نظر مي آيد که اين آقا يک مقداري اسير دنياست و مخالفت شديد در اين امر را شايد امام هم راضي نباشد. بايد يک جوري در اين باره شود که امام هم راضي باشند و هم يک اختلاف عميق داخلي به وجود نياد و هم موضوع ايشان را که يک معضل است، بايد به شکل هوشمندانه و لطيفي حل کرد. يادم هست که مرحوم سعيدي از اين استدلال من خيلي خوشش آمد.

با توجه به شناختي که از آيت الله سعيدي داشتيد، چه چيزي موجب شد که ايشان تا بدان پايه به امام علاقه داشته باشد؟
 

امام به گونه اي بود که هر کس ايشان را بيشتر مي شناخت، پيشتر به ايشان عشق مي ورزيد. براي علاقه به امام، شناخت امام ضرورت داشت. در امام چنان ويژگي هاي ارزنده اي وجود داشت که خواه ناخواه، انسان را شيفته ايشان مي کرد. يادم هست که در تشييع جنازه مرحوم آيت الله روحاني جمعيت زيادي شرکت کرده بودند. من براي اينکه به امام فشار نيايد و صدمه نخورند، دست هايم را جلوي ايشان حائل مي کردم. امام با غضب به من نگاه کردند و از اينکه من در همين حد هم بين ايشان و مردم، حائل شده بودم، ناراحت شدند. امام چنين انساني بود و طبيعي است که آقاي سعيدي که 14 سال شاگرد امام بود، ايشان را خيلي خوب مي شناخت و علاقه عميق ايشان به امام هم ناشي از همين شناخت بود.

آيت الله سعيدي در سال 44 و حضرتعالي در سال 47 به تهران آمديد. با توجه به اينکه هر دو از طلاب فاضل قم بوديد، چه ضرورتي ايجاب مي کرد که شما و ديگران به تهران بيائيد؟
 

اين طبيعي بود که بعضي ها پس از مقداري تحصيل در قم، به تبليغ و خدمات عملي علاقمند مي شدند و مناسب ترين محل هم براي اين کار، تهران بود؛ مخصوصاً که تهران ميدان مبارزه بود و انسان مي خواست که در متن مبارزه باشد.مسجد ما در شرق تهران نزديک به مسجد آقاي امامي کاشاني در خيابان پيروزي بود که الان نامش مسجد قدس است و خدا اين توفيق را به ما داد که اين دو مسجد مرکز مبارزات منطقه باشند. فکر مي کنم به دليل اينکه علاقه داشتيم خدمت کنيم، به تهران آمديم و ايشان هم قطعاً چنين هدفي داشته، چون مسجدشان جزو مراکز مبارزاتي مهم بود.

پس از دستگيري و تبعيد حضرت امام، زمينه براي مبارزه کمتر شده بود. فضاي مساجد تهران براي ادامه مبارزه، چگونه بود؟
 

اولاً سعي مي شد که فعاليت ها خيلي آشکار نباشد، چون فشار رژيم فوق العاده زياد بود و با مشاهده کوچک ترين نشانه اي، دستگير مي کردند. مثلاً در تهران يادم هست که يک نفر همسايه روبروي ما بود و نمي دانم در ساواک بود يا در شهرباني و به دليلي به من علاقه شخصي پيدا کرده بود و در مواقع خطر دائماً مي آمد و به من هشدار مي داد که مراقب باشم و خودم را پنهان کنم. در يکي از جلساتي که برخي از روحانيون مبارز تهران همچون شهيد بهشتي در منزل ما بودند، او خبر داد که جلسه شما براي ساواک لو رفته است.يادم نيست که آيا شهيد سعيدي هم بودند يا نه، من سريع با يکي از مومنين مسجد که مورد وثوق بود تماس گرفتم که آيا آمادگي مهمان داريد. او استقبال کرد و به منزل او رفتيم و خطر رفع شد. در شرايط خفقان آن روز انسان ناچار بود محتاطانه عمل کند. معتقد بوديم هدف دستگير شدن نيست، هدف خدمت است. اگر انسان در جريان خدمت، دستگير شد، مسئله اي نيست. آمادگي به خصوص در جوان ها خيلي زياد بود. مخصوصاً جوان ها به مسجد مي آمدند و در مساجدي همچون مسجد شهيد سعيدي و مسجد ما برايشان برنامه هائي داشتيم و از اين جهت زمينه براي کار فراهم بود.

خبر شهادت آقاي سعيدي چگونه به شما رسيد و چه اثري در فضاي مبارزاتي آن سال ها گذاشت؟
 

يادم هست که از تهران عازم کرمان بودم و اين خبر را شنيدم و رفتم مسجد ايشان که هيجان خاصي در آنجا ديده مي شد و با اعصاب خرد شده اي سفر را آغاز کرديم، طوري که وقتي راننده ماشين راديو را باز کرد و صداي آهنگ آمد. من به شدت اعتراض کردم و درگيري شديدي با راننده پيدا کردم. ايشان يک آدم موجه محترم بزرگواري بود که علاقمندان زيادي داشت و شهادت ايشان باعث شد که موج عظيم اندوه، روحانيون و متدينين را فرا گرفت. شهادت ايشان هم تأثير فراوان گذاشت و به قول شهيد مطهري خون تازه اي به کالبد دين تزريق شد.

در وصيتنامه ايشان آمده که هر کسي که مي خواهد فاتحه اي براي من بخواند، برود يک مسئله اي را ياد بگيرد و يا ياد بدهد و به عبارتي تاکيد ويژه اي بر آموزش احکام داشته اند. آيا اين تأکيد علت خاصي داشت؟
 

بسيار تأکيد به جائي بود. آن قدر که اسلام به دين ودانش اهميت مي دهد.به چيز ديگري اهميت نمي دهد و يکي از بهترين دانش ها آشنائي با احکام است. که شايد ذهن ما متوجه اين شود که منظور ايشان از احکام، امور عبادي و نماز و روزه بوده، من عين کلمات ايشان را نمي دانم، ولي مي دانم که در آن زمان، بالاترين احکام، عمل به وظايف مبارزاتي بود.

از خلق و خو و ويژگي هاي شخصيتي ايشان چيزي به ياد داريد؟
 

ايشان خيلي متواضع و با دوستان بسيار گرم و صميمي بود. حالت بذله گوئي خاصي داشت. براي نمونه يادم هست وقتي که به تهران آمدم و در مسجد مسلم بن عقيل مستقر شدم، ايشان با چند نفر از جمله آقاي جنتي و آقاي خزعلي براي خوش آمد گويي به منزل ما آمدند. در را که باز کردم و به داخل منزل تعارف کردم، ايشان جلوتر از همه وارد شد و با لحن شوخي گفت: «خب معلوم است که چه کسي بايد جلوتر برود!» کسي که با ايشان آشنا مي شد، خيلي سريع مجذوب اخلاق ايشان مي شد، ضمن اينکه در مسئله مبارزه بسيار قوي و کوشا بود و مخصوصاً نسبت به امام بسيار علاقمند بود و کوچک ترين مسائل خلاف را نمي توانست تحمل کند. در تحصيل بسيار جدي و کوشا بود و در جلسات درس امام، به جد شرکت مي کرد. در هر حال يک روحاني پاک و مخلص بود و دنيا در برابر ديدگانش ارزشي نداشت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.