روايتي از شهادت آيت الله سعيدي و بازتاب هاي آن(2)
نويسنده:حجت الاسلام سيد حميد روحاني
بازتاب شهادت آیت الله سعيدي
آقاي شيخ مرتضي حائري يزدي، صبح روز جمعه 22 خرداد 49 به مدرسه فيضيه رفت و شخصا به پهن كردن فرش در صحن مدرسه پرداخت. چند تن از طلاب ساكن مدرسه به كمك او شتافتند و نپاييد كه خبر برگزاري مراسم بزرگداشت براي مرحوم سعيدي، در مدرسه فيضيه در شهر قم پيچيد و شماري از روحانيان و مردم و نيز مقامات بزرگ روحاني به مدرسه فيضيه رفته و در آن مراسم شركت كردند.
آقاي سيد احمد كلانتري در مراسم مزبور طي يك سخنراني، وضع مرحوم سعيدي را از اين نظر كه جنازه او را شب هنگام و پنهاني دفن كردند، به مادر بزرگوارش حضرت فاطمه زهرا ( عليها السلام ) تشبيه كرد و از امام خميني تجليل به عمل آورد. شركت كنندگان با شنيدن نام « خميني » ابراز احساسات كردند و صلوات فرستادند. شمار شركت كنندگان در اين مراسم طبق گزارش ساواك حدود دويست نفر بوده است.
شركت دويست نفر در آن شرايط خفلقان بار، در مراسمي كه از پيش اعلام نگرديده است و با در نظر گرفتن تعطيل بودن حوزه، فوق العاده است.
آقاي كلانتري در پايان سخنراني خود از شركت كنندگان در آن مراسم درخواست كرد به منظور تجليل از مقام شامخ مرحوم سعيدي و گرامي داشت راه او، به صورت دسته جمعي به وادي السلام رفته، سر قبر آن عالم شهيد اجتماع كنند. اين پيشنهاد با استقبال حاضران در اين مراسم رو به رو شد. شركت كنندگان به صورت دسته جمعي به طرف وادي السلام، حركت كردند. در راه تظاهراتي انجام نگرفت، فقط گاهي شعار صلوات سر داده مي شد. بر سر مزار شهيد سعيدي، بار ديگر آقاي كلانتري سخنراني كرد و جرياني را كه بر سعيدي گذشت، به شرايط ناهنجار حضر امام موسي بن جعفر (علیه السلام) در زندان هارون الرشيد تشبيه كرد و خطاب به او اعلام داشت: آسوده بخواب كه راه تو ادامه و پر رهرو است. آقاي سيد احمد كلانر به دنبال اين سخنراني، بي درنگ بازداشت شد و روانه زندان گرديد. ماموران ساواك در صدد متفرق كردن انبوه مردمي كه بر مزار شهيد سعيدي اجتماع كرده بودند برآمدند، ليكن با وجود تلاش ها و فشارهاي شديد ماموران ساواك و شهرباني، مردم متفرق نشدند و در خيابان هاي قم به تظاهرات پرداختند و از قاتلين آن عالم مجاهد،ابراز انزجار كردند. ( شعارهايي كه در اين تظاهرات داده شد، در دست نيست.) تظاهركنندگان، ضمن راهپيمايي در خيابان هاي قم در منزل شريعتمداري رفتند و عليه او نيز شعار دادند و همكاري او را رژيم شاه را محكوم كردند. در اين تظاهرات چند تن ازم ردم و روحانيان، از طرف پليس دستگير شدند. از اين دستگير شدگان نام دو تن از محصلين علوم اسلامي به نام هاي سليماني و سالاري قط به دست آمد. با شهادت مرحوم سعيدي بي درنگ اعلاميه اي از طرف حوزه علميه قم منتشر گرديد، متن آن اعلاميه كه پرده از روي جنايات خونين رژيم شاه نسبت به مرحوم سعيدي برمي دارد، به اين شرح است:
-شهيدي از روحانيت
آيت الله حاج سيد محمدرضا سعيدي خراساني در زندان كشته شد
مردم مسلمان ايران
جلادان دستگاه جبار، جنايت ديگري را مرتكب شده و يكي از فداكارترين و مخلص ترين افراد روحاني و مبارز را پس از 15 روز شكنجه ضد انساني، وحشيانه به قتل رسانيدند.
آيت الله سعيدي كه از فارغ التحصيلان حوزه علميه قم بود، در سال هاي اخير در تهران اقامت داشت و ضمن ارشاد مردم و نشر اصول اسلام به مبارزه روحانيت عليه جنايات و فجايع دستگاه جبار ادامه مي داد.
آيت الله سعيدي در سال هاي اخير چندين بار توسط مامورين و دژخيمان دستگاه ديكتاتوري دستگير و مدت ها زنداني شده بود و سرانجام به خاطر نشر اعلاميه اي عليه طرح استعمار سرمايه گذاري بيگانگان استثمارگر آمريكايي و يهودي در ايران، 15 روز پيش دستگير و در زندان تهران زير شكنجه قرون وسطايي قرار گرفت و كشته شد. جنازه اين شهيد عزيز روحانيت را مامورين دژخيمان دستگاه شبانه به قم آورده و در گورستان قم دفن كردند، ولي بلافاصله جنايت دستگاه فاش شد و موج اعتراض روحانيت و فضلاي قم بالا گرفت و مجالس ترحيم از طرف طلاب بر پا شد.
به دنبال اين فاجعه بزرگ، روحانيون عالي مقام ديگري، مانند آيت الله منتظري، حجت الاسلام رباني شيرازي و خطبايي چون آقاي مرواريد و آقاي كلانتر و گروهي از طلاب مجاهد قم چون آقاي سالاري و سليماني دستگير و به زندان هاي تهران اعزام شدند.
ما ضمن تقبيح اين جنايات جديد و ضد انساني طبقه حاكم از مراجع تقليد خواستاريم كه هر چه زودتر اقدام كنند و بخواهند كه مسببين و عاملين شهادت آيت الله سعيدي به مجازات قانوني برسند.
ما آزادي فوري علما و روحانيون بزرگ را خواستاريم و علي رغم فشار و اختناق موجود به مبارزه عليه اقدامات ضد قانوني دستگاه ادامه مي دهيم.
شهادت آيت الله سعيدي در زير شكنجه، توقيف و تبعيد و شكنجه ديگر روحانيون بزرگ حوزه علميه قم و تهران ما را از ادامه راهي كه در راه رفاه و آسايش مردم مسلمان ايران و مبارزه بر ضد توطئه هاي استعمار بين المللي، در پيش داريم،بازنمي دارد ».
درود بر روان پاك شهداي راه حق، سلام بر زندانيان بي گناه
حوزه علميه قم
جمعه 22/3/49
(سند شماره 248)
خبر دردآور شهادت سيد محمدرضا سعيدي در ميان مردم مسلمان تهران نيز بازتاب گسترده و تاثر باري داشت. آن ها كه او را مي شناختند، از شنيدن اين خبر، سخت به خشم آمدند، به شدت گريستند، خونشان به جوش آمد و نفرت و انزجار آنان نسبت به رژيم شاه فزوني يافت و اراده آنان براي ادامه مبارزه تا سرنگوني شاه استوارتر شد.
در گزارش ساواك آمده است:
خبر مرگ سعيدي همه جا منتشر شده و بين مردم شايع است كه مامورين سازمان امنيت سعيدي را زير شكنجه كشته اند و براي اين كه آثار جراحات بر بدن سعيدي مخفي بماند،خود سازمان او را در قم به خاك سپرده است.
توضيح منبع: مردمي كه اين خبر را مي شنوند، فورا شروع به گريه مي نمايند تا جايي كه در روز برگزاري ختم او در مسجد موسي بن جعفر (ع)، همه گريه مي كردند و حتي در پياهده روهاي خيابان غياثي نيز زنان و مردان ايستاده و گريه مي كردند. ضمنا احتمال دارد روز شنبه 23/3/49، بازار به اين مناسبت تعطيل گردد... » (سند شماره 249)
از ساعت 9 بامداد روز 22 خرداد 49، مردم تهران، دسته دسته به طرف مسجد امام موسي بن جعفر (علیه السلام) سرازير شدند و از آن جا كه شماري از ماموران شهرباني، مسجد مزبور را محاصره كرده بودند و از ورود و خروج به آن جلوگيري مي كردند، مردم مقابل مسجد اجتماع كردند و با يك دنيا اندوه و تاثر اشك مي ريختند. ساعت 9:15، مجاهد فقيد مرحوم آقاي طالقاني، به منزل مرحوم سعيدي رفتند و پس از چند دقيقه اي دكتر عباس شيباني نيز وارد شد و شماري از بستگان و دوستان شهيد نيز در آن جا گرد آمده بودند. در اين هنگام يكي از حاضران در مجلس شروع به خواندن قرآن كرد. دكتر شيباني به او گفت: « چرا اين جا قرآن مي خوانيد؟ برويد مسجد، در آن جا قرآن بخوانيد، مگر مي شود او را بكشند و در مسجد او را هم ببندند؟!» مرحوم آقاي طالقاني نيز گفته او را تاييد كرد و به صورت دسته جمعي، از جا برخاستند و به سوي مسجد مام موسي بن جعفر (علیه السلام) روان شدند. ماموران شهرباني با ديدن آقاي طالقاني و سيل جمعيت عقب نشيني كردند و محاصره را شكستند. حدود ساعت ده مرحوم طالقاني و آقاي شيباني به اتفاق انبوه زيادي از مردم در برابر مسجد مزبور گرد آمدند و از دربان خواستند كه در را باز كند، ليكن دربان به علت تهديد ساواك و پليس جرئت نكرد در را باز كند،در نتيجه آقاي طالقاني از مردمي كه در آن جا گرد آمده بودند، خواست كه در خيابان هاي اطراف مسجد روزي زمين بنشينند و مراسم بزرگداشتي را براي آن مرحوم در آن جا ترتيب دهند،مردم متابعت كردند و در خيابان برابر مسجد،روي زمين نشستند و چند نفري شروع به خواندن قرآن كردند. در اين هنگام دو نفر از كوچه جنب آن مسجد از ديوار بالا رفته وارد مسجد شدند و در را باز كردند. سيل مردم به داخل مسجد سرازير شد تا آن جا كه ديگر جايي براي نشستن نبود. از طرف آقاي طالقاني اعلام فاتحه شد. مردم به شعارهاي تند و انقلابي پرداختند و آن فاجعه جانگداز را به پيشگاه حضرت ولي عصر امام زمان (علیه السلام) تسليت گفتند. آن گاه آقاي دكتر شيباني در كنار منبر ايستاد و طي يك سخنراني از شخصيت والاي شهيد سعيدي تجليل كرد و از آن دون فطرتاني كه او را به شهادت رساندند، اظهار تنفر و انزجار كرد و در پايان سخنان خود از اهالي آن محل خواست نگذارند مسجدسعيدي فروغ خود را از دست بدهد و زحمت ها و رنج هاي سعيدي از بين برود، كسي را جاي او بگذارند كه سعيدي گونه باشد و همانند او شهادت، صراحت و قاطعيت داشته باشد. -آخر چه معنا دارد كه آيت الله سعيدي را در زندان بكشند و در مسجدش را هم ببندند؟ شما هم همت داشته باشيد و نگذاريد در مسجد او بسته شود».
اين مراسم در ساعت 11:20 بنا به دستور مرحوم طالقاني پايان يافت و شركت كنندگان در حالي كه مرحوم طالقاني و آقاي شيباني را در ميان گرفته بودند از مسجد بيرون رفتند.
يكي از افسران كلانتري 14 دستور جلب و بازداشت آقاي دكتر شيباني را داد، ليكن چون شمار شركت كنندگان زياد و به هم فشره بود، ماموران امكان دستگيري او را نيافتند، ولي چند روز پس از آن نامبرده را دستگير و ساليان زيادي زنداني كردند. آقاي طالقاني را نيز فرداي آن روز بازداشت كردند، ليكن از ترس واكنش خشونت بار مردم خشمگين تهران، فورا آزاد ساختند. شهادت سعيدي مجاهد به دست دژخيمان شاه هر روز بيش از پيش اذهان و افكار را به خود جلب مي كرد، در هر محفل و مجلسي انگيزه رژيم شاه از اين جنايت و مقام آن شهيد، گفتگو مي شد و خشم توده ها را به شدت برمي انگيخت. گزارش هاي مامورين ساواك در اين زمينه مي تواند گوشه هايي از جو افروخته و خشم آلود آن روز تهران بر ضد رژيم شاه را بنمايد. نمونه هائي از آن گزارش ها به اين شرح است: «... در خيابان ناصر خسرو يك نفر بازاري كه مغازه چايي فروشي دارد، در حضور سيد احمد زنجاني اظهار داشت، محمدرضا سعيدي را در زندان كشته اند. محمد علي انصاري اراكي در منزل خود گفت سعيدي را در زندان زير شكنجه كشده اند.( اغلب معممين اين موضوع را همين طور بيان مي كنند ). بعدازظهر جمعه عده زيادي در خيابان غياثي جمع شده بودند و به مسجد مي رفتند. پسر سعيدي با گريه مي گفت: « پدرم را كشتند ». محمد مقدسيان، طباطبايي،محمد حسن طاهري و جعفري در مسجد حضور داشتند، محمد مقدسيان در حال نشسته و با صداي گريه مي گفت: آقاي سعيدي بلند شو بيا مسجد نماز بخوان ( اين موضوع را چند بار تكرار كرد). كساني كه قرآن مي خواندند، لابلاي صلوات، سعيدي را « شهيد » معرفي مي كردند و مردم نيز به يكديگر تسليت مي گفتند. طباطبايي مطلب را چنين بيان مي كرد:
« پسر سعيدي مي گويد با آمپول پدرم را كشتند و علتش اين بود كه پدرم درباره سرمايه گذاري در ايران توسط راكفلر و طرفدارانش اعلاميه داده بود ». پسر سعيدي گفته بود: « افتخار مي كنم كه پدرم را شهيد كردند ».
گزارش ديگر:
« در تاريخ 24/3/49 دو نفر ناشناس كه در مجلس ختم مرحوم سعيدي در مسجد مهدوي شركت نموده بودند، ضمن يك مذاكره اظهار داشتند كه دستگاه جاسوسي سيا آمريكا كه پايه گذار سازمان امنيت، محل ناپاكان و خائنين به دين است،آقا را از بين برد و مي گويند كه خودش در زندان، خودش را نابود كرده است ».
در گزارش ديگر آمده است:
« يكي از بازاريان از يك نفر پرسيد چرا سعيدي را كشتند، وي پاسخ داد امام حسين را چرا كشتند؟ موسي بن جعفر را چرا كشتند؟ و اين هم مثل آن ها حرف حق زد و كشته شد».
نيز گزارش شده است:
« عده اي از دانشجويان افراطي مذهبي دانشكده حقوق از مرگ يك نفر روحاني به نام سعيدي كه مي گفتند مردم مبارزي بوده است، ناراحت و خود را عزادار جلوه مي دادند ».
رژيم شاه گمان مي كرد با كشتن سعيدي مي تواند حكومت وحشت و ترور را در سراسر كشور بگستراند و روحانيان مجاهد را از پويايي، مبارزه و ادامه راه امام خميني، باز دارد و زمينه رابراي وطن فروشي، مرجع تراشي و هر گونه قرارداد غارتگرانه اي هموار سازد، ليكن بر خلاف پيش بيني رژيم شاه، شهادت سعيدي موج نويني از حركت و خروش ايجاد كرد و سكوت مخوفي را كه در سراسر كشور دامن گسترده بود، در هم شكست. راهي به سوي آزادي و استقلال گشود، نقبي به روشنايي زد، ايران زمين را به لرزه درآورد و ناله ها را به غوغا بدل ساخت.
علما و روحانيان مجاهد در مراسم بزرگداشت شهادت سعيدي، حماسه ها آفريدند و با بهره گيري از فرصت، رسالت مقدس افشاگري، روشنگري و مبارزه بر ضد ر ژيم شاه را دنبال كردند و در حركت اسلامي ايران موج نويني پديد آوردند و راه سعيدي را قاطعانه و سرسختانه دنبال كردند.
گزارشات ساواك از مساجد، بازار،كوچه و خيابان و نيز از مجالس بزرگداشت شهادت سعيدي،بازگو كننده اين حقيقت است كه شهادت آن مجاهد نستوه، نه تنها مردم و روحانيان متعهد را مرعوب نكرد، بلكه پايدارتر و استوارتر، به رويارويي با رژيم شاه واداشت و بيشتر و سرسختانه تر به صحنه آورد.
درگزارشي از ساواك در اين مورد آمده است:
« در تاريخ 29/3/49 مجلس فاتحه اي به مناسبت فوت محمدرضا سعيدي دز مسگرآباد مسجد آل علي از ساعت 16 با شركت تعداد زيادي تشكيل گرديد. در ساعت 18 واعظي به نام موسوي به منبر رفته و اظهار داشت،سعيدي از دنيا نرفته است، كسي نبايد از اين جريانات وحشت و ترسي داشته باشد، سعيدي ها را بكشند و نابود كنند، افراد ديگري در پشت سر آن ها هستند. كساني كه با روحانيت مبارزه مي كنند و مي خواهند آن ها را نابود نمايند، آن ها خودشان... هستند، زيرا روحانيت هيچ گاه از بين نخواهد رفت و من اخطار مي كنم كه كسي با مرگ نمي تواند روحانيون را نابود كند، زيرا با مشت بر دهان آن ها خواهيم زد. ما تا جان داريم مبارزه و تبليغ خواهيم نمود و از كسي هم باكي نداريم و نخواهيم داشت. اي آقايان عزيز! سعيدي را هم مانند امام جعفر صادق در زندان كشتند، ما از زندان باك و ترسي نداريم.
و اي بازماندگان سعيدي! شما هم مثل پدرتان براي دين جان فشاني و جان بازي كنيد و درگوشه زندان ها جان دهيد، طوري كه ما هم جان خواهيم داد، هر چه بيشتر روحاني كشي كنند، مبارزه ما بيشترخواهد شد و دستگاه ظلم و ستم آن ها را نابود خواهيم كرد... شما اطلاعاتي نداريد. تمام اين دستگاه عريض و طويل به مدت يك الي 24 ساعت واژگون خواهد شد. با روحاني بحث و مبارزه نكنيد، ما تمام اين ها را با صداي بلند مي گوئيم... » در شرايطي يك روحاني در عرصه منبر فرياد مي زده است كه: « با مشت بر دهان آن ها خواهيم زد... دستگاه ظلم و ستم آن ها را نابود خواهيم كرد » و بشارت مي داده است كه: « تمام اين دستگاه عريض و طويل به مدت يك الي 24 ساعت واژگون خواهد شد » و بازماندگان سعيدي را فرا مي خوانده است تا: « براي دين جان فشاني و جان بازي كنند » كه خفقان وحشتناكي در سراسر كشور حكم فرما بوده است و رژيم شاه خود را از هر وقت ديگري قوي تر و با ثبات تر مي پناشته است و تدارك جشن دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي را مي ديده است و تا آن جا خود را كامروا و مسلط و نيرومند مي پنداشته كه به خود اجازه مي داده كه دست به خون يك روحاني سرشناس محبوب مردم بيالايد و از افشاي آن جنايت نيز باكي نداشته باشد، با وجود اين مي بينيم كه اين جنايت خونين در آن شرايط پليسي، در روحيه انقلابي و انعطاف پذير علما و روحانيان مجاهد و متعهد نتوانسته تاثير سويي بگذارد و آنان را از رسالت اسلامي كه بر عهده دارند باز دارد.
در گزارش ديگري از ساواك آمده است:
« از ساعت 16:30 مورخه25/3/49مجلس ختمي به مناسبت فوت سعيدي در مسجد مشيرالسلطنه واقع در خيابان مسگرآباد، خيابان آل علي برگزار گرديد و جمعا حدود 800 نفر شركت كرده بودند... پس از خواندن قرآن در ساعت 18 سيدي به نام موسوي كه داراي هيكلي درشت بود و عينك دودي به چشم داشت، به منبر رفت. ابتدا مشاراليه مرگ سعيدي را به پيشگاه امام زمان تسليت گفت و سپس اضافه نمود من نمي دانم سعيدي را چگونه از بين بردند،همين قدر مي دانم كه سعيدي را در راه مبارزه و هدف خود و پشتيباني از اسلام و حقانيت كشته اند... در كشوري كه با روحانيت اين طور رفتار شود و روحانيت نتواند از حقوقش (دم) بزند، در مملكتي كه روحانيت نتواند حقايق را بنويسد، آن مملكت كشور حيوانات است. سعيدي در راه هدفش جان داد،اما دست از برنامه خود برنداشت. اين احترام روحانيت است كه بدون اعلاميه و آگهي هزاران نفر دور هم جمع شده اند. روحانيت بايد قابل احترام باشد. روحانيت از هيچ چيز ترس ندارد. اگر صدها سعيدي را در جلوي چشم ما سر ببرند، روحانيت دست از مبارزه برنمي دارد. مگر خون ما از خون سعيدي رنگيت تر است؟ با زندان بردن ها و تبعيد كردن ها نمي توانند مقام روحانيت را پايين بياورند... با زور و قدرتشان مي خواهند با روحانيت مبارزه كنند. اين روحانيت است كه به خاطر ملتبه زندان مي رود و حتي جان ميد هد. اگر به قدرت و زورشان مي نازند و با قدرت مي خواهند روحانيت را بكوبند، بايد بدانند كه كار اشتباهي است، سر شب كه بخوابند،نيمه شب خود را ناگهان از هستي ساقط خواهند ديد. مگر نادر سر شب نقشه فلان كار را نداشت.
سر شب به سر قصد تاراج داشت
سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت
مردم روحانيت را مي خواهند و با مرگ سعيدي اسلام متوقف نخواهد شد. من اكنون در تمام چشم ها اشك مي بينم. زندگاني آيت الله سعيدي مانند موسي بن جعفر (علیه السلام) و مرگ او هم مانند موسي بن جعفر (علیه السلام) بود، زندان و سپس شهادت».
موسوي در خاتمه گفت:
« من يكي از كوچك ترين افراد روحاني مي باشم و آن طور كه شايد و بايد نتوانستم حق اين منبر را ادا كنم. دوستان وعاظ من اينجا بودند، ولي قرعه به نام من افتاد. حق بود كه دوست ازجمند جناب آقاي شجوني منبر مي آمد و حقايق را مي گفت. توضيح آن كه در تمام مدتي كه موسوي مطالبي راجع به سعيدي مي گفت، مردم گريه مي كردند. در خاتمه ياد شده روحانيت و مراجع تقليد را دعا نموده و با صداي بلند گفت:
آن سفر كرده كه صد قافله دل همراه اوست
هر كجا هست خدايا به سلامت دارش ».
به نظر مي رسد گوينده مزبور كه به اسم « موسوي » گزارش شده است، همان است كه در برگ شماره 30 از او نامه برده شده است، چون كه مطالب مطرح شده در اين دو سخنراني به هم نزديك است و شايد « موسوي » نام مستعار گوينده مزبور باشد و عينك دودي كه بنا بر گزارش ساواك بر چشم داشته است، اين گمان را قوت مي بخشد و به نظر مي رسد كه براي ايراد اين سخنراني كوبنده و سازنده، تغيير قيافه داده است.
در هر صورت آن چه در خور اهميت است آن كه مردم و روحانيان در برابر توطئه كشتن سعيدي، خود را نباختند، مرعوب نشدند، خود را كنار نكشيدند،بلكه قهرمانانه ايستادند و جانانه با آن توطئه رويارويي كردند و با فداكاري، ايثارگري و حماسه آفريني، نقشه هاي رژيم شاه را نقش بر آب ساختند. ملت وفادار و بيدار ايران، با اجتماع شكوهمند، كوبنده و توفنده در مجالس و مراسم بزرگداشت شهيد سعيدي، وفاداري خود را نسبت به اسلام و روحانيت، بار ديگر به اثبات رساند و دشمن را سرخورده و مايوس ساخت، استقبال پر شكوه و سيل آساي مردم از مراسم گرامي داشت مرحوم سعيدي به پايه اي بود كه رژيم شاه را به عقب نشيني واداشت.
* برگرفته از جلد دوم کتاب نهضت امام خميني.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32