فتنه رمال

يک زني رفت پيش رمالي تا بگيرد براي خود فالي گفت اي مرد پاک گوهر من کرده از من کناره شوهر من دختري ديده چارده ساله کرده نزدش روانه دلاله دخترک گلعذار و سيم تن است! خوشگل و خوش نما به عکس من است!
شنبه، 22 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فتنه رمال

 فتنه رمال
فتنه رمال


 

شاعر: نجف امير عضدي




 

يک زني رفت پيش رمالي
تا بگيرد براي خود فالي

گفت اي مرد پاک گوهر من
کرده از من کناره شوهر من

دختري ديده چارده ساله
کرده نزدش روانه دلاله

دخترک گلعذار و سيم تن است!
خوشگل و خوش نما به عکس من است!

از جميع علوم با خبر است
کاردان است و صاحب هنر است

ديپلم دارد از علوم فرنگ
با سواد است، با کمال و قشنگ

باري اي مرد، شوهر بنده
دل به او بسته و زمن کنده

رحم فرما به حال مضطر من
که زمن قهر کرده شوهر من

مرد بگرفت رمل و اسطرلاب
ريخت در پيش و باز کرد کتاب

گفت از بهر اين خيال بلند
هست لازم لوازماتي چند

قدري از مغز مرده تازه
شاخ افعي و ميخ دروازه

چشم خرچنگ و موي ناخن فيل
قدري از خاک پاي عزرائيل

قوه مور و ناخن ميمون
بول گنجشک و اشک بوقلمون

ده نخود مرگ موش ساييده
پنجه گربه نزائيده!

پيه کفتار و سنگدان کلاغ
پشکل اشتر و دماغ الاغ

ريز در کاسه سر مرده
مرده اي را که مرده شو برده

پس بر او پاش اندکي سيماب
روي سيماب هم کمي تيزاب

اگر آن جمله را خورد شوهر
پاک دل مي کند از آن دختر!

زن برفت و سراچه جارو کرد
تا فراهم اساس جادو کرد

ريخت اندر غذاي شوهر خويش
تا کند خاص خويش، همسر خويش

شوهرش زان غذاي سهمي خورد
شب بناليد و صبحگاه بمرد

زن چو اين ديد، زار و محزون شد
بس که فرياد کرد مجنون شد

شوهرش مرد و خانه شد خالي
نه در او فرش مانده نه قالي

کهنه رندي شنيد اين فرياد
گفت لعنت به هر چه جاهل باد

مادر قوم باهنر بايد
تا که فرزند باهنر زايد

چشم اميد از آن سراي ببند
که در او نيست دخت دانشمند

وه چه خوش گفت در گلستان باز
حضرت شيخ سعدي شيراز:

زن بد در سراي مرد نکو
هم در اين عالم است دوزخ او!

منبع: نشريه جوانان امروز، شماره 2095.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.